نقش تنوع فرهنگی در توسعه گردشگری، مطالعه موردی کشورهای ایران، انگلستان و … |
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |
شورهايي وجود دارند كه براي خود هويت جعلي مي سازند. کالاهای قومی به طور خاص یک نوع از هویت مشخص، یعنی هویت قومی را نمایندگی می کنند. این کالاها می توانند کالاها و اشکال مادی سنتی در یک قوم خاص باشند، یا اشکال بازسازی شده (نوزایی شده)[27] ای از کالاهای پیشین و یا حتی اشکال کاملا جدید کالایی که هویت قومی را به صورتی تازه مطرح و تبلور بخشد ( اسکیریلوف، 1999، اسکیریلوف و کارنیچر 1999).
کالاهای قومی ممکن است به صورت بارزی اشکال ظاهری قومیت مربوط را در خود داشته باشد. برای مثال لباس های قومی، غذاهای قومی یا هنرهای دستی و … ( فکوهی، 1385: 132). اما مفهوم کالاهای قومی در این مطالعه بشتر مطوف به صنایع و هنر دستی است که اقوام از دیرباز برای رفع احتیاجات خود، آن ها را تولید می کنند.
صنایع دستی بیانگر صنعت و هنر نیاکان و نشان دهنده ی ذوق و هنر مردم هر منطقه از یک کشور است. در روزگاران گذشته صنایع دستی پیوندي عمیق با زندگی روزمره ی مردم داشته است. در دورهاي که انسان زندگی ماشینی را تجربه نکرده بود، این صنایع دستی بود که حامی تمام استعدادها، ذوق، سلیقه و آفرینش هاي سازندگی بشر بود. امروزه با نگاه به صنایع دستی هر قوم و قبیله اي به روشنی می توان دریافت که آن قوم چه مرحله اي از صنعتگري را تجربه کرده و اکنون در چه جایگاهی قرار دارد. استعداد و روحیهي خلاق و قدرت ابتکار صنعتگران در کنار عواملی مانند: شرایط اقلیمی و محیطی، مواد اولیه، شرایط زندگی و علاقهي انسان هاي گذشته به تولید آثار هنري موجب شده است که کشور ما از گذشته هاي بسیار دور تا حال همواره در تولید صنایع دستی موقعیتی ویژه و ممتاز داشته باشد( پاپ زن و همکاران، 1390: 15) به نظر می رسد با حفظ و نگهداشت این هنر دیرینه پیشینان و با ایجاد تحولاتی مثبت در جهت امروزینه کردن آن و هدایت در جهت تامین نیازهاي بازار می توان امید داشت این هنر-صنعت بتواند در راستاي پایداري اقتصادي که خود در همپیوندي کامل با ابعاد دیگر پایداري نظیر پایداري اجتماعی و اقتصادي قرار دارد بتواند به معیشت پایدار خانوارهاي مرتبط با این بخش یاري رساند ( افشار زاده و همکاران، 1390: 2).
