اما، چنانکه در ادامه ملاحظه خواهیم کرد، حتی زمانی که صراحتا نامی به قدرت داده نمی شود، ایدۀ قدرت اغلب اساس دین را شکل می دهد. در میان تقسیمات گستردۀ اقوام ابتدایی و نیز اقوام باستان، قدرت در جهان، تقریبا همواره یک قدرت غیر شخصی بوده است. بر همین اساس، می توان از دینامیسم[۳۰۳]یعنی تفسیر جهان بر حسب قدرت سخن گفت؛ من این تعبیر را هم بر آنیماتیسم[۳۰۴]و هم بر پیش-آنیمیسم[۳۰۵] ترجیح می دهم. علت ترجیح آن بر آنیماتیسم این است که ” جاندار پنداری همگانی” بیش از حد، بوی تئوری می دهد. ذهن انسان ابتدایی، هرگز نسبت به تمییز میان طبیعت ارگانیک و طبیعت غیر ارگانیک درنگ نمی کند؛ آن چه ذهن وی همواره درگیر آن است زندگی (که در ظاهر خود را نشان می دهد ) نیست بلکه قدرت است که وقوع پی در پی، آن را صرفا از حیث تجربی اثبات می کند؛ بر همین اساس، سرخپوستان وینباگو[۳۰۶] (از قبایل سو) به هر شیئ غیر معمول، توتون تعارف می کنند زیرا آن شیئ، واکان[۳۰۷] است. اما از تعبیر “پیش-آنیمیسم” چنین استنباط می شود که از نظر زمانی، تقدم، ناشی از ایدۀ قدرت در مقایسه با مفاهیم دیگری چون آنیمیستیک است.[۳۰۸] اما در اینجا هیچ گونه تردیدی، هرچه که باشد، راجع به مراحل متقدم یا متاخر در پیشرفت وجود ندارد بلکه صرفا تردید دربارۀ بافت یا ترکیب روح دینی است چنانکه این امر در فرهنگ های دیگر و فرهنگ های پیش از فرهنگ ما غالب بوده ولی حتی در زمان حاضر نیز وجود دارد و گسترش می یابد.

 

  1. جمع بندی: من به ایدۀ قدرت پرداخته ام که به لحاظ تجربی و در چارچوب شکلی از تجربه، در اشیا و اشخاص اثبات می شود و این اشیا و اشخاص، به سبب این قدرت، با نفوذ و کارآمد می شوند. این نیرو، گونه های متفاوتی دارد: قدرت به آن چه ما آن را اعجاب آور به حساب می آوریم مانند آفرینش نسبت داده می شود دقیقا همانطور که به قابلیت صرف یا ” بخت ” نسبت داده می شود. قدرت، صرفا فعال و پویا و نه اخلاقی یا “معنوی” حتی در کمترین حد است. نیز نمی توان از ” وحدت گرایی[۳۰۹]ابتدایی” سخن گفت چرا که این گونه سخن گفتن، مستلزم نظریه ای است که تا کنون وجود نداشته است. قدرت صرفا زمانی تصور می شود که خود را به شیوه ای کاملا قابل ملاحظه نشان دهد؛ از سوی دیگر، انسان خود را مشغول چیزی نمی کند که در شرایط عادی، به اشیا و انسان ها قابلیت می بخشد. در عین حال، این نکته نیزکاملا درست است که ایدۀ قدرت، به محض این که با شرایط فرهنگی دیگر در هم می آمیزد، گسترش و افزایش می یابد و به مفهوم قدرت عام و مطلق[۳۱۰]بسط پیدا می کند.

در پایان سخن باید گفت که واکنش انسان به این قدرت، حیرت و شگفتی[۳۱۱] و در موارد استثنایی، ترس است. مارت[۳۱۲] از تعبیر مناسب “هیبت”[۳۱۳] استفاده می کند؛ مشخصۀ این رویکرد این است که قدرت، نه فوق طبیعی بلکه غیر معمول و از گونه ای آشکارا غیر عادی تلقی می شود و این در حالی است که اشیا و اشخاصی که از این توانایی برخوردارند، فی نفسه این سرشت ذاتی را دارند که ما آن را “امر قدسی”[۳۱۴] می خوانیم.
منابع برای مطالعۀ بیشتر:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  K. BETH, Religion und Magie2, 1927.
  R. H. CODRINGTON, The Melanesians, 1891.
  J. N. B. HEWITT, “Orenda and a Definition of Religion”, Amer. Anthropol. N.S. IV, 1902.
  R. LEHMANN, Mana, 1922.
  R. R. MARETT, The Threshold of Religion.
  P. SAINTYVES, La Force Magique, 1914.
 
 
 
yle="box-sizing: inherit; width: 1104px;" width="531">