ریف ( ۱۹۸۹ ، به نقل از امامی و همکاران ،۲۰۱۳) خود پیروی را با متغیرهایی همچون خودمختاری، استقلال، منبع کنترل درونی، فردیت و رفتارهای منظم درونی توضیح می دهد. این متغیرها به این معنی است که تفکرات و اعمال یک فرد مربوط به خود اوست و نباید به عنوان علت های کنترل بیرونی فرد تعریف شود. ضمناً معنی عبارتی همچون خود پیروی بر طبق فرهنگهای مختلف می تواند تغییر کند. فرد دارای خود مختاری باید در رفتار داخلی استقلال داشته باشد، منظم باشد، در برابر فشارهای اجتماعی مقاوم باشد و به طور مشخصی عمل کند ، با استانداردهای شخصی خود را ارزیابی کند یعنی خودش به این نتیجه برسد که من به عقایدم اعتماد دارم، حتی اگر شبیه به خیلی از مردم نباشد.

 

 

 

    1. تسلط بر محیط :

 

 

ریف ( ۱۹۸۹، به نقل از خیری و شیخ اسلامی ، ۱۳۸۵) تسلط بر محیط را توانایی انتخاب و ایجاد محیطی مناسب برای شرایط فیزیکی خود تعریف کرده است که این نیز قسمتی از فردگرایی است. تسلط بر محیط دیدگاه ویژه ای را در مورد این جهان مطرح می کند، بهترین فرد کسی است که بتواند با این دنیای فانی برخورد کند و ابزار مناسب را محاسبه کند و برای رسیدن به هدف خود از آنها استفاده کند. احساس شایستگی و قدرت اداره یک محیط پیچیده را داشته و قدرت انتخاب یا خلق برنامه های مناسب برای این محیط را داشته باشد، احساس کند در اداره مسئولیتهای زندگی روزانه موفق است.

 

برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید.

 

 

    1. ارتباط مثبت با دیگران

 

 

ریف ( ۱۹۸۹، به نقل از خیری و شیخ اسلامی ، ۱۳۸۵) ارتباط مثبت با دیگران را به عنوان ارتباط درونی، درست، صمیمی و همچنین احساس قوی از ارتباط بین فردی و محبت توصیف کرده است . این افراد در ارتباطات بین فردی گرم، رضایت بخش و اعتماد برانگیز می باشند. سلامت مردم برایشان مهم است، توانایی تاثیرپذیری، همدلی و صمیمیت قوی با دیگران را دارند. دارای ارتباط اجتماعی (بده بستان) با دیگران می باشند به گونه ای که مردم وی را به عنوان فردی بخشنده، یعنی به عنوان فردی که مایل است برای دیگران وقت بگذارد توصیف می کنند.

 

 

 

    1. هدفمندی در زندگی :

 

 

ریف ( ۱۹۸۹، به نقل از امامی و همکاران ، ۲۰۱۳) می گوید: داشتن درکی روشن، هدفدار و مشخص در زندگی بسیار مهم است. شخص باید احساس کند زندگی او هدفدار و پرمعنا است . همچنین هدف مشخص و مسیر محسوس جهت رسیدن به این هدف را در زندگی داشته باشد. زندگی حال و گذشته فرد باید با معنی باشد. باید نسبت به زندگی اعتقاد راسخ و جدی داشته باشد تا زندگی معنا پیدا کند.

 

 

 

    1. رشد شخصی :

 

 

ریف ( ۱۹۸۹، به نقل از یون و چو،۲۰۱۴) رشد شخصی را به عنوان نوعی توانایی برای رشد تعریف کرده است. در بحث رشد شخصی ، ریف هرگز به سوالات کلیدی نمی پردازد مثلاً رشد در چه زمینه ای است؟ و آیا همه ما به این رشد برای همه ابعاد شخصیتی نیازمندیم و به همه این ارزش ها باید احترام بگذاریم ؟ رشد شخصی، داشتن رشد مداوم در همه زمینه ها و کسب تجربه های جدید می باشد و فرد احساس روز افزونی برای افزایش اطلاعات داشته باشد و معتقد باشد که زندگی یک روند مداوم یادگیری، تغییرات و رشد است.