اگرچه با توجه به خصوصیات و ابعاد گوناگون اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی صنایع دستی، شاید نتوان تعریف دقیق و پذیرفتنی از سوي همه ی صاحبان ذوق و اندیشه براي صنایع دستی ارایه داد، اما از میان تعریفهاي گوناگونی که تاکنون از این « هنر- صنعت» ارائه شده، در سال 1348 از طرف شوراي صنایع دستی ایران چنین خوانده شد :« صنایع دستی به آن دسته از صنایع اطلاق می شود که تمام یا قسمتی از مراحل ساخت فرآورده هاي آن با دست انجام گرفته و در چهارچوب فرهنگ و بینشهاي فلسفی و ذوق و هنر انسانهاي هر منطقه با توجه به میراثهاي قومی آنان ساخته و پرداخته می شود»؛ و در سال 1362 گروهی از کارشناسان سازمان صنایع دستی ایران آن را چنین تعریف کرده اند : « صنایع دستی به مجموعه ای از « هنر- صنعت» اطلاق می شود که عمدتاً با استفاده از مواد اولیه ی بومی و انجام قسمتی از مراحل اساسی تولید، به کمک دست و ابزار دستی موجب تهیه و ساخت محصولاتی می شود که در هر واحد آن، ذوق هنري و خلاقیت فکري صنعتگر سازنده به نحوي تجلی یافته و همین عامل وجه تمایز اصلی این گونه از محصولات از مصنوعات مشابه ماشینی و کارخانه اي است» ( یاوری، نورماه، 1384: 10). تعریف جامع تر آن مبنی بر این است که « صنایع دستی: کارهای تولیدی با استفاده از آلات و ابزارهای ساده ( مثلا قالب بافب، سفالگری، سوزن دوزی، خاتم کاری و غیره) و نیز کالاهایی که بدین گونه و طبق یک طرح ساخته می شود. اغلب آثار هنری سنتی و هنرهای تزئینی را می توان در این زمره به شمار آورد» ( پاکباز، 1387: 343) در دایره المعارف هنر ارائه شده است. در تقسیم بندي دیگري، هنر به طور عمده به دو گروه محض و کاربردي تفکیک شده است و شاخص ترین هنرِ کاربردي یعنی هنري که علاوه بر دارا بودن زیبایی وارسته و مفهومی می تواند سودمندي مشخص و کاربردي معین داشته باشد، صنایع دستی یا به عبارت دقیق تر هنرهاي صنایعی است؛ که اشاعه دهنده ی فرهنگ معنوي و عامه، حاصل از معرفت شهودي و جاري بودن در متن زندگی افراد اجتماع است ( افشارزاده، 1390: 3).
2-4-4 سیاست های چند فرهنگی
اصطلاح سیاست گذاري فرهنگي[28] معادل (سياست هاي فرهنگي، سياست گذاري فرهنگي) است. ژيراره درتعريف اين مفهوم چنين ميگويد: نظامي از هدف هاي غايي ، شيوه ها و برنامه هاي فرهنگي که براي توسعه فرهنگ جامعه در نظر مي گيرند . ژيراره توضيح مي دهد مهمترين رکن مساله ، هدف هاي غايي است. طبق تعريف ژيراره سوالي مطرح مي شود مبني بر اينکه : آيا مي توان براي يک جامعه هدف هاي غايي تعيين کرد ، آيا امکان پذير است يا خير ؟ ( فاضلی، 1386: 3). به طور ساده ميتوان گفت که سياست فرهنگي با مديريت نهادهاي توليدکننده و ادارهکنندهي شکل و محتواي محصولات فرهنگي مربوط ميشود. سياست فرهنگي نوعي توافق رسمي و اتفاق نظر مسؤلان و متصديان امور در تشخيص، تعيين و تدوين مهمترين اصول و اولويتهاي لازم و ضروري در فعاليت فرهنگي است و راهنما و دستور العمل براي مديران فرهنگي خواهد بود (محبی، اینترنت، سیاست). سياست فرهنگي دراين چارجوب شامل موزهها، وزارتخانههاي عهدهدار امر آموزش، هنرها، فرهنگ، رسانهها، ورزش، مدارس، مؤسسههاي آموزش عالي، سازمانهاي تلويزيوني، شرکته
اي ضبط، مؤسسههاي تبليغاتي و بسياري عناصر ديگر است (Barker,2002:223). سياست فرهنگي در قالب مفاهيم گوناگوني مورد توجه برنامه ريزان بوده که درطول دهة اخير در کشورهاي صنعتي مفهوم «مهندسي فرهنگي» مطرح گرديده است. مهندسي فرهنگي عبارت است: ازعلم و فن وتوانايي ارائه پاسخهاي مناسب از نظر کيفيت، هزينه، و مدت به درخواستهايي است که از سوي کارشناسان امور فرهنگي در جهت تحقق اهداف فرهنگي، اجراي برنامهها، تأمين سرمايه براي برنامهها و تحقق فني برنامهها صورت ميگيرد (Mollard,1994:3).
