خویشاوندی/ نژادو قومیت

 

۲-۹-۱-۱ عوامل نهادی
نهاد به معنای قانون، رسم، عرف، عادت و یا سازمانی است که در زندگی سیاسی یا اجتماعی مردم مؤثر واقع شده و نظام هدف‌داری را در جهت رفع نیازهای یک اجتماع سازمان یافته ایجاد می‌کند. مثال بارز از یک نهاد، دولت است که به واسطه وضع قوانین و ایجاد نظام هدف‌دار موجب تشکیل سرمایه‌اجتماعی می شود در برخی از قوانین به عنوان یک عامل نهادی به صورت عقلایی وضع می‌گردند تا انسان‌ها را وادار به مشارکت نمایند. دولت‌های کمونیستی نظیر اتحاد جماهیر شوروی سابق و چین دارای چنین خصوصیاتی بودند. در نظام‌های دموکراسی نیز قوانین به گونه‌ای وضع می‌گردد که بر پایه آن تشکل‌هایی رسمیت میابند که مسئول ترویج ارزش های غیر رسمی‌اند مانند احزاب سیاسی با تشکل‌های مردمی. فوکویاما معتقد است هرگاه رفتاری در اثر قدرت طلبی و سلطه یک گروه بر گروه دیگر در جامعه شکل بگیرد، به عنوان عوامل نهادی غیر عقلایی در تشکیل سرمایه‌اجتماعی به شمار می‌رود.
۲-۹-۱-۲ عوامل خودجوش
هنجارهایی که به صورت خودجوش به جای قانون ودیگر نهادهای رسمی از کنش‌های متقابل اعضای یک اجتماع به وجود می‌آیندو ناشی از انتخاب‌های تعمدی نیستند، به عنوان عوامل خودجوش در ایجاد سرمایه‌اجتماعی در نظر گرفته می‌شوند که به دو دسته عوامل خودجوش عقلایی و عوامل خودجوش غیر عقلایی تقسیم می‌شوند. هنگامی که کنش‌های افراد یک اجتماع در تقابل با یکدیگر هر چند غیرعمد ولی بر اساس تعقل و تفکر صورت می‌گیرد، هنجارهایی را به وجود می‌آورد که زمینه‌ساز تشکیل سرمایه‌اجتماعی است. ولی هنگامی که این کنش‌های متقابل، غیر منطقی و تصادفی باشند مانند همیاری و همکاری زنبورهای عسل در ساخت کندو که بدون هیج تعقل و تفکر و به صورت غریزی صورت می‌گیرد، با نام عوامل خودجوش غیر عقلایی دسته بندی می‌گردد.
۲-۹-۱-۳ عوامل بیرونی
منظور از این دسته از عوامل، هنجارهایی است که از جایی غیر از همان اجتماعی که در آن به کار رفته سرچشمه می‌گیرد. عواملی همچون دین و مذهب، ایدئولوژی و فرهنگ یا تجربه مشترک تاریخی جز این گروه طبقه بندی می‌شوند. کلمن چنین بیان می‌کند: وبر بدین نه تنها به دلیل عامل ایجاد کننده اخلاق در کار، بلکه به دلیل عامل ایجاد کننده شبکه‌های اعتماد در روابط تجاری و مبادلات اقتصادی توجه می‌کند. در دنیای مدرن امروزی، تمام بخش غیردولتی که آن‌را جامعه مدنی می‌دانند، میل به سازمان یافتن پیرامون ایدئولوژی ها دارند. از طرف دیگر بخش اعظم هنجارها از فرهنگ‌ها ناشی می‌شوند بدون آنکه بتوان ارتباطی بین آنها و مذهب یافت.
