بررسي رابطه ويژگي هاي روانشناختي فرماندهان و مديران با سبك هاي مديريت- قسمت 23 |
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |
ت و نیروی بیشتری درزمینه ایجاد شبکه به مصرف میرساند موفقتر است و مدیری که وقت و نیروی زیادی صرف مدیریت منابع انسانی مینماید چندان موفق نخواهد بود. اگر مدیری وقت زیادی را صرف امور ارتباطات کند و کمترین وقت و نیرو را برای امور شبکههای کاری صرف نماید اثربخشتر خواهد بود (رابینز، ص 10)
2-10- تعریف سبک مدیریت
سبک مدیریت یکی از عوامل موثر در افزایش اثربخشی، کارایی و در نهایت بهره وری سازمانها می باشد آگاهی مدیران در زمینه سبک های مختلف مدیریتی می تواند منجر به بکاررگیری بهترین سبک مدیریت با توجه به موقعیت سازمانی گردد.
محققین متعددی برای تعیین سبک مناسب مدیریت تلاش کردهاند در نتیجه این تلاش بر اساس نوع نگرش محقق تعابیر متعددی به کار گرفته شده است نظیر اصطلاحات سبک مدیریت وظفه گرا، کارگرگرا، تولیدگرا که در برابر اصطلاحات سبک مدیریت انسانگرا، کارمندگرا و رابطه گرا به کار میروند. همچنین اصطلاحات مدیریت محافظه کار، مدیریت میانهرو و مدیریت مشارکتی با اصطلاحات مدیریت آمرانه، مدیریت حمایتی، مدیریت مشارکتی، مدیریت تفویضی، قابل مقایسهاند (رضائیان، 1387).
دو سبک مدیریت که در این تحقیق رابطه آنها با ویژگی های روانشناختی سنجیده شده است عبارتند از:
الف)سبک مدیریت مشارکتی(رابطه مدار):
در این نوع مدیریت و اعتماد کاملی نسبت به زیردستان ابراز میشود با اینکه تصمیم گیری بطور وسیع و برابر در سازمان توزیع میگردد ولی از یک وحدت و یگانگی برخوردار است. ارتباطات نه فقط در جهت های بالا و پایین بلکه بین گروههای همگنان جریان دارد. انگیزش کارکنان بر اثر مشارکت مستقیم آنها در تعیین پاداشهای اقتصادی، هدفها بهبود روش ها و ارزشیابی پیشرفت در جهت هدف ها بوجود می آید. تحت این نوع مدیریت کنش و واکنش متقابل رئیس و مرئوس گسترده، دوستانه و توأم با اعتماد و اطمینان فراوان است. از لحاظ فراگرد کنترل، مسئولیت جمعی و گسترده ای وجود دارد که واحدهای پایین تر کاملاً در آن مشارکت دارند. سازمان های رسمی غالباً یکی است. لذا نیروهای اجتماعی از کوشش هایی که برای تحقق هدف های سازمانی به عمل می آید جانبداری می کنند.(علاقه بند، 1373)
ب)سبک مدیریت اقتدارگرا (وظیفه مدار):
اشاره می کند به حد و اندازه ای که احتمال دارد یک رهبر نقش های اعضای گروه (زیر دستان) خود را سازمان دهد و تعریف کند و توضیح دهد که هر یک چه فعالیتهایی را قرار است انجام دهند و چه وقت و کجا و چگونه قرار است وظایف عملی شوند. کوششهایی که رهبر در جهت ایجاد الگوهای دقیق سازمانی، مجاری ارتباطات و طرق انجام دادن وظایف بعمل می آورد ، این رفتار را مشخص می سازند.(هرسی و بلانچارد،2007)
2-12- تئوریهای تشخیص رهبری
این تئوریها که بین سالهای 1960 تا 1990 بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاند درباره ویژگیهای شخصیتی رهبران بحث میکنند. این تئوریها درصدد شناسایی مجموعهای ازویژگیهای شخصیتی هستند که بتوانند به وسیله آنها یک رهبر را معرفی نمایند.
کیرک پاتریک و لوک[47] (1991) مهمترینویژگیهای شخصیتی که رهبر را از افراد غیر رهبر متمایز میکند شش ویژگی دانستهاند که عبارتند از:
1- جاه طلبی و انرژی 2- میل به رهبر 3- صداقت و درستی
4- اعتماد به نفس 5- هوشیاری 6- داشتن دانش و اطلاعات مربوطه
همچنین اعتقاد آنان این نکته را تایید نموده است. افرادی که به شدت خود کنترل هستند (دارای انعاف پذیری زیادی نسبت به کسانی که از این ویژگی بهرهای نبردهاند بهتر میتوانند نقش رهبری را (در گروه) بر عهده بگیرند.
