بررسی رابطه خود مدیریتی با سلامت سازمانی بر اساس الگوی مدیریت بسیجی- قسمت … |
سادهترين لباس را ميپوشيدند، کمترين امکانات را استفاده ميکردند، بيشترين تلاش را انجام ميدادند، کمترين شأن را براي خودش قائل بودند، نيمة شب کفشهاي نيروهايشان را واکس ميزدند و در يک کلام زاهدانه و ايثارگرانه زندگي ميکردند.
- کسانيکه فرمانده بودند، شايستهترين بودند. نيروها هم بر اين نکته اذعان داشتند. هر کس فرمانده بود، جلوتر از ديگران به خط ميزد. کمتر از ديگران به مرخصي ميرفت.
- زودتر از خيليها شهيد ميشد. در واقع فرماندهي براي کسي امتياز مادي و رفاهي خاصي نداشت. به عنوان يک الگوي موفق بسيجي ميتوان از دکتر مصطفي چمران نام برد. چمران هر کس را بر اساس استعدادش به کاري منصوب ميکرد. بهترين مديريت اين است که همه سر جاي خود باشند.
- فرمانده اگر از نيروهايش جلوتر نبود، عقبتر هم نبود. اگر قرار بود سنگر بگيرند، او هم سنگر ميگرفت؛ روي زمين بنشينند، او هم روي زمين مينشست. نيروي عادي ميديد که با مسؤول بالاتر يکي است؛ به همين دليل ايثار ميکرد. صرفهجويي ميکرد چون ميدانست در جاي حقش خرج ميشود.
واضح است که رابطه نيروي زيردست با اين مدير و فرمانده، رابطه تحقير و تجليل مادي نيست بلکه نيرو احساس ميکند او شکوه معنوي بيشتري دارد و نفسش تزکيه شدهتر است. در اينجا رابطه از نوع ايثار و محبت است. چنين رفتاري با توصيه اخلاقي فرق ميکند. مديريت بسيجي يک مديريت توصيهاي و صرفا” موعظهاي نيست، بلکه مدير بسيجي بيش از هر چيز با رفتار و اخلاق خود ديگران را تحت تأثير قرار ميدهد. از اين رو اگر مديريت بسيجي در سازماني نهادينه شود، چنين ويژگيهايي به طور متناسب بروز خواهد کرد و سازماندهي و روابط و مناسبات به گونهاي ميگردد که اخلاق حميده، پرورش يافته و امکان بروز يابد.
از پذيرش قلبي تا پذيرش سازماني: به دليل تعاملي که بين فرمانده و نيروهايش وجود داشت، اين نيروها با اشاره فرمانده خطرپذيري ميکردند. و ميگفتند فلاني گفته، پس بايد بشود. فرمانده و زيرمجموعه همديگر را ميپذيرفتند. فرماندهان مراقب بسيجيهايشان بودند که آنها را بيدليل در خطر نيندازند و بسيجيها هم سعي ميکردند جوري براي اين فرماندهان کار کنند که حرفشان بر زمين نماند. مديريت بسيجي در اصل مديريتي معنوي و مديريت بر قلوب است.(عبادی ، 1387 ص 63)
د) مديريت بسيجي و رفتار سازماني و روابط انساني:
در يک سازماني که بر مبناي تفکر بسيجي شکل گرفته، در همه کارها و همه اهداف رنگ خدايي ديده ميشود و اخلاص، بارزترين ويژگي نيروهاي بسيجي است.
هدف متعالي و مقدس: در دوران جنگ هدف خيلي مقدس بود. امروز هم يکي از کارهايي که بايد در سازمانها و نوع مديريتها اعمال کنيم، اين است که هدف سازماني بايد پر اهميت و متعالي شود. در اين صورت است که هدف و آرمان محور بودن بيش از پيش معني پيدا ميکند و در اين صورت است که تا آخرين نفس براي تحقق آن مجاهدت ميگردد. (عبادی ، 1387 ، ص80)
اعتماد سازماني: از نگاه تکليفمدار که يک پله پايين بياييم، مهمترين بحث، اعتماد بود. اولين اعتماد، اعتماد به رهبري بود. يعني وقتي مردم و بسيجيها به رهبرشان اعتماد داشتند، ميدانستندکه وقتي امام حرفي ميزند، نهايت دلسوزي و خير و صلاح را در نظر گرفته است…. بعد از آن اعتماد به نفس بود؛ همينکه امام ميفرمودند: ما ميتوانيم. آدمي که ايمان دارد، اعتماد به نفسش بسيار بالاست….حالا اگر خدا خواست، پيروزي را نصيبشان ميکند، اما اگر پيروزي را هم نداد، آنها به وظيفهشان عمل کردهاند…. مسأله سوم اعتماد به ديگران بود. يکي از بحثهاي اساسي ما در جنگ کادرسازي بود….حاکم بودن خصلت برادري و برابري بود. (عبادی ، 1387 ، ص81)
اهميت فوقالعاده نيروي انساني: در مديريت بسيجي، نيروي انساني آماده و قابل، عامل اصلي موفقيت است؛ چرا که با فعال شدن آن ساير ملزومات هم قابل دستيابي است. لذا در دفاع مقدس نيروي انساني که تصور ميشد نقطه ضعف ما باشد، قدم به قدم مايه قوت ما شد. به تعبيري در مديريت بسيجي، اين اراده انسانهاست که واقعيتها را ميسازد.