۲-۹-۱-۴ عوامل طبیعی
در این گروه دو دسته از عوامل به صورت روابط خویشاوندی و همبستگی‌های قومی و نژادی قرار می‌گیرند. اهمیت خویشاوندی در مقایسه با دیگر ساختارهای اجتماعی از یک جامعه به جامعه دیگر به میزان زیادی فرق می‌کند. اما در هیچ جامعه‌ای خویشاوندی به صورت کامل محو نشده است. شواهد قابل مشاهده‌ای از علوم طبیعی وجود دارد که می گوید اجتماعی بودن نه تنها در انسان بلکه در دیگر موجودات نیز امری ذاتی است. از سوی دیگر در عین‌حال که اجتماعی بودن در انسان‌ها تا حدی ریشه در فرهنگ دارد ولی با گرایش‌های بنیانی به سمت اجتماعی بودن و با مسائل ژنتیکی نیز بسیار مرتبط است. قومیت و نژاد هر دو از معقولاتی هستند که مردم اعتقاد دارند از منابع مهم هویت هستند. بنابراین بدون توجه به مسائل زیست‌شناسی و طبیعی و حتی کنش‌های اجتماعی در شناخت قومیت و نژاد، همبستگی‌های قومی و نژادی از عوامل طبیعی ساخت سرمایه‌اجتماعی به شمار می‌آیند.
۲-۱۰ سرمایه اجتماعی در پژوهش حاضر
از بین تمامی صاحب‌نظران جامعه شناسی گروترت نیز درباره سرمایه‌اجتماعی می‌گوید: این سرمایه در کشورهای در حال پیشرفت میزان کمی را دار است. و این میزان در کشورهای غربی رو به زوال بوده و همه را به دلیل سست شدن بنیان خانواده نسبت می‌دهد. برای بررسی بیشتر، آن را در شش بعد مورد سنجش قرار داده که به تفضیل همگی توضیح داده خواهد شد. این ابعاد شامل ۱- عضویت در گروه‌ها و شبکه‌ها، ۲- اتحاد و اعتماد، ۳- فعالیت‌های اشتراکی و همکاری، ۴- اطلاعات و ارتباطات، ۵- وابستگی و پیوستگی اجتماعی، ۶- توانمندسازی و شرکت در فعالیت‌های سیاسی می‌باشد. هریک از این ابعاد به صورت جدا و پراکنده در بسیاری از تحقیقات مورد بررسی قرار گرفته است، اما گروترت معتقد است کنار هم قرار گرفتن این شش بعد و مقدار آن نشان‌دهنده میزانی است که افراد جوامع از سرمایه‌اجتماعی برخوردار هستند(گروترت، ۲۰۰۴).
۲-۱۰-۱ عضویت در گروه ها و شبکه ها
حجم قابل توجهی از ادبیات سرمایه‌اجتماعی معطوف به تأثیر داوطلبی و رفتارهای داوطلبانه، انجمن‌های داوطلبانه، روحیه داوطلبی و داوطلب‌گرایی مدنی بر سرمایه‌اجتماعی و پیامدهای اخلاقی و ارزشی آن بوده است. آسلانیر[۳۷] معتقد است که سرمایه‌اجتماعی کمک می‌کند افراد مشکل عمل جمعی‌شان را که یکی از عناصر اصلی رفتار اخلاقی است، حل کنند و اخلاقی‌تر عمل کرده و از سود خود به جهت غیر عمومی صرف‌نظر کنند. پوتنام می‌نویسد در دیدگاه ما دیگرخواهی ( به معنی کار خوب برای مردمان) بخشی از تعریف سرمایه‌اجتماعی نیست، اما حداقل در جوامع نتایج تجربی ثابت می‌کند که یک پیش‌گویی کننده بسیار قوی برای دیگر خواهی، اتصالات اجتماعی است. همچنین افرادی که خون می‌دهند، پول و اعانه (کمک‌های خیریه) می‌دهند و زمانشان را صرف کارهای داوطلبانه می‌کنند، همان کسانی هستند که ارتباطات اجتماعی بیشتری دارند( روشنفکر و ذکایی، ۱۳۸۵).
