کارکردهای مدیریت زنجیره تأمین:

 

پس از آن که مدیران صنایع به این نتیجه رسیدند که جهت ارائه سریع، ارزان و با کیفیت محصولات و خدمات خود به مشتریان و بازارهای جهانی نیاز مبرم به یک مدیریت زنجیره تأمین کارا دارند، اندازهگیری فعالیتهای کل زنجیره تأمین و هر یک از اعضای آن بصورت مجزا به جهت بهبود آن ضرورت یافت. به منظور اجرای یک سیستم ارزیابی عملکرد، تدوین و تعریف شاخصهای مناسب در سطوح مختلف زنجیره ضروری میباشد (عباسی و افشار، 1390).
اندازهگیری فعالیت ها، نقش تعیینکنندهای در توسعه و پیشرفت زنجیره تأمین دارد، به طوری که میتواند طراحی و مدیریت زنجیره تأمین را به سوی کارکردهای مورد نظر هدایت کند. اندازه گیری عملکرد و شاخص های مربوط به آن، نقش مهمی در طبقهبندی اهداف، ارزیابی عملکرد و تعیین سیاستهای آتی بازی میکنند (باباخانی و یوسفی، 1384).
معیارهایی که برای اندازه گیری کارکردهای و بهبود آن استفاده میشوند، باید آنهایی باشند که به درستی ماهیت کارکردهای سازمان را دربرگیرند. یک سیستم اندازهگیری باید تخصیص معیارها، به بهترین و مناسب ترین جای ممکن را آسان سازد. برای اندازهگیری عملکرد مؤثر و بهبود آن، اهداف اندازهگیری باید اهداف سازمان را بیان کنند و معیارهای انتخابی باید یک تعادل بین معیارهای مالی و غیر مالی که میتوانند مربوط به سطح استراتژیک، تاکتیکیو عملیاتی تصمیمگیری و کنترل باشند، برقرار سازند (همان منبع). مقصود از کارکردهای زنجیره تأمین، تولید محصول با هزینه کمتر و تحویل به موقع محصول به مشتری و افزایش رضایت مشتری است (کوپرا و میندل، 2007). بیمن[19] (1996) برخی از مشخصات سیستمهای اندازهگیری عملکرد مؤثر و کارا را بیان نموده است، که در ارزیابی سیستمهای اندازهگیری قابل استفاده میباشند. این مشخصات عبارتند از: جامع بودن(اندازهگیری همه جوانب مؤثر)، عمومیت داشتن (در شرایط عملیاتی مختلف، مقایسه امکان پذیر باشد)، قابلیت اندازهگیری (دادههای مورد نیاز قابل اندازهگیری باشند) و سازگاری (شاخصها با اهداف سازمان سازگاری داشته باشند).
کوپر و الوم[20] (1999) ویژگیهای زنجیره تأمین کارآمد را اینگونه بیان کردهاند: مجرای گسترده مدیریت موجودی، کارایی هزینه و زنجیره تأمین، افق زمانی بلندمدت، برنامه مشارکت، تبادل اطلاعات و کنترل دو جانبه، کانالهای همکاری، فرهنگ کاری و چشمانداز مشترک، ارتباط با تأمینکنندگان و سهیم شدن در سود و زیان. به عقیده لمبرت[21]، صحبت در مورد مدیریت زنجیره تأمین و توسعه و بهبود مدلهای تئوریک در این زمینه، کاری بسیار ساده است اما اجرای سادهترین تکنیکها و مدلهای ارائه شده بسیار زمانبر و دشوار بوده و دقت زیادی را میطلبد. عموماً سنجش عملکرد بصورت فرآیند
کمیسازی اثرات و کارایی فعالیت ها تعریف میشود. بیمن معیارهای سنجش عملکرد را به دو دسته کمی و کیفی تقسیم و سه نوع معیار و ملاک را مشخص کرد: منابع، خروجیها و انعطافپذیری. وی با ارائه خصوصیات یک سیستم سنجش کارکردهای اثربخش، در واقع معیاری برای انتخاب سیستمهای مناسب به وجود آورد. این خصوصیات، شامل موارد شمول (قابلیت سنجش تمامی جنبههای مربوطه)، عمومیت (در شرایط متفاوت امکان سنجش را فراهم بیاورد)، قابلیت اندازهگیری (دادههای مورد نیاز قابل اندازهگیری باشد) و سازگاری (معیارها در راستای اهداف سازمان باشد) میشود. همچنین در یکی از مهمترین مطالعاتی که در راستای ایجاد چارچوبی برای ایجاد رابطه تجربی بین عملیات مدیریت زنجیره تأمین و و کارکردهای زنجیره تأمین صورت گرفته است. فهرستی از شش حوزه بحرانی در راستای توانایی رسیدن به یکپارچگی منطقی زنجیره تأمین و بررسی ارتباط بین یکپارچگی منطقی تواناییها و فعالیتهاست. توانایی یکپارچگی در این چارچوب عبارتند از: یکپارچگی مشتریان، یکپارچگی درونی، یکپارچگی برنامه ریزی و فناوری، یکپارچگی در اندازهگیری و یکپارچگی ارتباطات و وابستگیها. حاصل کار آنان (در ارتباط با موضوع فعالیتها) نشان داد که یکپارچگی مشتریان، یکپارچگی درونی، یکپارچگی فناوری و برنامهریزی کارکردهای نسبت به موارد رقابتی، دارای اهمیت بیشتری هستند. به رغم اینکه چنین معیارهایی یکی از مهمترین خصیصههای مدلهای زنجیره تأمین هستند، استفاده از آنها در مدلهای زنجیره تأمین با چالش روبرو است، زیرا وارد کردن این معیارهای کیفی به مدلی کمی، کاری بسیار دشوار است. رضایت مشتری، جریان اطلاعات، کارکردهای تأمینکنندگان و مدیریت ریسک، نمونههای دیگری از این معیارها هستند. برای تعیین کارایی یا اثربخشی سیستم موجود و یا مقایسه بین چند سیستم رقیب، باید مجموعهای از چند معیار را باهم به کار برد. پژوهشهای دیگری نیز در راستای تدوین چارچوبی برای ارزیابی منظم و سلسلهوار کارایی در سطوح مدیریت استراتژیک، مدیریت برنامهریزی و مدیریت اجرایی در زنجیره تأمین انجام گرفت. این چارچوب به طور عمده با تأمین، تحویل، خدمات به مشتری، موجودی و هزینههای حمل و نقل سروکار داشت (اخوان، 1388).
روشهای اندازهگیری کارکردهای زنجیره تأمین را میتوان در یک تقسیمبندی در 5 دسته کلی نشان داد: روش ارزیابی عملکرد سنتی، روش ارزیابی عملکرد جهانی، مدل ارزیابی مبتنی بر کارت امتیازی متوازن، مدل امتیازی و مدلهای خاص هر زنجیره تأمین. چهار دسته اول مربوط به تحقیقات کلی و مقایسهای بین انواع زنجیرههای تأمین است ولی در تحقیقاتی که بر زنجیرههای خاص انجام میگیرد، بهتر است از مدلهای خاص زنجیرههای تأمین (دسته پنجم) استفاده