سياست فرهنگي مجموعه ارزشها، باورها و راهبردهايي است كه كنشها و عملكرد افراد يا گروههاي اجتماعي را هدايت ميكند يا بر آنها تأثير ميگذارد .”اين ارزشها و باورها كه راهنما، هدايتكننده و تأثيرگذار برعملكرد يكگروه، يك مجموعه و يا يك ملت است به دو بخش تقسيم ميشود: يك بخش، آنهايي است كه توسط دولت بيان و مدون ميشود و معمولاً به صورت قانون اساسي، برنامههاي توسعه و غيره است . بخش دوم راهبردهايي است كه افراد، گروهها و ملتها بدون تدوين يا قانون رسمي كردن آن براي تحقق هدفها و منافع خود بهكار ميگيرند. بنابراين دو سياست فرهنگي داريم: يكي آن كه دولت مدون كرده، دوم آنكه به صورت اصل مدون دولتي درنيامده . درنتيجه بايد گفت به صورت کلي يك سياست فرهنگي است كه بخشي از آن آشكار است و بخشي پنهان و بخشي رسمي و بخشي غيررسمي.( محسنی، 1386: 24). بهطورکلي ميتوان گفت که سياست گذاري فرهنگي عبارت است از فرايند اخذ تصميم در مورد يک خط مشي فرهنگي درجهت هدايت و کنترل فرهنگ به منظور حفظ مواريث فرهنگي، بسط و گسترش آن، تا در آينده بايد پيگيري ومورد عمل قرار گيرد.
الگوی چند فرهنگ گرایی به عنوان رویکرد سیاست گذاری عمومی برای مدیریت تنوع فرهنگی در جامعه چند قومی که بر مبنای ابراز رسمی احترام متقابل و رواداری نسبت به تنوع فرهنگی در قالب مرزهای ملی استوار است. شهروندی و سیاست چند فرهنگی، الگوی مناسب سیاست گذاری راهبردی و دراز مدت در مواجهه با مساله تنوع قومی و فرهنگی در جامعه ایرانی است و می تواند مبنایی برای تفاهم، تعامل و گفتگوی میان سیاست گداران و نخبگان قومی باشد ( تقی لو، 1386: 11-12).
برنامه های سیاست چندفرهنگی جامعه ی امروز ایران برخلاف دوران پهلوی، به دنبال شیوه ای است که مردم به شکل خود جوش و بدور از الزام نسبت به فرهنگ خویش حس عرق داشته و امور فرهنگی خویش را به راحتی انجام دهند. در سياست تنوع، دولت مركزي با شناسايي، مدارا و رواداري ميان تنوعات فرهنگي و قومي گوناگون به ارتقا ء، انسجام و وحدت ملي مي انديشد و به رعايت حقوق همة اقليت هاي قومي در حفظ و پرورش شاخص هاي هويتي آنان نظير زبان، سنت ها، هويت و … مي كوشد . همچنين از تحميل قوانين و مقررات مغاير با علايق فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي گروه هاي اقليت اجتناب مي كند (صالحی، 1388: 151)
به عقيدة انديشمندان حوزة تنوع فرهنگي، به رسميت شناختن تفاوت هاي فرهنگي از طريق اعطاي حقوق شهروندي چند قومي متمايز، به انسجام كامل جوامع كمك مي كند؛ در حالي كه الگوي همگون سازي و جذب موجب محروميت كساني كه با فرهنگ مسلط انطباق ندارند مي شود. به نظر «كميليكا» بر خلاف آنچه نظريه پردازان همگون سازي از آن وحشت دارند، حقوق فرهنگي خاص به هيچ وجه به شقاق و گسيختگي جامعه منجر نمي شود، بلكه اقليت ها را قادر مي سازد تا به طور كامل در يك جامعة چند فرهنگي مشاركت نمايند. به علاوه، به ندرت اتفاق مي افتد كه گروه هاي اقليت قومي اعمال محدوديت هاي درون گروهي و عدم برخورداري از قدرت قانوني و تحميل هنجارهاي فرهنگي بر اعضا ی شان را بپذيرند ( نش، 1382: 222).