 

 

 

    1. پذیرش خود :

 

 

ریف ( ۱۹۸۹، به نقل از لوی و همکاران ، ۲۰۱۱) یادآور شد که داشتن نگرش مثبت نسبت به خود عنوان یک خصوصیت اصلی کارکرد روانشناختی مثبت محسوب می شود. همچنین وقتی که فرد از کارهای خود در مجموع راضی باشد و نسبت به کارهای گذشته خود قدردانی بکند و موقعی که به گذشته خود نگاه می کند احساس رضایت و خشنودی بکند.
۲-۳-۲-۹ دیدگاه مزلو[۵۰]
مزلو مدعی بود که در همه انسان ها تلاش یا گرایش فطری برای تحقق خود یا خودشکوفایی وجود دارد و خودشکوفایی را به عنوان موضوع اصلی زندگی انسان مورد توجه قرار داده است. به نظر او درجه رضایت مندی نیازهای اساسی به گونه ای مثبت با درجه سلامت عمومی همبستگی دارد و ناکام گذاردن نیازها و توانایی ها موجب بیماری افراد می شود. انسان سالم کسی است که به بالاترین سطح نیاز دست یابد، لذا کسی که به مرحله تحقق خود رسیده باشد از سلامت عمومی خوبی برخوردار است . پژوهش مزلو درباره افرادی که از نظر هیجانی بسیار سالم بودند پایه نظریه شخصیت او را تشکیل می داد، وی معتقد بود تنها یک درصد افراد به این حد می رسند (گیبونس ، آروالو و مونیکو[۵۱] ، ۲۰۱۳) .

 

 

۲-۳-۳  عوامل موثر بر سلامت عمومی

 

 