 

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است

گردد (تقوا و همکاران، 1390).
2-12- مزیت رقابتی:
در كتب درسي استراتژي مربوط به زمان آكوف (1970) و آندروس (1971)، كاستيها و تواناييهاي يك بنگاه خاص تعریف شده اما درباره مزیت رقابتی مطلبی بیان نشده است. البته، پنروز (1959) در چندين مورد به مزیت رقابتی اشاره کرده است. آنسوف (1965) نيز از اين اصطلاح استفاده كرده ولی تنها به این موضوع که بنگاه برای رقابت مؤثرتر به چه چیزی نیاز دارد،اشاره کرده است (كلين[22]، 2001). طی سالهای اخیر، مزیت رقابتی در مرکز بحث استراتژیهای رقابتی قرار گرفته و بحثهای زیادی دربارهْ مزیت رقابتی مطرح شده است. با این وجود، ارائه یک تعریف دقیق از مزیت رقابتی مشکل است. از یک طرف، مزیت رقابتی به معنای بازده بیش از حد معمول تلقی شده و از طرف دیگر، مزیت رقابتی به کارکردهای بازار سرمایه و انتظارات مرتبط شده است. اما رایجترین تعریف مزیت رقابتی در حوزه استراتژی رقابت و در چارچوب خلق ارزش، هر آنچه موجب شود در آمد بیش از هزینه افزایش یابد، تجلی پیدا میکند (راملت[23]، 2003).
بحث مزیت رقابتی از دیرباز از مهمترین موضوعات مطرح در دنیای مدیریت و تئوریهای مدیریت استراتژیک بوده است. مزیت رقابتی یکی از مهمترین مباحث در تئوریهای مدیریت استراتژیک تلقی میشود زیرا وجود مزیت رقابتی در یک سازمان به معنای کارکردهای بهتر نسبت به رقباست و در کوتاهمدت سودآوری و در بلندمدت بقا و رشد سازمان را تضمینمیکند. در عصر اطلاعات که فناوریهایی مثل وب و شبکههای رایانهای گسترش یافتهاند محیط سازمان نیز متلاطمتر شده است. با ظهور تجارت الکترونیک اهمیت مزیت رقابتی نه تنها کاسته نشده بلکه مهمتر و حیاتیتر شده است. در یک صنعت جا افتاده، هرکدام از رقبای اصلی، مزیت رقابتی خاصی را برای خود در نظر گرفته و حفظ میکنند (عزیزی و کریمی، 1383).