2-4-5 مهاجرت[29]
منگالم[30] (1968)، مهاجرت را یک حرکت بالنسبه دائمی عده ای از یک مکان به مکان دیگر دانسته، که مقدم بر آن، مهاجران بر اساس مراتبی از ارزش ها یا هدف های با ارزشی که تعلیم می گیرند، حرکت می کنند. نتیجه ی این حرکت تغییراتی در نظام کنش متقابل مهاجران است ( لهاسایی زاده، 1368: 14).
مهاجرت از یک ناحیه به ناحیه دیگر صرف نظر از تاثیری که در شئون زندگی دار، از نظر فرهنگی دارای مسائلی متعدد خواهد بود و این اساسا ناشی از نحوه ی تطابق روانی- اجتماعی افراد است که دارای آداب و رسوم خاصی هستند (جعفری نیا و بذر افشان، 13920: 31).
مهاجرت در لغت بهمعنای حرکت افراد یا گروههایی است، که مستلزم تغییر دائمی یا موقت محل سکونت است. لفظ مهاجرت در مقابل اصطلاح تحرک بهکار میرود که به همه اشکال تحرک فضایی (موقت و دائم) ( پهلوان، 1381: 3) اطلاق میشود و معنای عام کلمه عبارت است از ترک سرزمین اصلی و ساکن شدن در سرزمین دیگر بهطور موقت یا دائم.
مهاجرت در مفهوم جمعیتشناختی کلمه، با کوچ مداوم انسان در جوامع ابتدایی و کوچ عشایری و همچنین حرکات جغرافیایی کوتاهمدت مانند مسافرت متمایز است و در مورد جمعیتهایی بهکار میرود که نسبتاً استقرار یافتهاند. مهاجرت بهعنوان یک واقعه تأثیرگذار بر رشد و تغییر جمعیت مورد توجه قرار میگیرد. مهاجرت همچنین انعکاسی از تغییراتی است که در تار و پود جامعه رخ میدهد. مهاجرت و آوارگی همزاد و هم سرنوشت آدمیان است و از ابتداء تاریخ بشری تا امروز به شیوهها و چهره های گوناگون جریان داشته و دارد. نمیتوان فصل و مقطعی از تاریخ و سرگذشت آدمیان را یافت که عاری و
تهی از هجرت و نقل افراد و گروه های بشری باشد. انسان ها همیشه و همواره برای جستجوی مأوای بهتر و زندگی پر رونقتر و گاه به دلیل تهدیدها، کشتارها و سرکوبها و گاه به دلیل تغییرات ناگهانی محیطی و سایر عوامل و دلایل؛ مشغول هجرت و تغییر موطن خود بوده اند. مهاجرت و نقل مکان از یک نقطه به نقطۀ دیگر گسترده و دوام دار بوده که به دلایل و انگیزه های مختلف در گذشته و حال جاری وساری است که امروزه جوامع و انسان های که خارج از زیست بوم اولیه و اصلی خود زندگی میکنند بسیار بیشتر از کسانی است که هم چنان در زیست و بوم اولیه خود بسر میبرند منتهي مهاجرت در صده اخیر همانند سایر پدیده های اجتماعی دارای تفاوت های؛ نسبت به گذشته میباشد که متاثر از شرایط کنونی جهان است.
