زبان پارسی دری که آن را اغلب بهطور مطلق و بیهیچ صفت و قیدی، زبان فارسی می‌نامند، از زبان‌های دوره‌ی ایرانی نو است. خاستگاه این زبان به روایتی، شمال شرقی ایران یا خراسان بزرگ است. این زبان پس از تکوین و شکلگیری در این سرزمین از غرب به شهرهای ایران مرکزی، از شرق و جنوب به شبه قارهی هند و از شمال به ماوراءالنّهر، گسترش پیدا کرد. «سرزمین ماوراءالنّهر، یکی از بزرگ‌ترین و درخشانترین مناطق فرهنگی‌ جهان ایرانی و اسلامی، در طول حیات خود، حوادث تلخ و شیرین‌ فراوانی را پشت ‌سرگذاشته است.» (خدایار، ابراهیم ۱۳۸۷٫ صص ۲۷ تا ۴۴)
پس از شکست ساسانیان، ایرانیان به دودسته تقسیم شدند. گروهی با قبول جزیه و خراج، دین، آیین، افتخارات گذشته، فرهنگ و زبان خود را حفظ کردند و گروهی مسلمان شدند. عدهای به عنوان موالی (برده) به سرزمینهای عربی رفتند. بنیامیه آنان را قسمتی از داراییهای خود میدانستند و با آنان همچون برده برخورد میکردند. این امر برای ایرانیان که صاحب حس ملی بودند، دشوار بود. این نوع برخورد که با تحقیر همراه بود، باعث قیام ایرانیان در برابر افکار اعراب شد. نهضت بازگشت به فرهنگ ایرانی پدید آمد و ایرانیان فرهنگ غنی گذشته‌ی خود را به زبان عربی و فارسی دری ترجمه کردند.
در نظامهای سیاسی ایران پس از اسلام، به ویژه تا پایان عصر خوارزمشاهیان، شاعران از جایگاه خاصی برخوردار بودند. «دربارها، بخشی از شکوه خود را مدیون تجمع شاعران بودند و در ازای آن مبالغی از درآمد خود را هم صرف آنان مینمودند.» (خلعتبری و
ناصریراد ۱۳۸۲٫ ص ۶۳)
سلطان محمود به شعرا توجهی خاصی داشت و مجالسی با حضور آنان ترتیب می‌داد. «اجتماع علما و شعرا در دستگاه محمود غزنوی و اشعار و کتبی که به نام او ترتیب یافته نام او را در اطراف عالم معروف کرده ‌است. معروفترین شاعران دربار او عنصری، فرخی، عسجدی، زینتی، کسایی و غضایری رازی بودند. اگرچه فردوسی در زمان او می‌زیست و شاهنامه را به او تقدیم کرد ولی وابستگی به دربار محمود نداشت.» wikipedia.org http://fa.

 

 گذری بر سیر تاریخ زبان فارسی دری (منسوب به دربار)

 

زبان دری در دورهی سامانیان به عنوان زبان شعر و دربار انتخاب میشود. امیران سامانی با حمایت از زبان فارسی، باعث نفوذ و گسترش آن شدند. در دورهی سامانیان آثار و منظومههای بسیاری به این زبان پدید آمد، که جز شاهنامهی فردوسی، قسمتهایی از دیگر آثار از میان رفت و تنها بیتها و قطعههای پراکندهای از آنها در کتابهای تاریخ، تذکرهها و لغتنامههای فارسی باقیماندهاست. غزنویان نیز مانند سامانیان برای گسترش شعر فارسی کوشیدند. آنان به شعر ستایشی و قالب قصیده، علاقهی زیادی داشتند. با حضور شاعران نامآوری چون عنصری، فرخی سیستانی و منوچهری، قصیدهسرایی در دربار غزنه رونق یافت. با گسترش قلمرو غزنویان، دامنهی شعر فارسی نیز از خراسان به ری و طبرستان کشیده شد. با ورود سلجوقیان به فلات ایران، شعر فارسی در اصفهان، همدان، جبال، آذربایجان و آسیای صغیر ریشه دواند. در عصر سلجوقیان، اصفهان از نیمهی دوم قرن پنجم هجری قمری، به پایتختی برگزیدهشد. شاعران و قصیده سرایان از خراسان و جاهای دیگر به این شهر آمدند. معزینیشابوری، ملکالشعرای دربار سلجوقی شد. در قرن ششم، اصفهان با حضور انبوهی از شاعران به رهبری جمالالدّینعبدالرّزاق اصفهانی کانون گرم شعر و ادب فارسی شد. در آذربایجان، اسدی طوسی و قطرانتبریزی زمینه را برای ظهور سرایندگان بزرگی چون
نظامیگنجوی و خاقانیشروانی فراهم کردند. سلجوقیان بیشترین تلاش را نسبت به
حکومتهای قبل از خود برای زبان فارسی انجام دادهاند. وسعت قلمرو سلجوقیان تا آذربایجان و آسیای صغیر باعث شد، زبان فارسی در میان مردم این نواحی ریشه بدواند و شاعرانی که در قرن هفتم از حملهی مغول گریختند و به این سرزمین پناه آوردند، از حیث ارتباط با مردم این مناطق مشکلی نداشتهباشند.