در تعریف جدید سازمان جهانی بهداشت سلامت نه تنها به معنای عادی بودن انسان از امراض گوناگون بلکه شامل رفاه احساسی، روانی و اجتماعی نیز می باشد. بر این اساس، عوامل اجتماعی تعیین کننده سلامت به شرایط اجتماعی که انسان ها در طول چرخه حیاتشان در آن زندگی و کار می کنند توجه دارد. شواهد دلالت از آن دارد که اکثر بار بیماریها و نابرابریها بهداشت و سلامت ناشی از عوامل اجتماعی است. به عنوان مثال یک زن ژاپنی ۴۲ سال بیشتر از یک زن لسوتومی زندگی می کند، یعنی انتظار از زندگی بسیار بستگی به محل تولد و محل رشد و نمو دارد . همچنین بیولوژی نقش تعیین کننده ای در میزان مرگ و میر مادران افغانی (از هر ۸ مادر یک نفر) در مقیاس با مادران سوئدی (از هر ۱۷۴۰۰ مادر یک نفر) ندارد. این نابرابری حتی در شرایط منطقه ای یکسان نیز مصداق دارد. به عنوان مثال یک مرد بومی استرالیایی ۱۷ سال کمتر از سایر مردان همان کشور طول عمر دارد و مرگ مادران در میان زنان فقیر اندونزی ۴ برابر بیشتر از زنان ثروتمند همان کشور است. تنها می توان گفت ترکیب ناهمگونی از سیاست ها، مسایل اقتصادی و سیاسی در مقیاس وسیع مسئولیت این پدیده را به عهده داشته و منجر می شوند تا عده کثیری از مردم از سلامت مناسب برخوردار نباشند (لارسون[۵۲] ، ۲۰۱۲) .
شرایط و وضعیت اقتصادی و اجتماعی در طول زندگی بر سلامت عمومی فرد تاثیر گذار است. افرادی که به مدت طولانی در معرض محدودیت های اقتصادی و اجتماعی و تبعات آن از جمله سرمایه کم خانواده، تحصیلات پایین، شغل نامطمئن، زندگی در خانه های نامناسب و غیره قرار دارند بیشتر در معرض ابتلا به بیماریهای روانی و جسمانی خصوصاً افسردگی قرار دارند. یکی از مهمترین پدیده های نامطلوب اقتصادی و اجتماعی مشکل بیکاری است. شواهد نشان می دهد که افراد بیکار و خانواده هایشان به طور قابل توجهی در معرض خطر مرگ زودرس و بیماریها می باشند. اثرات بیکاری بر روی سلامتی درنتیجه مسایل جسمی و روانی و مسایل مالی به وجود می آید این عوارض از زمانی آغاز می شود که فرد احساس کند در معرض تهدید شغلی قرار دارد و این فرآیند بسیار پیشتر از واقعه بیکاری رخ می دهد. بنابراین اضطراب ناشی از ناامنی شغلی بصورت بالقوه یکی از تعیین کننده های سلامت محسوب می شود.همچنین نارضایتی شغلی نیز یکی دیگر از عوامل تأثیر گذار بر سلامت و بیماری محسوب می شود. بدین ترتیب صرف داشتن شغل به تنهایی ضامن سلامتی جسم و روان نیست و در این خصوص کیفیت شغل نیز از اهمیت زیادی برخوردار است (مونیکو ، ۲۰۱۲) .
از دیگر عوامل شغلی موثر در سلامت و بیماری می توان نقش استرس در محیط کار را نام برد. شواهد نشان می دهد افرادی که کنترل بیشتری بر کارهایشان دارند از سلامت بهتری برخوردارند. همچنین فرصت مشارکت کارکنان در تصمیم گیری های سازمانی، فرصت ارتقاء و بهبود مهارتها، حمایت های اجتماعی در محیط کار و روابط با همکاران ، بالادستان و زیردستان، دریافت پاداش های به موقع و مناسب از دیگر عوامل تعیینکننده سلامتی در محیط کار محسوب می شود (لارسون، ۲۰۱۲) .
بنابراین می توان به طورکلی به برخی از عوامل نابرابری و بی عدالتی در سلامت عمومی به شرح زیر اشاره کرد:
۱ـ محل اقامت (تفاوت بین شهر و روستا، گروههای منطقه ای، پایتخت در مقابل سایر مناطق) و بخش های دیگر شهرها
۲ـ نژاد
۳ـ شغل و آسیب پذیریهای درآمدی
۴ـ جنسیت که اغلب نشان دهنده آسیب پذیری های ناشی از قوانین و هنجارهای مرتبط با جنسیت می باشد.
۵ـ فرهنگ و ارزشها
۶ـ تحصیلات
۷ـ وضعیت اقتصادی و اجتماعی
۸ـ سرمایه اجتماعی (امامی و همکاران ، ۲۰۱۳) .

 

 

۲-۳-۴ رابطه حمایت و انسجام اجتماعی و خانوادگی با سلامتی عمومی

 

 

حمایت و روابط خوب اجتماعی سهم چشمگیری در سلامت دارند. حمایت اجتماعی در جهت تحقق نیازهای واقعی و عاطفی افراد کمک کننده است. تعلق به یک شبکه اجتماعی از جامعه و الزامات متقابل موجب می شود تا افراد احساس محبت، دوستی، احترام و ارزش نمایند.شواهد نشان می دهد افرادی که حمایت های اجتماعی و خانوادگی کمتری دارند بیشتر در معرض ابتلا به اضطراب، افسردگی و طیف وسیعی از بیماریهای جسمی از جمله بیماریهای قلبی و عروقی قراردارند. یکی از مهمترین ریسک فاکتورها در این زمینه فقر است که می تواند منجر به اختلال در شبکه اجتماعی و انزوای فردی گردد. جوامعی که دارای سطح بالایی از نابرابری های درآمدی هستند تمایل کمتری به انسجام اجتماعی داشته و در نتیجه میزان خشونت در آنها بالاتر است (استلمن و همکاران ، ۲۰۱۲) .
۲-۳-۵محورهای برنامه ریزی استراتژیک در زمینه عوامل تعیین کننده اجتماعی سلامت عمومی
بطور کلی ۴ محور اصلی برای تهیه برنامه های مرتبط با حوزه سلامت عمومی وجود دارد که سیاست های بهداشتی می تواند بر مبنای آن ها اتخاذ گردد. این چهار محور به قرار ذیل اند:




 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...