تفاوت های مهاجرت در گذشته و امروزآن است که درگذشته ها، سیل مهاجرین تازه وارد، سر زمینی را به تصرف در میآوردند و درآن فرهنگ و تمدن جدیدی را پایه گذاری میکردند؛ و یا تمدن جدیدی مرکب از فرهنگ و داشته های اقوام بومی و اقوام مهاجر شکل میگرفت؛ هما نندی مها جران که وارد قاره آمریکاه شدند. مجتبی صادقی میگوید: «در تهاجم مهاجران اروپای به قاره جدید آمریکا فرهنگ بومی آمریکایي که در طی هزران سال سا خته شده بود در کمتر از صدسال تقریبا به طور کامل نابود شد، سرخ پوستان آمریکایي جمعیت عمده این بومیان را تشکیل میدادند ( صرفی، 1374: 106). اما در دنیای امروز مهاجران تازه وارد اغلب در جامعه و فرهنگ جدید جذب و هضم میشوند و به مرور زمان، فرهنگ ملی و بومی خود را از دست میدهند و در نهایت با بحران هویت و گم کردن اصل خویش مواجه میشوند. جامعه پذیری یا انطباق اجتماعی از پیامدهای قهری مهاجرتهای امروزی است. در پرتو این پروسه، جوامع و گروههای مهاجر، آرام آرام بخشی از هنجارها، ارزشها و باورهای بومی و ملی خود را از دست میدهند و عناصر و سازه های از فرهنگ مسلط در موطن جدید را میپذیرند.
2-4-5-1 تفاوت مهاجرتهای داخلی با خارجی
مهاجرتهایی را که در درون مرزهای سیاسی یک کشور صورت میگیرد مهاجرتهای داخلی[31]و مهاجرتهایی که به خارج از مرزهای سیاسی یک کشور صورت میگیرد، مهاجرت خارجی[32] مینامند (کلانتری، 1378: 63). مهاجرتهای خارجی در سه سطح مورد بررسی قرار میگیرد: منطقهای، درونقارهای و میانقارهای. در مورد یک سرزمین، مهاجرت خارجی یا “برونمرزی” متضمن عبور از مرزهای آن سرزمین است. هرگاه سرزمین مورد بحث کشور مستقلی باشد، عبور از مرزهای آن را مهاجرت بینالمللی[33] میخوانند ( تقوی، 1378: 130).
اما آنچه در این گفتار مد نظر است مهاجرت خارجی و یا بین المللی است. چراکه ترک دیار مادری و قرارگیری در سرزمینی که کاملاً با داشته های فرهنگی وی متفاوت است، می تواند پیامدهای مثبت و منفی تری نسبت به مهاجرت داخلی داشته باشد که البته من با دیدگاه مثبت به آن نگاه می کنم.
بحث تکثر فرهنگی[34] تقریبا همزمان با بالا گرفتن مباحث مربوط به جهانی شدن آغاز شد اما ریشه آن در مناقشاتی بود که پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای توسعه یافته بر سر چگونگی جای دادن «اقلیت» ها در فرهنگ های ملی آنها در گرفته بودند. ورود میلیون ها کارگر مهاجر در سال های پس از جنگ جهانی دوم به اروپا و آمریکا، تعادل شکننده ای را که در حوزه مهاجرت در طول دو قرن قبلی وجود داشت به کلی از میان برد. در واقع مسئله مهاجرت ، سوای پیشینه باستانی آن (از جمله در یونان و رم باستان)، به مثابه فرایندی دائم در تاریخ جوامع انسانی وجود داشته و دارد. انسان ها دائما برای به دست آوردن موقعیت های بهتر معیشتی و رسیدن به آرزوهایی کمابیش واقعی یا خیالین، و یا تحت تاثیر فشار های بیرونی (جنگ، خشکسالی و قحطی، بی رحمی حاکمان و…) دست به مهاجرت زده و تلاش کرده اند در جوامعی به جز جامعه خود و یا در سرزمین های دوردست، به حداقلی از رفاه و آسایش برسند. با وصف این، آنچه پس از جنگ جهانی دوم رخ داد تفاوتی اساسی با امواج مهاجرت پیشین داشت: اقشار بزرگی از مردم به ویژه از کشورهای فقیر با فرهنگ هایی بسیار متفاوت از لحاظ ریشه ای (زبان ، دین، آداب و رسوم) از جهان سوم روانه کشورهای اروپای غربی و آمریکا شدند. تصور اولیه درباره این مردم آن بود که بزودی جذب کشورهای میزبان شده و در نسل های دوم و سوم به شهروندانی همچون دیگران تبدیل خواهند شد. این تصور صرفا یک اندیشه نظری نبود و پایه تجربی آن در جذب امواج پیشین مهاجرتی بود که در قرون هجده و نوزده در اروپای غربی و آمریکا اتفاق افتاده بود و سبب شده بود که مهاجران عموما اروپایی اما روستایی بتوانند در فرهنگ هایی عمدتا شهری جا افتاده و به شهروندانی جدید و با اراده و امید بالایی نسبت به آینده تبدیل شوند.
