درفشان لاله در وی چون چراغی   ولیک از دود او بر جانش داغی
شقایق بر یکی پای ایستاده   چو بر شاخ زمرّد، جام باده
شَقائقٌ یحمِلنَ الندّی فَکانَّهُ   دُموعُ التّصابی فی خُدودِ الخَرائِد.

در وی شکاری بسیار و اختلاف صیادان آن‌جا متواتر، زاغی در آن حوالی بر درختی بزرگ گشن، خانه داشت.» (همان: ۱۵۸)
۳-۲-۶- نقد و بررسی داستان «کلاغ و مار»
پناهی‌آذر، امید (۱۳۸۷). کلاغ و مار. تهران: خانه هنر.
گروه سنی ذکر شده در کتاب: ‌ب، ج.
مأخذ کتاب: کلیله و دمنه
نویسنده در صفحه‌ی عنوان، کتاب مأخذ را ذکر کرده است.
مشخصات ظاهری: ۱۲ ص، مصور (رنگی)
۳-۲-۶-۱- خلاصه‌ی داستان
کلاغی روی درختی در جنگل زندگی می‌کند، اما حضور ماری که جوجه‌هایش را می‌خورد، آرامش و خوشی را از او گرفته است. او تنها جوجه‌اش را به جای امنی می‌برد، تا با دشمن خود بجنگد. اما شغال او را از این کار بازمی‌دارد و چاره‌ای برای او می‌اندیشد. کلاغ به پیشنهاد شغال، با رفتن به سمت آبادی، انگشتر زنی را بر می‌دارد و در حالی که مردم او را تعقیب می‌کنند، به سوی لانه‌ی مار می‌رود و انگشتر را روی او می‌افکند. مردم با چوب به جان مار می‌افتند و او بعد از فرار، در رودخانه ناپدید می‌شود.
۳-۲-۶-۲- تطبیق متن بازنویسی شده با متن اصلی
الف. بخشی از متن بازنویسی شده
«روز بعد کلاغ پرواز کرد و همان نزدیکی‌ها یک آبادی دید. روی پشت بامی نشست و حیاط را خوب نگاه کرد. زنی داشت رخت و لباس می‌شست. زن انگشترش را روی لبه‌ی حوض گذاشته بود. کلاغ آرام پرواز کرد، انگشتر زن را به نوکش گرفت و قارقار صدا کرد.» (پناهی‌آذر، ۱۳۸۷و: ۸)
ب. بخشی از متن اصلی
«زاغ روی به آبادانی نهاد، زنی را دید پیرایه بر گوشه‌ی بام نهاده و خود به طهارت مشغول گشته؛ در ربود.» (منشی، ۱۳۸۶: ۸۵)
۳-۲-۶-۳- روش خلق اثر
این داستان یکی از حکایات فرعی باب شیر و گاو کلیله و دمنه است که عنوان آن از «زاغی که بر بالای درختی خانه داشت» به «کلاغ و مار» تغییر یافته است. این عنوان از همان آغاز، شخصیت‌های درگیر؛ یعنی مار و کلاغ را به مخاطب معرفی می‌کند.
بازنویس برای خوشایند کردن داستان برای کودک، شخصیتهای مأخذ را برجسته کرده حوادث بیشتری را رقم میزند.
در متن اصلی عنوان شده است که «مردمان که در پی زاغ بودند در حال سر مار بکوفتند…» (همان: ۸۵) اما بازنویس از ترسیم صحنه‌ای خشن برای کودکان خودداری می‌کند؛ حتی اگر طرف خشونت، ماری ستم‌کار و بی‌رحم باشد. در اثر حاضر مردمان مار را نمی‌کشند بلکه خود او با فرار، به گفته‌ی بازنویس، در رودخانه گم و گور می‌شود:
«‌آن‌ها آن‌قدر مار را دنبال کردند تا این‌که بالاخره خودش را توی رودخانه انداخت و گم و گور شد.» (پناهی‌آذر، ۱۳۸۷و: ۱۲)
بازنویس با نگه‌داشتن اصل و محتوای داستان، زبان را متناسب با فهم و درک کودک ساده کرده است.

 

 
 
 
yle="box-sizing: inherit; width: 1104px;" width="531">