۲-۱۰-۲ اعتماد و اتحاد
همه ما ناگزیر از اعتماد هستیم. اعتماد به دیگران، اعتماد به محیط زندگی، اعتماد به زمان و اعتماد به همه عرصه‌های زندگی اجتماعی. از اعتماد تعاریف متعدد و گاه متفاوتی ارائه شده است. به رغم تنوع و تفاوت این تعاریف وجه مشترک مهمی در همه آنها می‌توان یافت که همانا وجود دو عنصر پایه‌ای” امید به دستیابی به نتایج مورد انتظار” و” اتکا به صداقت طرف متقابل” است که تقریبا در همه رویکردهای تعریفی به طور صریح یا ضمنی ملحوظ شده اند. لایان[۳۸] اعتماد را باور قوی به اعتبار، صداقت و توان افراد، انتظاری مطمئن و اتکا به ادعا یا اظهار نظر دیگران بدون آزمون آن می‌داند. از دید میزتال، اعتماد، اطمینان به دیگران به رغم احتمال و امکان فرصت طلبی، عدم قطعیت و مخاطره‌آمیز بودن آنان است(میزتال[۳۹]،۱۹۹۶ ) و زتومپکا اعتماد را شرط‌بندی درباره کنش‌هایی می‌داند که دیگران در آینده انجام خواهند داد ( زتومپکا،۱۳۸۴). به این ترتیب به طور کلی می‌توان گفت که اعتماد، پذیرفتن دیگران در ارتباط با مصالح فرد است. انتظار رفتار مفید داشتن از دیگران یا دست کم مضر نبودن کنش آن‌ها برای مصالح و منافع اعتماد کنند. اعتماد در معنای کلی بازگوی این باور است که دیگران با کنش خود به آسایش یا رفاه اعتماد کنندگان کمک کرده و از آسیب زدن به آن‌ها یا منافع شان خودداری کنند.
بنا به تعریف افه[۴۰] اعتماد، فرضی شناختی است که کنشگران فردی یا جمعی،گروهی در تعامل با دیگران به کار می‌بندند. این فرض شناختی، با ترجیحات و تمایلات رفتاری دیگران از لحاظ آمادگی آن ها برای کمک، همکاری، و پرهیز از اقدامات خودخواهانه، فرصت‌طلبانه و خصمانه ارتباط دارد(افه، ۱۳۸۵). اعتماد تسهیل کننده رفتار جمعی، ایجاد‌کننده فضای اجتماعی مبتنی بر مشارکت و مشوق توجه به منافع و علایق جمعی است(یارمحمد و توسلی، ۱۳۸۴). به اعقاد گیدنز اعتماد ابراز اطمینان نسبت به اشخاص یا نظام‌های مجرد، بر اساس نوعی جهش به ایمان است، که معمولا مشکل نادانی یا بی‌اطلاعی را برطرف می‌سازد(گیدنز،۱۳۸۰). او اعتماد را عامل احساس امنیت وجودی می‌داند که موجود انسانی منفرد را در نقل و انتقال‌ها در بحران‌ها و در حال و هوای آکنده از خطرهای احتمالی قوت قلب می‌بخشد و به پیش می‌برد. گیدنز همچنین اعتماد را از عناصر و مولفه‌های اصلی مدرنیته می‌داند و معتقد است که چهار زمینه محلی اعتماد یعنی خویشاوندی، اجتماع محلی، سنت و کیهان شناسی مذهبی بر فرهنگ‌های پیش از مدرن تسلط دارند، حال آنکه در دوران مدرن اعتماد به نظام‌های انتزاعی و نمادها و نظام های کارشناسی جای این نوع اعتماد را گرفته است(گیدنز،۱۳۷۹).
پوتنام اعتماد را یکی از مولفه‌های حیاتی و اساسی سرمایه‌اجتماعی می‌داند. براساس دیدگاه او، سرمایه‌اجتماعی را می‌توان شبکه‌هایی از انجمن‌های ارادی و خودجوش معرفی کرد که به وسیله اعتماد، گسترش یافته‌اند. اعتماد واشتراک به طور متقابل به یکدیگر وابسته‌اند، اعتماد از زندگی گروهی پدید می‌آید و در همان زمان، امکانات خودجوش را برای شکل‌گیری و تشکل انجمن‌ها فراهم می‌سازد. از منظر پوتنام، تئوری سرمایه‌اجتماعی فرض می‌کند که هر چه بیشتر با افراد دیگر در ارتباط باشیم، بیشتر به آن‌ها اعتماد می‌کنیم و به عکس. پوتنام عقیده دارد که اعتماد همکاری را تسهیل می‌بخشد و هر چه سطح آن در جامعه‌ای بالاتر باشد احتمال همکاری هم بیشتر خواهد بود و همکاری نیز متقابلاً ایجاد اعتماد می‌کند. اعتماد که یکی از عناصر ضروری تقویت همکاری است عنصری غیراختیاری و ناآگاهانه نیست. اعتماد مستلزم پیش‌بینی رفتار بازیگر مستقل است. شما برای انجام کاری صرفاً به این دلیل که فردی می‌گوید آن را انجام خواهد داد به او اعتماد نمی‌کنید بلکه تنها به این دلیل به او اعتماد می‌کنید که با توجه به شناخت‌تان از خلق و خوی او، انتخاب‌های ممکن او، تبعات‌شان و توانایی او، حدس می‌زنید که او از پس انجام کار بر خواهد آمد. در جوامع کوچک این پیش‌بینی براساس چیزی انجام می‌شود که برنارد ویلیامز آن‌را اعتماد صمیمانه می‌نامد، یعنی اعتمادی که به آشنایی نزدیک با فرد بستگی دارد. اما در جوامع بزرگ‌تر و پیچیده‌تر اعتمادی غیرشخصی‌تر یا شکل نامستقیمی از اعتماد ضرورت دارد( یارمحمد و توسلی، ۱۳۸۴).