 

 

 

    •  

        1. تعاریف مزیت رقابتی:

       

       

 

 

رقابتپذیری فرآیندی استکه هر نهادی میکوشد تا از این طریق بهتر از دیگری عمل کرده و از وی پیشی گیرد. کسب توانمندیهای رقابتی در جهان امروز به یکی از چالشهای اساسی کشورهای مختلف در سطح بینالمللی تبدیل شده است (زرآبادیپور و همکاران، 1384). طی سالهای اخیر، مزیت رقابتی در مرکز بحث استراتژیهای رقابتی قرار گرفته و بحثهای زیادی دربارۀ مزیت رقابتی مطرح شده است. با این وجود، ارائه یک تعریف دقیق از مزیت رقابتی مشکل است. مزیت رقابتی دارای مفاهیم و تعاریف متعددی است که ذیلاً به چند مورد آن اشاره میشود:

 

 

 

    • مزیت رقابتی موقعیت بینظیر یک سازمان در برابر رقبایش است که از طریق الگوی توسعۀ منابع، بسط پیدا میکند (هافر و اسچندل[24]، 1978).

 

 

    • مزیت رقابتی، ارزشهای قابل ارائه شرکت برای مشتریان است؛ به نحوی که این ارزشها از هزینههای مشتری بالاتر باشند. مایکل پورتر از استادان دانشکدۀ بازرگانی دانشگاه هاروارد یکی از محققان فعال در زمینه مطالعات رقابتپذیری است. او مزیت رقابتی را در چارچوب استراتژی رقابتی مورد توجه قرار میدهد. وی در سال 1980 کتاب «استراتژی رقابتی» و در سال 1985 کتاب «مزیت رقابتی» را به رشته تحریر درآورده است. همچنین در سال 1990 کتاب «مزیت رقابتی ملل» را عرضه داشت که در آن «مدل الماس» در رقابتپذیری معرفی شده است. پورتر در این مدل، رقابتپذیری را حاصل تعامل چهار عامل اصلی میداند: 1- فاکتورهای درونی؛ 2- شرایط تقاضای داخلی؛ 3- صنایع مرتبط و حمایتکننده؛ 4- استراتژی، ساختار و رقابت. به اعتقاد پورتر، این فاکتورهای چهارگانه به صورت متقابل بر یکدیگر تأثیر دارند و تغییرات در هر کدام از آنها میتواند بر شرایط بقیه فاکتورها مؤثر باشد. علاوه بر آن، دو عامل بیرونی دولت و اتفاقات پیشبینی نشده نیز بر عوامل چهارگانه تأثیر غیرمستقیم دارند و از طریق تأثیر برآنها میتوانند در رقابتپذیری نیز تأثیرگذار باشند. مجموعهای از عوامل مؤثر در تولید کالا یا خدمات، مانند مواد اولیه، کیفیت و میزان دسترسی به آن، نیروی انسانی بدون مهارت و یا ماهر و آموزش دیده، بهرهوری و خلاقیت و نوآوری نیروی انسانی، زیرساختها، مسائل تکنولوژیک، میزان سرمایه و دسترسی به آن، توانمندیها و قابلیتهای مدیریتی و … که برای رقابت در عرصه بازارهای رقابتی ضروری است، فاکتورهای درونی را تشکیل میدهند. پورتر فاکتورهای درونی را در دو دسته فاکتورهای عمومی و تخصصی تقسیمبندی میکند. فاکتورهای عمومی شامل مواردی مانند مواد اولیه، انرژی، نیروی انسانی بدون مهارت خاص می باشد. فاکتورهای تخصصی شامل مواردی مانند نیروی انسانی ماهرو متخصص، دانش فنی پیشرفته و فناوری پیشرفته است. فاکتورهای تخصصی در مقایسه با فاکتورهای عمومی مزیت رقابتی پایدارتری را ایجاد