 

اوضاع اجتماعی و ادبی ایران در دوره‌ی غزنویان 

 

سلطان محمود غزنوی، مردی با سیاست، شجاع و در عین حال متعصب، سختگیر و ثروتاندوز بود. در دربار او حدود چهارصد شاعر توانا وجود داشت. محمود آگاهی چندانی از صنایع و لطایف ادبی نداشت، تظاهر به شعردوستی و جمعآوری شاعران را در دربار،
وسیلهی تفاخر و مباهات خویش میدانست. فرخیسیستانی، عنصریبلخی، ابوالفرجرونی، مسعودسعد سلمان و سناییغزنوی، از شاعران برجستهی این دوره بهشمارمیروند. ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی، یکی از چهرههای سرشناس ادب فارسی و مدیحه سرای قرن پنجم است. او به واسطهی امیرنصر، برادر سلطان محمود به دربار راه یافت و پس از کسب محبوبیت نزد پادشاه، به لقب ملکالشعرایی رسید. وی از مدح و ستایش محمود ثروت فراوانی به دست آورد، که آرزوی شاعران دیگر، در تمام قرون شد. او در بیشتر جنگها با سلطان همراه بود. بنابر میل وی شعر سروده و او را مدح کردهاست. محمود علاوه بر شعر و شاعرپروری مشغلههایی دیگری چون حمله به هند با عنوان جهاد، ثروتاندوزی و آبادانی غزنه را نیز دارد. «شهر غزنه را در ایران خاوری آن روز پایتخت قرار داده، در عمران و آبادانیاش کوشیده و آن را به مرکز تجمع ادیبان و دانشمندان زمان تبدیل کردهبود. قلمرو سلطان محمود محدود به ایران خاوری بود و در مرکز و غرب ایران از ری آن طرفتر نرفت. با اینکه ، زبان نیاکان سلطان محمود پارسی نبود (محمود از ترکان غز بود)، با حمایت از شعرایی که در دربار او گردآمدهبودند، عملا به شعر و ادب پارسی خدمت بسیاری کرد. بیشتر شهرت سلطان محمود به دلیل مدح همین شاعران و ادیبان از او بوده است.»(http://socialgroup.persianblog.ir. اشارهای به کارهای محمود غزنوی به مناسبت سالگرد مرگ او)

 

پراکندگی شاعران بر اساس قرن و زادبوم:

 