راجرز[۴۱]، عنصری همچون بی‌اعتمادی متقابل در روابط شخصی را در کنار عناصری چند به عنوان ویژگی‌های خرده فرهنگ دهقانی، مانع مشارکت می‌داند. به نظر راجرز یکی از ویژگی های مهم جوامع سنتی، عدم اعتماد متقابل بدگمانی و حیله‌گری در روابط با یکدیگر است. هم‌چنین، تصور غیر‌محدود سبب عدم اعتماد در روابط شخصی می‌شود. چون چیزهای مطلوب در زندگی به میزان محدود و کمی وجود دارد به سخن دیگر منابع محدود و خواسته‌ها نامحدود است و با توجه به قدرت و توانایی افراد میزان آن‌ها را به سادگی نمی‌توان افزایش داد، بنابراین دست یابی عده ای به این منابع سبب محرومیت دیگران از آن ها می‌شود. و همین مسئله سبب بدگمانی افراد نسبت به یکدیگر خواهد‌ شد. نظریه خیر محدود فاستر مبتنی بر وجود فضایی آکنده از خصومت و بی‌اعتمادی است که موجب می‌شود افراد هرگز نتوانند به روش مشارکتی با یکدیگر همکاری کنند (غفاری، ۱۳۸۶).
آیزنشات[۴۲] و روینگر[۴۳] به بحث اعتماد در قالب اجتماعی اخلاقی پرداخته و می‌نویسد:
اجتماع اخلاقی طبقه خاصی برای ارتباط با کسانی است که آن‌ها را به عنوان ما می‌شناسیم. سه نوع تعهد اخلاقی مشخصه مقوله ما است: ۱٫ “ما” به کسانی اطلاق می‌شود که به آن‌ها اعتماد داریم؛ ۲٫ نسبت به آن‌ها وفادار هستیم؛ ۳٫ و به خاطر برخی مسائل، انسجام و وحدت خود را با آن ها حفظ می‌کنیم. به سخن دیگر، بر طبق این تفسیر سه مؤلفه اساسی برای اجتماع اخلاقی می‌توان تعریف کرد: مولفه اول “اعتماد” است یعنی انتظار رفتار معقول دیگران نسبت به خودمان. مؤلفه دوم “وفاداری” است یعنی تعهد به اجتناب از برهم‌زدن اعتمادی که دیگران نسبت به ما دارند و کارهایی‌که افراد برای جلب اعتماد برخی اشخاص انجام می‌دهند و مؤلفه سوم عبارتست از “اتحاد و اتفاق نظر”، یعنی با انجام برخی اعمال، نشان می‌دهیم که علایق و تمایلات دیگران برای‌ما اهمیت دارد، حتی اگر این اعمال با علایق خودمان در تضاد باشد. این سه مؤلفه، فضای اخلاقی را که فرد در آن قرار می‌گیرد، ترسیم می‌کنند(یارمحمد و توسلی، ۱۳۸۴).