میکند. شرایط تقاضای داخلی، ماهیت و چگونگی تقاضا را در بازارهای داخلی برای محصولات یک صنعت مشخص میکند. اندازه و رشد تقاضا در رقابتپذیری صنایع تأثیر بسزایی دارد. پورتر معتقد است که وجود بازار داخلی بزرگ و در حال رشد موجب تشویق سرمایهگذاران برای توسعه فناوری و بهبود بهرهوری گردیده و این مسئله به عنوان مزیت رقابتی برای آن ملت محسوب میگردد. در مقابل، بازارهای داخلی کوچک که دارای رشد پایینی هستند، شرکتها و صنایع را به دنبال فرصتهای صادراتی میکشاند. صنایع مرتبط و حمایتکننده میتواند شامل تأمينکنندگان مواد اولیه یا تجهیزات و ابزارآلات، توزیعکنندگان و فروشندگان، سیستمهای توزیع محصول، مؤسسات تحقیقاتی، سرویسهای مالی مانند بانکها و بورس اوراق بهادار، سیستمهای حمل و نقل، دانشگاهها، مراکز و مؤسسات تحقیقاتی و صنایعی باشد که از یک نوع فناوری، مواد اولیه و امکانات آزمایشگاهی استفاده میکنند. ارتباط و همکاری با این صنایع و مراکز در توسعه سطح محصولات و خدمات و بهبود آنها و در نهایت ارتقای رقابتپذیری مؤثر است. استراتژی، ساختار و رقابت، شرایطی که طبیعت و جوهره رقابت را در سطح کلان اجتماع تحت کنترل دارد و همچنین راه و روشی که بنگاهها و سازمانها تأسیس، سازماندهی و مدیریت میشوند، بر رقابتپذیری تأثیر بسزایی دارد. بنابراین، ساختار و استراتژیهایی که برای مدیریت و راهبری یک بنگاه یا صنعت تدوین و اجرا میگردد، تأثیر مستقیم بر کارکردهای و رقابتپذیری آن دارد (مرادی و شفایی، 1384).

 

 

    • مزیت رقابتی ارزشی است که سازمان به مشتریان خود عرضه میکند، به نحوی که در آن زمان این ارزش توسط رقبای بالقوه و بالفعل عرضه نمیشود (ميگوئل، 2002).

 

 

    • مزیت رقابتی میزان جذابیت پیشنهادهای شرکت در مقایسه با رقبا، برای مشتریان است. ضریب رقابتی تمایز در ویژگیها یا ابعاد هر شرکتی است که آن را قادر به ارائه خدمات بهتر از رقبا به مشتریان میکند. به طور کلی مؤلفههای مفهوم مزیت رقابتی شامل ارزشآفرینی، بازارگرایی، خشنودی مشتری، شناخت توان بالقوه، حرکت دادن، توان بالفعل، انگیزهسازی، مهارتسازی، قیمت مناسب، پاسخگویی و نوآوری است (زرآبادیپور و همکاران، 1384).

 

 

    • مزیت رقابتی شامل مجموعه عوامل یا توانمندیهایی است که همواره شرکت را به نشان دادن فعالیت های بهتر از رقبا قادر میسازد. به عبارتی ديگر مزیت رقابتی عامل یا ترکیبی از عواملی است که در یک محیط رقابتی سازمان را بسیار موفقتر از سایر سازمانها مینماید و رقبا نمیتوانند براحتی از آن تقلید کنند (صنایعی، علوی شاد، 1385).

 

 

  • مزیت رقابتی شامل مواردی است که یک بنگاه میتواند انجام دهد ولی بنگاههای دیگر قادر به انجام آنها نیستند، که خود موجب تقاضای بیشتر و یا هزینۀ کمتر برای آن بنگاه میشود.



 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...