مهاجرتها ممکن است علل مذهبی، سیاسی و یا اقتصادی داشته باشند. ولی در حال حاضر آرزوی رفاه بیشتر، انگیزه اصلی انسانها برای مهاجرت است. جاذبه شهرهای بزرگ و امید کسب مزد بیشتر در صنایع شهری، وجود بیکاری در روستاها، ازدیاد جمعیت و جستجوی سرزمینهای تازه از جمله انگیزههای اصلی مهاجرت هستند. بیگمان از مهاجرتهای بزرگ قرون 17 تا 19م کمتر در عصر ما روی میدهد، ولی هنوز هم بسیارند کسانی که برای کسب شغل و مزد بهتر یا ادامه تحصیل، ترک دیار می کنند و به
مناطق دیگر، سایر کشورها و حتی قارههای دیگر میروند و یا به امید بهرهمند شدن از امکانات شهری از روستاها به شهرها کوچ میکنند ( کاظمی، 1383: 102).
2-4-5-2 انواع مهاجرتهای بینالمللی
بعضی از جابهجاییهای بین مرزهای ملی، مهاجرتهای تودهای[35] هستند که به انتقال تعداد زیادی از مردم با ویژگیهای اجتماعی و قومی مشترک منجر میشود. جابهجایی تودهای که معمولاً در پاسخ به عوامل اجتماعی و اقتصادی مشخص انجام میشود، میتواند انواع متفاوتی داشته باشد: ( Shryock & Siegel, 1973: 580):
1) فتح[36] ، تهاجم[37] و مستعمرهسازی؛ فتح و تهاجم در دوران جنگ اتفاق میافتند و مستعمرهسازی که بعد از فتح اتفاق میافتد، یک جابهجایی آرامتر میباشد و استقرار خانوادههایی از کشور مستعمرهساز در کشور ملحقشده را دربر میگیرد. بههرحال تمایز بین این انواع ممکن است شفاف نباشد. بومیان استرالیا امروزه دو قرن گذشته را بهعنوان فرآیند تهاجم و غصب زمین از صاحبان برحق توصیف میکنند. آنها با این تصور همعقیده نیستند که موضوع، اشغال صلحآمیز یک سرزمین بزرگ بدون مدعی بود ( لوکاس و دیگران، 1384: 165).
2) انتقالهای جمعیتی اجباری[38] ؛ انتقالهای جمعیتی اجباری در کل عمومیت کمتری را نسبت به سایر اشکال جابهجایی داشتهاند. با وجود این، این انتقالها تاثیر قابلملاحظهای را بر ساخت قومی و ویژگیهای بعضی از جمعیتهای ملی اعمال کردهاند. مثال عمده آن جابهجایی کارگران برده آفریقای غربی به برزیل، کشورهای حوزه کارائیب و قسمت جنوبی ایالات متحده میباشد.
مستعمرهسازی، بعضی مواقع متضمن جابهجایی کارگران قراردادی، برای مثال از هند به فیجی و کشورهای کارائیب، از هند و چین به کالدونیای جدید و از فلیپین به هاوایی، بوده است. درحالیکه درجه اجبار اعمال شده در اشکال جدیدتر مهاجرت نیروی کار ممکن است ضعیف باشد، تاثیرات بر ساختهای قومی مقصد روشن هستند (& Siegel, 580 Shryock ).
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-09-22] [ 05:44:00 ق.ظ ]
|