جوانگرايي، باور کردن جوانها و استفاده از نيروي پر نشاط، پر انرژي و خلاق جوان از ديگر ويژگيهاي مديريت بسيجي است.
مديريت بسيجي، سياستگذار، پيگير و خستگيناپذير است و تا رسيدن به اهداف و نتايج مطلوب، کسالت و خستگي را به خود راه نميدهد.
در زمان جنگ براي تحقق هدف، افراد از بسياري از نيازهاي مصرفي خود ميگذشتند. يعني ايثارگري و صرفهجويي دو اصل مهم بودند. اما ما بعد از جنگ نيامديم صرفهجويي زمان جنگ را فرهنگ کنيم. (عبادی ، 1387 ، ص81)
ه) علوم، ابزار و روشها:
امکانات وقف کار بود: همه وسايلي که آنجا وجود داشت، وقف آن کار بود؛ يعني اگر کار سازمان، جنگ بود؛ همه چيز در خدمت جنگ بود. حتي آدمها هم به جنگ و هدف مقدس، آني و متعالي آن تعلق داشتند. فرق فرمانده با بقيه اين بود که او در زمينه فرماندهي و مهارت نظامي و هدايت نيروها برجستهتر بود، وگرنه در بقيه شرايط عين هم بودند. در صحنه جنگ از امکانات موجود، تقريباً همه يکسان برخوردار بودند. اگر کسي از امکان بيشتري بهره ميبرد اقتضاي کارش بود.
کم توقعي و پر کاري با وجود امکانات کم، از ديگر ويژگيهايي است که ميتوان براي يک سازمان بسيج شده، برشمرد. وقتي بسيجي وارد ميدان شد، با همان امکانات و وسايلي که در اختيارش است، ميايستد و نهايت تلاشش را ميکند. تفکر بسيجي ميگويد، وقتي تکليفت را تشخيص دادي بايد براي اداي آن وارد ميدان شوي و از هر چه در توان داري کمک بگيري. از علم، تخصص، تجربه، ابزار و امکانات کار به نحو احسن و در حدي که در توانت هست بايد استفاده کني.
نيروي بسيجي در بحرانها و بنبستها، دست به ابداع ميزند و کارهايي را که ظاهرا” ناممکن است، ممکن ميسازد. خودباختگي و يأس در اينجا راهي ندارد. اين طوري است که ما ميبينيم خيلي از مشکلات با اين نوع تفکر کوچک ميشد و عدهاي پاي حل آن ميايستادند. در چنين تفکري، امکانات در دست دشمن هم جزء امکانات خودي تلقي ميشد که بايد گرفته ميشد؛ همچنانکه اتفاق افتاد. ميگفتند چه کار کنيم که در شرايط نابرابري امکانات، پيروز باشيم؟ اينکه برادران ما به نبرد شبانه روي آوردند، براي اين بود که شرايط شبانه ابزار و امکانات دشمن را زمينگير ميکرد. پس کمبود منابع را با برنامهريزيهاي ابتکاري و خلاق جبران ميکردند. (عبادی ، 1387 ، ص 89)
و) فرهنگ بسيجي فرهنگ انجام تکليف است
تشکيل بسيج را به يک معنا بايد به همه ملل دنيا تبريک و به همه اقطاب سرمايهداري و فساد و ستم جهاني تسليت گفت. شايد آن فرهنگي که ۲۱ سال پيش در ايران و در ذيل آموزههاي امام متولد شد هيچکدام از ما و شما فکر نميکرديم که يک وقتي ابعاد جهاني به خودش بگيرد.