هم‌چنین اعتماد اجتماعی در روابط بین شخصی و انتزاعی و تخصصی عامل مهمی در پیشرفت جامعه می‌باشد و لازمه شکل‌گیری پیوندها و معاهدات اجتماعی است. اعتماد اجتماعی ایجاد کننده تعاون و همیاری بوده و فقط در این حالت است که در عین وجود تفاوت‌ها قادر به حل مشکلات و انجام تعهدات اجتماعی می‌شود. با این وجود بررسی‌ها نشانگر آن است که نوعی بحران در اساسی‌ترین شاخص سرمایه‌اجتماعی یعنی اعتماد اجتماعی بوجود آمده‌است. اختلاف تفرقه و پراکندگی یکی از عوامل و زمینه‌های اصلی تضعیف اعتماد اجتماعی در جامعه است. در جوامعی که اختلافات فرهنگی، قومی، نژادی و مذهبی وجود دارد تشدید این اختلافات منجر به نابودی اعتماد در سطح جامعه می‌شود. عدم وجود فقر در جامعه، توزیع عادلانه درآمد، ثروت و قدرت، عدم وجود برخی اختلافات مذهبی، اختلافات قومی و نژادی و در نهایت امنیت و نظم اجتماعی در جامعه از عوامل تاثیرگذار بر اعتماد اجتماعی هستند. این عوامل می‌توانند باعث ترویج ارزش‌های اجتماعی چون مشارکت، همکاری، صداقت، ایثار، ازخودگذشتگی، پایبندی و تعهد، راست‌گویی، احترام به حقوق دیگران وغیره شوند.
۲-۱۰-۳ فعالیت های اشتراکی و همکاری
بحث درباره مشارکت نه فقط در ادبیات توسعه اهمیت زیادی دارد بلکه اساساً می‌توان آن را فرایندی تلقی کرد که ریشه در زندگی اجتماعی انسان دارد و ابعاد آن در طی زمان و برحسب الزامات دوره‌های مختلف تاریخ دگرگون و متکامل شده است. ایده مشارکت در معنای بسیط خود از مباحث مرتبط به دموکراسی نشات می گیرد که سابقه آن را برخی به نظام سیاسی یونان باستان می‌رسانند (آرنت، ۱۳۷۴). به اعتبار منابع موجود از آن دوره سابقه این بحث را دست کم می‌توان در دوران قبل از میلاد مسیح و در آثار افلاطون و ارسطو پیگیری کرد. در دوران جدید هم خصوصاً از عصر روشنگری به بعد طرح مباحث نو در این زمینه اهمیت روز افزونی یافته‌است تا جایی‌که جامعه مدنی به واسطه بسط و گسترس مشارکت‌های اجتماعی و نهادهای مدنی تعریف می‌شود. از طرف دیگر، اعتماد شرط اصلی و کلیدی برای موجودیت هر جامعه‌ای است. به نظر می‌رسد در زمانی زندگی می‌کنیم که در آن وابستگی آتی جامعه بر روی تصمیم‌گیری‌ها افزایش یافته است. ما در حال‌گذر از جوامع مبتنی بر تقدیرگرایی به سوی جوامع مبتنی بر عاملان انسانی هستیم و به‌منظور رویارویی با آینده به‌صورت فعال و ساختمند نیاز به اعتماد داریم (زتومپکا،۱۳۸۴). نیوتن[۴۴] اعتماد را این باور در فرد تعریف می‌کند، که دیگران، در بدترین شرایط، آگاهانه وعامدانه آسیبی به او نمی‌رسانند؛ و در بهترین شرایط، به نفع او عمل می‌کنند. با اعتماد، روابط اجتماعی محکم و صلح آمیز حفظ می‌شود، که این‌ها به نوبه خود، پایه و اساس رفتارهای جمعی و همکاری‌های سازنده است. گرچه اعتماد بامخاطره همراه است، اما جهان را به جایی خوشایندتر، کارآمدتر، و صلح‌آمیزتر یرای زندگی تبدیل می‌کند. زندگی اجتماعی بدون اعتماد، غیر قابل تحمل و حتی شاید نا‌ممکن است (یارمحمد و توسلی، ۱۳۸۴) . امروزه بیسترین توافق در این زمینه وجود دارد که اعتماد مؤلفه‌ای ضروری در همه انواع روابط اجتماعی است. می‌توان گفت که اعتماد نتیجه برهم‌کنش‌های اجتماعی موجود در گروه‌ها، انجمن‌ها و فعالیت‌های اجتماعی است. از این رو اعتماد را می‌توان یکی از عناصر مهم و حیاتی در امر مشارکت تلقی کرد. اعتماد افراد به هم، اعتماد افراد به نهاد‌ها و دولت و به عکس، یعنی اعتماد دولت به شهر وندان سبب توسعه و تعمیق مشارکت‌های اجتماعی می‌شود. اهمیت اعتماد اجتماعی از آن جهت مورد توجه است که این متغییر با بسیاری از متغیرهای موجود در جامعه مدنی از جمله مشارکت دارای هم‌بستگی است. مشارکت اجتماعی و عضویت داوطلبانه در سازمان‌های غیر‌دولتی و انجمن های داوطلبانه از جمله پیامدهایی هستند که می‌توان انتظار داشت در شرایط وجود اعتماد اجتماعی بالا زمینه مناسب‌تری برای تحقق پیدا کنند. اگر این اعتماد از حد فردی به سطح اجتماعی انتقال یابدبه عنوان یک سرمایه با ارزش تلقی می‌شود. همان چیزی که به آن سرمایه‌اجتماعی نام نهاده اند. به باور اینگلهارت سرمایه‌اجتماعی همان اعتماد است. این سرمایه موجب پایین آمدن هزینه برهم‌کنش های اجتماعی و اقتصادی و اقدامات مرتبط با آن می‌شود(همان).