در مجموع نتایج تحقیقات بیانگر این است که ویژگیهای شخصیتی احتمال موفقیت رهبر را افزایش میدهند اما نمیتوانند موفقیت او را تضمین کنند (اوکل وون فیلت[48]، 1992)
2-13- تئوریهای رفتاری رهبر و مدیر:
در تئوریهای رفتاری سعی میشود تا رهبر بر اساس رفتار معرفی شود به این خاطر پژوهشگران درصد برآمدند تا رفتارهای برخی از رهبران معروف را مورد بررسی قرار دهند تا به این نتیجه برسند که آیا رفتار منحصر به فردی وجود دارد که رهبران موفق آن را در پیش گیرند. اگر رفتارهای مشخص در مورد مدیران بتوان شناسایی کرد در آن صورت میتوان ویژگی شخصیتی را نیز به افراد آموخت یعنی این که افراد آموزش پیدا کنند که چگونه باید به صورت یک مدیر موفق عمل نمایند. با این روش میتوان مدیرانی تربیت نموده و به جامعه تحویل داد (رضائیان، 1387).
2-13- تاریخچه مطالعات در زمینه سبکهای مدیریت
تا قرن نوزدهم نگرشها و هنجارهای اجتماعی تاثیر بسیار کمی در مدیریت داشته است. در ابتدای قرن بیستم نیز حوزه مدیریت از عملیاتی با مقیاس کوچک تجاوز نمیکرد اما با پیدایش تئوری مدیریت تحقیقات بسیار دقیقی برای تفکیک سبکهای مدیریت از حدود سال 1930 شروع شد. نختسین حرکت منسجم در زمینه سبک مدیریت مربوط به نظریه شخص بزرگ بود که به شناسایی و اندازهگیری خصوصیات فردی مدیران خاص پرداخت. این نظریه معتقد بود که مدیران بزرگ به دنیا میآیند و شناخته نمیشوند. تحقیقات زیادی انجام شد تا خصوصیات این گونه مدیران را شناسایی و اندازهیگری کنند. در سال 1948 رالف استاگدیل نتایج بیش از بیست و پنج سال تحقیق در این حوزه را بررسی و ترکیب کرد و نهایی نمود. پس از توقف تحصیلات خصوصیات فردی، محققان به بررسی رفتار مدیران پرداختند یعنی صرف نظر اینکه مدیر کیس
ت به این مسئله نگاه کنیم که مدیران چه انجام میدهند. سرآغاز این تحقیقات در دهه 1950 سه برنامه تحقیقی در دانشگاههای میشگان، اوهایو و هاروارد بود. در دانشگاه میشگان بهرهوری کارگران راهآهن بررسی شد که نتیجه آن این بود که کارکنان با سرپرستان کارمندگرا مولدتر از کارکنان با سرپرستان وظیفهگرا و تولیدگرا بودند. در دانشگاه هاروارد دو بعد حیاتی رفتار را شناسایی کردند یعنی رفتار متمرکز بر روابط انسانی که آن را روابط اجتماعی عاطفی نامیدند و دوم رفتار متمرکز بر انجام وظیفه افرادی که در هر دو بعد یا در بعد روابط انسانی در سطح بالایی قلمداد میشدند از سوی همتایان به عنوان مدیر معرفی نمیشوند. در دانشگاه اوهایو نیز دو نوع رفتار دربخشی از سرپرستان و سرکارگران کارخانهها بررسی شد که ساختار اولیه و ملاحظات انسانی نام گرفتند. مدیران اثربخش کسانی بودند که در هر دو بعد کیفیتهای بالایی را به نمایش میگذاشتند. این تحقیقات نیز بیست سال به طول انجامید و با شکست مواجه شد. در اواخر دهه 1960 روشن شد که اثر بخشی مدیر بستگی به ترکیب متفاوت رفتار رابطه و وظیفه گرا در موقعیتهای مختلف دارد. این نظریه در تحقیقاتی حمایت شد ولی این حمایت قوی نبود چرا که تئوریهای اقتضایی دارای ضعف ادراکی هستند و اندازهگیری آنها دقیق نیست و معمولا روی طرحهای تحقیقی ضعیف تکیه دارند و یافتههای خیلی تخصصی نیستند و قدرت تعمیم آنها پایین میآید. رابرت هاوس (1977). با یک نگرش جدید بار دیگر به مطالعه خصوصیات مدیران کاریزما پرداخت با تاکید بر عواملی که میتوان شناسایی و اندازه گرفت. کار او متمرکز بر نیاز به قدرت مدیران موثر کاریزما بود.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-09-22] [ 05:57:00 ق.ظ ]
|