تشکيل بسيج را به يک معنا بايد به همه ملل دنيا تبريک و به همه اقطاب سرمايهداري و فساد و ستم جهاني تسليت گفت. شايد آن فرهنگي که ۲۱ سال پيش در ايران و در ذيل آموزههاي امام متولد شد هيچکدام از ما و شما فکر نميکرديم که يک وقتي ابعاد جهاني به خودش بگيرد. بسيج يک ميليشياي تصنعي و تبليغاتي نبود. بسيج چيزي نبود که با يک سزارين تاريخي و به زور از پهلوي انقلاب بيرون
آورده شود، بلکه بسيج فريادي بود که خيلي صميمي و خالصانه از نهاد تودههاي مردم بلند شد.(رحیم پور ، 1386، ص 35)
ی) مديريت بسيجي ، مديريتي تكليف مدار
خيلي از واژهها که تعريف ديگري داشتند با اصلاً فراموش شده بودند، همراه يا انقلاب توسط حضرت امام (ره) احيا شدند. از جمله اين موارد، بسيج است. ريشه اصلي بسيج در تفکرات اعتقادي ماست. جهاد، جز اعتقادات ديني ماست و منحصر به قشر خاصي از جامعه و نظاميها نيست. امام با تأسيس بسيج، اين موضوع فراموش شده اسلامي را که جنبه عملي پيدا نکرده بود، به صورت عملي محقق کردند و بعد هم در طول زمان، به تعريف مشخصات و خصوصيات يک بسيجي پرداختند، از اولين وظايفي که امام در تفکر بسيجي مشخص کردند و نمودش در فرمايشها و نوع برخورد ايشان با جنگ کاملاً مشخص بود، بحث اداي تکليف بود. زيربناي تفکر و فرهنگ اعتقادي يک بسيجي، عمل به تکليف است يعني چيزي که يک بسيجي را به ميدان عملي (چه جنگ و چه ميدانهاي ديگر) ميکشاند، انجام تکليف است.(تقی زاده اکبری ، 1387 ، ص 104)
در مرحله اجرايي کار هم دو چيز جز مسايل اساسي است. وقتي بسيجي وارد ميدان شد، با همان امکانات و وسايلي که در اختيارش است، ميايستد و نهايت تلاشش را ميکند. تفکر بسيجي ميگويد، وقتي تکليفت را تشخيص دادي بايد براي اداي آن وارد ميدان شوي و از هر چه در توان داري کمک بگيري. از علم، تخصص، تجربه، ابزار و امکانات کار به نحو احسن و در حدي که در توانت هست بايد استفاده کني. موضوع دوم هم توکل به خداوند تبارک و تعالي پس از طي مراحل فوق است يعني اين که اگر امکاناتي فراهم شد و کارهاي ارزشمند قابل تحسيني را هم انجام دادي، هنوز کار را به انجام نرساندهاي. تفکر بسيجي معتقد است که کار انجام شده هر چند زيبا باشد، وقتي منشأ تأثير خواهد بود که خداوند تبارک و تعالي به آن نظر داشته باشد. لذا توکل به خداوند تبارک و تعالي در سلسله مراتب به نتيجه رسيدن کار، جايگاه خاصي دارد. تمام کارهايي که انجام شده، بانظر خداوند به نتيجه و تأثير لازم خواهد رسيد. جلوه و ظهور اين مراحل را ما بيش از هر کجا در جنگ ميبينيم. مثلاً وقتي امام ميفرمايد حصر آبادان بايد شکسته شود، بخش عمدهاي از جوانان مملکت وارد ميدان ميشوند و با جديت کار ميکنند و از کمترين امکاناتي که دارند، بهترين استفاده را ميبرند. اما به رغم اين که همه اين کارها را به خوبي انجام دادهاند، هميشه دستشان به دعا بلند است و در محضر خدا زاري ميکنند که بخشي از کار را که از دست ما بر ميآمده انجام داديم، تو خودت کار را به نتيجه برسان و در آن تأثير بگذار. وقتي اين مراحل کنار هم قرار ميگيرد، ميوه تفکر بسيجي خودش را نشان ميدهد. اين طوري است که ما ميبينيم خيلي از مشکلات با اين نوع تفکر کوچک مي شد و عدهاي پاي حل آن ميايستادند. لذا مسايلي که خيلي از آدمهاي صاحب ادعا نميتوانستند حل کنند، با اين نوع عملکرد بر طرف ميشد. (عبادی ، 1387 ، ص83)
شما به استفاده بهينه از امکانات موجود اشاره کرديد. فرماندهان مناطق از همان امکانات و بضاعتي که در زمان جنگ وجود داشت، چطور استفاده ميکردند؟ تخصص بهينه منابع به چه صورت انجام ميشد؟
جنگ يکي از زيباترين جلوهگاههاي ظهور تفکر بسيجي بود ولي اين تفکر منحصر به ميدان جنگ نيست. در هر عرصهاي که همين ويژگيها به کار گرفته شود، ميزان موفقيت کار مثل زمان جنگ بالا ميرود. ميگويند مديريتي علمي است که بتواند مجموع منابع مادي و معنوي موجود را طوري ساماندهي کند که بهترين استفاده از آنها صورت گيرد.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-09-22] [ 06:38:00 ق.ظ ]
|