۲-۱۰-۳-۱ مشارکت اجتماعی
مشارکت را نوعی کنش هدفمند در فرایند تعاملی بین کنش‌گران و محیط اجتماعی او در جهت نیل به هدف‌های معین و از پیش‌تعیین شده تعریف کرده‌اند. از حیث مفهومی واژه مشارکت به معنای شراکت و همکاری در کاری، امری یا فعالیتی و حضور در جمع، گروه و سازمان جهت بحث و تصمیم‌گیری چه به صورت فعال و چه به صورت غیرفعال است. در مجموع، جوهره اصلی مشارکت را باید در فرایند درگیری، فعالیت و تاثیرپذیری دانست (علوی تبار، ۱۳۷۹). از منظر جامعه‌شناسی باید بین مشارکت به عنوان عمل و تعهد(عمل مشارکت) و به عنوان حالت و وضع (امر شرکت کردن) تمییز قائل شد. مشارکت در معنای اول شرکت فعالانه در گروه را می‌رساند و به فعالیت اجتماعی انجام شده نظر دارد و در معنای دوم از تعلق گروهی خاص و داشتن سهمی در هستی آن خبر می‌دهد(پیرو، ۱۳۷۰).
رحمان در تعریف مشارکت می‌نویسد مشارکت مردمی به معنای کوشش و تلاش جمعی در یک زمینه سازمانی است که اعضا با ائتلاف منابع درصدد دستیابی به اهداف‌هایشان هستند. در نتیجه مشارکت یک فرآیند فعال است که هر یک از مشارکت‌کنندگان به واسطه اندیشه، تأمل و نظارت فعال‌شان به اقدام و عمل مشارکتی ترغیب می‌شوند (غفاری، ۱۳۸۶).
رابرت پوتنام نیز معتقد است که آنچه باعث میزان بالای مشارکت می‌شود اعتمادی است که در قالب همکاری‌های اجتماعی وتعاونی ایجاد می‌شود. به باور پوتنام شبکه‌های مشارکت مدنی هنجارهای محکمی از بده بستان‌های عمومیت یافته را رواج داده، و پیدایش اعتماد اجتماعی را ترغیب کرده و موجب تسهیل همکاری و هماهنگی و ارتباطات و افزایش اعتبار گردیده و از این طریق معضل کنش جمعی را ممکن می‌سازند. دانیل لرنر[۴۵] عواملی چون سواد، میزان شهر نشینی، دسترسی به رسانه‌های جمعی و همگانی و نهایتاً ارتباطات اجتماعی را با مشارکت اجتماعی مرتبط می داند و معتقد است که این متغیرها در جامعه مدرن بیشتر نمود دارند. او از جامعه جدید به عنوان جامعه مشارکتی نام می‌برد(لرنر[۴۶]، ۱۹۶۴).
هانتینگتون[۴۷] و نلسون[۴۸] نیز مشارکت را در قالب فرایند اثرگذاری شهروندان بر تصمیم‌گیری های دولت مورد توجه قرار داده‌اند به نظر آنها دو پارامتر تحرک اجتماعی و عضویت در انجمن ها و گروه‌های اجتماعی زمینه را برای بسط مشارکت اجتماعی فراهم می کنند(یارمحمد و توسلی، ۱۳۸۴).
