سایت مقالات فارسی – ترجمۀ کتاب ذات و تجلّی دین نوشتۀ فان در لیو به همراه مقدّمۀ تحلیلی۸۸- قسمت … |
F. BOLL, Die Sonne im Glauben und in der Weltanschauung der alten Völker, 1922. Sternglaube und Sterndeutung2, 1919. |
|
F. CUMONT, Astrology and Religion among the Greeks and Romans, 1912. | |
R. PETTAZONI, Dio I, 1922. | |
TROELS-LUND, Himmelsbild und Weltanschauung im Wandel der Zeiten4, 1929. |
فصل هشتم: “جهان به هم پیوستۀ” مقدس. حیوانات
۱٫اینک باید دربارۀ جهان مقدسِ خودِ انسان بحث کنیم، گرچه عوالم پیرامون و بالا را نیز باید متعلق به انسان دانست. اما حیواناتی که انسان با آن ها زندگی می کند در معنایی خاص تر از نحوۀ تعلق بقیۀ “طبیعت”، به قلمرو انسان و به خود او تعلق دارند. چسترتون[۷۸۷] باردیگر به درستی اظهار می کند که “ما از حیوانات وحشی سخن می گوییم؛ اما یگانه حیوان وحشی، آدمی است. انسان است که در پی حیثیت استوار قبیله و نوع، بندها راگسسته وگرنه دیگر حیوانات همه اهلی اند.”[۷۸۸] اما بشر همیشه فرار نمی کند و درنمی رود در حالی که انسانِ “ابتدایی” به مراتب کمتر از انسانِ “مدرن” چنین می کند.[۷۸۹] بنابراین، مقایسه ای که ماکس شلر[۷۹۰] و بایتندایک[۷۹۱] بین انسان و حیوان صورت دادند (یعنی اینکه انسان، محیطش را عینیت می بخشد و در رابطه ای مستقل و برتر از آن با آن قرار می گیرد اما حیوان به محیط پیرامونش تعلق دارد) به هیچ وجه در مورد انسان ابتدایی صادق نیست[۷۹۲] چراکه انسان ابتدایی نیز به قلمروی پیرامونش تعلق دارد و صرفا به ندرت، به آن، “عینیت می بخشد” و شاید تنها در سحر و جادو این کار صورت گیرد[۷۹۳] آن هم فقط به کمک قدرتی که برتر از خود او و دیگران است زیرا انسان در این محیطی که احساس می کند با آن آمیخته است، بارها کشف قدرت را مشاهده می کند و تاکنون هیچ “جهانی”، در معنایی که ما از این واژه اراده می کنیم، وجود ندارد.
در این خصوص، بالاتر از همه، امر غیر انسانی است که انسان را وادار می کند حیوانات را دارای قدرت به حساب آورد. حیوانِ غیر انسانیِ نیرومند که در اصل با انسان بیگانه است، همزمان برای انسان (در وهلۀ اول، به عنوان شکارچی و سپس به عنوان گاوپرور) کاملا شناخته شده است. این گونه آمیزش هیبت در برابر امر برتر(از یک سو ) با رابطۀ نزدیک با نسبت به امر کاملا شناخته شده (از سوی دیگر)، این امکان را فراهم می سازد که در هر صورت، آیین های حیوانی و توتمیسم را بفهمیم و احتمالا بتوانیم تبیین کنیم.[۷۹۴]
اینک بدون معطلی می توان تفوّق و برتری حیوان را [بر انسان نزد اقوام ابتدایی] درک کرد زیرا حیوان، نیروهایی را در اختیار دارد که انسان فاقد آن هاست: قدرت و حس بویایی، بینایی، جهت یابی و توانایی بر ردیابی، پرواز، دویدن با سرعت فوق العاده و مانندآن. [۷۹۵] از سوی دیگر، تمایز مهمی که ما انسان های امروزی، با وجود تمام نظریه های تکامل، در احساسات و اندیشه های عادی خود میان انسان و حیوان، مسلّم فرض می کنیم هنوز وجود ندارد. بر این اساس، ماسپرو[۷۹۶] دربارۀ مصرِ باستان چنین می نگارد: “فاصله ای که انسان را از حیوان جدا کند تقریبا وجود نداشت. … پیوند حیوانات با بنی آدم سودمند بود. جای شگفتی نبود که پادشاهان مصر، شاهین را سرسلسلۀ خود توصیف و از تخم مرغی صحبت کنند که ریشۀ آن ها بدان بازمی گشت.”[۷۹۷] امروزه همین وضعیت را در مجمع الجزایر سرخپوستان می یابیم که در آنجا، بومیان هیچ تفاوت اساسی میان حیوان و انسان قایل نیستند و ازدواج با حیوانات، تولد از حیوانات و تولد حیوانات [از انسان]، و تبار حیوانی را امری کاملا عادی به شمار می آورند. برای مثال، یک پاپوایی[۷۹۸] چنین حکایت می کند: “یکی از اقوام من، در آن جزیره ساکن است؛ مدت ها پیش یکی از اجدادم دو قلو به دنیا آورد: یک بچۀ حقیقی و یک سوسمارِ درختی؛ مادر به هر دو شیر می داد و زمانی که سوسمار، بزرگ شد، مادر، او را به آن جزیره برد؛ این سوسمار همچنان در آن جزیره در غاری زندگی می کند و به دلیل احترامی که نسبت به او دارند او را زنده نگه می دارند. فاختۀ کاکل دار و طوطی کاکل سیاه نیز به قبیلۀ من تعلق دارند. (مبلّغ مذهبی ای که این مطلب را نقل می کند اضافه می نماید:) وی احترام کمتری نسبت به طوطیان کاکل سیاه نشان می دهد چراکه هر وقت که بتواند آن ها را شکار می کند و برای من می آورد؛ فقط شخص دیگری باید آن ها را برای او حمل کند؛ او هرگز آن ها را نمی خورد و حتی به آن ها دست نمی زند.”[۷۹۹] در داستان های پریان که از این جهت، بازتابی قابل اعتماد از احساسات نسبت به زندگی در گذشته است، انسان در پیوند نزدیکِ مشابهی با حیوانات قرار دارد: آن ها نیز تولد از حیوان و ازدواج با حیوان را پیشامدهایی کاملا عادی و متعارف تلقی می کنند.
yle="box-sizing: inherit; width: 1104px;" width="531">
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-09-22] [ 01:18:00 ق.ظ ]
|