در کار پیشرو زادبوم یک صدونودوهشت شاعر فارسی زبان از ابتدا تا پایان قرن ششم مورد بررسی قرارگرفت، که زادبوم صدوهفتاد و یک شاعر مشخص است. آنان در سه حوزه‌ی جغرافیایی و زمانی بررسی میشوند.
الف)- حوزهی جغرافیایی در قرن چهارم:
حوزهی جغرافیایی در قرن چهارم، قلمرو سامانیان، دیلمیان و صفاریان است. شصت و هفت شاعر در این مناطق زندگی میکنند. شهرهای بخارا، بلخ و مرو (نزدیک ۳۶٪ شاعران، هر شهر با هشت شاعر)، شهرهای سمرقند و هرات (نزدیک ۱۵٪ شعرا، هر شهر با پنج شاعر)، منطقهی سیستان و شهرهای توس، سرخس و نیشابور(نزدیک ۱۸٪ شعرا، هر شهر با سه شاعر)، شهرهای بسطام، ری، ولوالج بدخشان و بست (نزدیک۱۲٪ شعرا، هر شهر با دو شاعر)، شهرهای باخرز، بوزگان، قاین، ابیورد و ترمذ (نزدیک ۸٪ شعرا، هر شهر با یک شاعر) و بقیّهی شهرهای ماوراﺀالنّهر چهار شاعر (نزدیک ۶٪ شعرا) داشتهاند.
در مجموع نزدیک ۳۴٪ از صد و نود و هشت شاعر در این قرن زندگی میکنند. شاعران این قرن مهاجرت نکردهاند و در زادگاههای خود به سربردهاند.
ب)- حوزهی جغرافیایی در قرن پنجم:
حوزهی جغرافیایی شعرا در قرن پنجم، قلمرو سامانیان، دیلمیان، غزنویان و سلجوقیان است و سی و نه شاعر در این مناطق زندگی میکنند. از این تعداد، چهار شاعر مهاجرت کردهاند. اسدی از توس به نخجوان، جوهریزرگر از بخارا به اصفهان، فرخی از سیستان به غزنین و حسن غزنوی به علت کدورت از غزنین به غرب مهاجرت میکند. مهاجرت شاعران به نواحی عراق عجم و آسیایصغیر از این قرن شروع شد. علاوه بر قلمرو شاعران در قرن چهارم، شهرهای لاهور، دامغان، نسا، اصفهان، ساوه، همدان و طبرستان به جغرافیای شعر فارسی اضافه شدند. در این قرن، غزنین (نزدیک ۱۳٪ شعرا، با پنج شاعر)، شهرهای لاهور، گرگان، نیشابور و سیستان (نزدیک ۱۵٪ شعرا، هر شهر با سه شاعر)، شهرهای مرو، توس، سمرقند و بلخ (نزدیک ۵/۲۰٪ شعرا، هر شهر با دو شاعر)، شهرهای باخرز، ساوه، هرات، همدان، خوارزم، اصفهان، دامغان، بخارا، ری، تبریز، ماوراﺀالنّهر، طالقان خراسان، طبرستان و نسا هر شهر با یک شاعر (نزدیک ۳۶٪ شعرا) دارند.
در مجموع نزدیک ۷/۱۹٪ از صد و نود و هشت شاعر در این قرن زندگی می کنند و حدود ۵/۱۰٪ شاعران این قرن از زادگاه خود مهاجرت کردهاند.
پ)- حوزهی جغرافیایی در قرن ششم:
حوزهی جغرافیایی شعرا در قرن ششم، قلمرو دیلمیان، غزنویان دوم، سلجوقیان،
خوارزمشاهیان، پادشاهان محلی سلسلهجبال و عراق عجم است. هفتاد شاعر در این مناطق زندگی میکنند. چون در قرن پنجم حکومت سلجوقیان از مرزهای شرقی تا آسیای صغیر پیش رفتهبود، شاعران زیادی در قرن ششم و هفتم به این مناطق مهاجرت کردند. در این قرن شهرهای سمرقند و ری (نزدیک ۱۷٪ شعرا، هر شهر با شش شاعر)، شهرهای نیشابو و اصفهان (نزدیک ۲۸/۱۴٪ شعرا، هر شهر با پنج شاعر)، شهرهای مرو، هرات، ولوالج و غزنین (نزدیک ۲۳٪ شعرا، هر شهر با چهار شاعر)، شهرهای گنجه و بخارا (نزدیک ۵/۸٪ شعرا، هر شهر با سه شاعر)، شهرهای باخرز، قزوین، شروان، سرخس، فاریاب بلخ و شیراز (نزدیک ۱۷٪ شعرا، هر شهر با دو شاعر)، شهرهای ترمذ، ابیورد، کرمان، نسا، فرغانه، گرگان، کاشمر، خواف، استرآباد، تبریز، بیلقان، جوین، همدان و ماوراﺀالنّهر(نزدیک ۲۰٪ شعرا هر شهر یک شاعر) دارند.

در مجموع نزدیک ۵/۳۵ ٪ از صد و نود و هشت شاعر در این قرن زندگی میکنند و حدود ۱۳٪ شاعران این قرن از زادگاه خود مهاجرت کردهاند. بیشتر مهاجرتها به نواحی مرکزی و غربی ایران است. اشهرینیشابوری و ظهیرفاریابی به تبریز، شرفالدّینحسام به ری، نجمالدّین دایه به غرب و بغداد، معین به عراق عجم و هند، سیفالدّین باخرزی به بخارا، رضیالدّین نیشابوری به سمرقند، سیف اسفرنگی به خوارزم و بخارا و ضیایخجندی از شیراز به خجند مهاجرت کردهاند.

 

شاعران و دربار

 

از تعداد صد و نود و هشت شاعر مورد بررسی، هفت امیر شاعر داریم. چهل شاعر به دربار سامانیان تعلق دارند. بیست و نه شاعر به دربار غزنویان رفتوآمد میکنند. چهل شاعر، سلجوقیان و سیزده شاعر خوارزمشاهیان را ستایش کردهاند. بیست و سه شاعر حکمان محلی را ستودهاند و بیست و یک شاعر به هیچ درباری تعلق ندارند. عده ای نیز مشخص نیست که به کدام دربار تعلق داشتهاند.