انگلهارت[۴۹] افزایش مشارکت در جوامع پیشرفته را به سه عامل ارتقای تحصیلات و اطلاعات سیاسی، تغییر هنجارهای حاکم بر مشارکت زنان و تغییر در اولویت‌های ارزشی نسبت می‌دهد. به عقیده او این عوامل تاکید کمتری بر نیازهای آنی داشته و بیشتر بر حق ابراز نظر تأکید می‌ورزند (اینگلهارت، ۱۳۷۳).
اینگلهارت علاوه بر عوامل یاد شده رابطه بین اعتماد و مشارکت را مورد توجه قرار می دهد. به نظر او اعتماد به یکدیگر از عوامل موثر در مشارکت است، زیرا به واسطه اعتماد رفتارها قابل پیش‌بینی می‌شود که نتیجه آن تقویت حوزه کنش و تصمیم‌گیری است. این رویکرد تا حدودی به رویکرد الموند و وربا شباهت دارد که در بحث فرهنگ مدنی اعتماد را از لوازم فرهنگ دموکراتیک و تشکیل روابط ثانویه می‌دانند. اینگلهارت همچنین سرمایه‌اجتماعی را هم ارز اعتماد دانسته معتقد است که سرمایه‌اجتماعی فرهنگ اعتماد و مدارا است که به مدد آن شبکه های گسترده سازمان‌های داوطلبانه رشد می‌یابند. به اعتقاد او شبکه‌ها نتیجه اعتماد مردم به یکدیگرند، نه اینکه اعتماد محصول جانبی انجمنی شدن مردم باشد. مردمی که به یکدیگر اعتماد می‌ورزند، با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند تا در وضعیت‌های مختلف از گروه ورزشی گرفته تا محل کار انجمن تشکیل دهند و بدین وسیله به یکدیگر اعتماد کنند( یارمحمد و توسلی، ۱۳۸۴).
با توجه به مباحث مطرح شده می‌توان گفت که مشارکت اجتماعی فرایندی سازمان یافته است که افراد اعتمادی که به یکدیگر پیدا می‌کنند از روی آگاهی و اطلاع و به صورت داوطلبانه و گروهی، با عنایت به علایق معین و مشخص که منجر به خودشکوفایی و نیاز به اهداف و سهیم شدن در منابع قدرت می‌گردد ‌به فعالیت مشترک می‌پردازند. عرصه چنین مشارکتی، نهاد‌های مشارکتی همچون گروه‌ها، اتحادیه‌ها، باشگاه‌ها و انجمن‌ها هستند که معمولا خصلتی محلی و غیر دولتی دارند و در حوزه‌های گوناگون ایفای نقش می‌کنند. تعدد و گستردگی سازمان محلی و غیر دولتی در یک جامعه بیانگر وجود مشارکت اجتماعی در آن جامعه است. اهمیت این انجمن‌ها و تشکل‌ها در این است که مجرایی برای آموزش مشارکت در تعیین سرنوشت مردم و شراکت در بحث و تصمیم‌گیری جمعی به شمار می‌آیند. از دیدگاه چلبی، انجمن‌های داوطلبانه نوعی بستر سازی مناسب برای مشارکت اجتماعی را فراهم می‌آورند. از یک طرف، تشکل‌های مشارکتی با جلب همکاری افراد، زمینه اتصال هرچه‌بیشتر آنها به جامعه را فراهم‌آورده و مشارکت فرد در امور اجتماعی را افزایش می‌دهند، و از سوی دیگر با یسط شبکه‌های اجتماعی و تقویت هبستگی اجتماعی به گسترش مشارکت فعالانه و داوطلبانه افراد جامعه کمک می کنند(چابی،۱۳۷۵). بنابراین می توان گفت که مشارکت واقعی و هدفمند برون داد سازمان های غیر دولتی است و آن ها متولیان این نوع مشارکت در سطح اجتماع هستند. افرادی که روابط‌اجتماعی بیشتری دارند و اعتماد حاکم بر این روابط بر کیفیت آن افزوده است، تمایل بیشتری برای عضویت و مشارکت در سازمان‌های داوطلبانه دارند. به‌این‌ معنی‌که روابط و کیفیت آن به ایجاد انجمن‌ها و سازمان‌ها منجر می‌گردد.
۲-۱۰-۴ اطلاعات و ارتباطات

 

 
 
 
yle="box-sizing: inherit; width: 1104px;" width="531">