 

فرهنگ نویسی در ایران:

 

«فرهنگنویسی در ایران را می‌توان تا دوره ساسانیان پیگرفت. فرهنگ‌نویسی عصر ایران اسلامی را به سه دوره تقسیم میشود: دورهی اول از آغاز اسلام تا سدهی هشتم هجری که اکثر- یا تمامی- فرهنگ‌ها ‌در حوزهی ادبیات بوده‌اند؛ دورهی دوم از سدهی هشتم تا سدهی سیزدهم است. یکی از اهداف فرهنگ‌نویسی در این دوره، به‌خصوص بعد از حملهی مغول، حفظ هویت ایرانی است . دورهیسوم، از سدهی سیزدهم تا امروز است که فرهنگها بر مبنای اصول علمی تهیه و تألیف شدهاند.»(مرادی، نورالله ۱۳۹۲٫ چکیده) فرهنگها در ادبیات همواره یکی از ابزارهایی بوده‌اند، که انسان را به شناخت بسیاری از ناشناخته‌ها یاری کرده‌اند. زیرشاخهی علم زبانشناسی به شمارمیآیند و از مهمترین منابع ادبی هستند. تا قبل از قرن اخیر بیشتر فرهنگها عمومی هستند. اهل فن در دورهی معاصر فرهنگهای بسیاری در
زمینههای تخصصی؛ مثل: فرهنگ اصطلاحات تصوف، فرهنگ گیاهان دارویی و … نوشتهاند. در مورد زادبوم شاعران فرهنگ تخصصی خاصی که به صورت الفبایی اطلاعاتی در مورد شاعران ارائه کند وجود ندارد. در این زمینه مرحوم خیامپور ، فرهنگ سخنوران را نوشتهاند که تنها نام شاعر آمده است. پژوهشگران حوزهی تاریخادبیات برای بررسی و شناخت هر شاعر، باید تذکرهها و کتابهای تاریخادبیات را مطالعه و منابع مناسب را پیدا کند. در پایاننامهی پیشرو توضیحات مختصری دربارهی شاعران فارسیزبان تا پایان قرن ششم آمدهاست. در پایان هر مدخل، کتابها و تارنماهایی برای شناخت بهتر، به عنوان منبع به خواننده معرفی می‌شود.

 

بررسی واژهی فرهنگ و زادبوم از منظر فرهنگنویسان :

 

واژهی فرهنگ درکتابهای لغت به معانی گوناگونی چون ادب کردن، حد و اندازه و… تا معنای کتاب لغت آمدهاست. در فرهنگ دکترمعین و فرهنگ بزرگ سخن از دکترحسن انوری به فرهنگهای اختصاصی اشاره شده است. این مطلب بیانگر آن است که در این زمینه کارهای زیادی باید انجام شود.
برای شناخت بهتر فرهنگ زادبوم معانی این دو واژه را در چند فرهنگ لغت مورد مطالعه قرار میدهیم.
الف)- فرهنگ:
با کاف فارسی بر وزن فرهنج، کتاب لغت فارسی است (برهان قاطع ذیل«فرهنگ»). کتابی که در آن واژههای یک زبان را همراه با معنی آنها به همان زبان یا زبان دیگری میآید و نیز کتابی که واژههای مربوط به دانش یا موضوع خاص شرح شدهباشد. (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل«فرهنگ»). کتاب لغت است (عمید، ذیل«فرهنگ»). کتابی که شامل لغات یک یا چند زبان و شرح آنهاست (معین، ذیل«فرهنگ»).
ب)- زادبوم:
محمول بر قلب؛ یعنی وطن و زمینی که در آن متولد شوند و در گلستان آمده: «آن را که بر مراد جهان نیست دسترس، در زادبوم خویش غریب است و ناشناس» (دهخدا، ذیل«زادبوم»). به معنای زادگاه است (فرهنگ سخن، ذیل«زادبوم»). محل تولد، جایی که شخص در آن زاییده شده و مأوا گرفته (عمید، ذیل«زادبوم»). اسم مرکب به معنای زادگاه است (معین، ذیل«زادبوم»).
آغاجی (آغجی) رجوع شود به: ابوالحسن علی بن الیاس

 

 
 
 
yle="box-sizing: inherit; width: 1104px;" width="531">