بررسی تاثیر کار گروهی بر بهبود انگیزش و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پایه … |
تعاریف نظری و عملیاتی متغییرها
علم را میتوان نظام کسب آگاهی دربارهء پدیدههای مختلف جهان دانست که در حوزهء علوم تجربی عموما از طریق مشاهدات و آزمایشهای قابل کنترل به دست میآید.روش علمی که همان روش پژوهش یا حل مسأله است،فرایندی است که دانشمندان در طول حیات بشر از طریق آن توانستهاند با آزمودن فرضیهها و کشف روابط میان پدیدهها به تدریج مفاهیم،اصول و نظریههایی را کشف کنند که امروزه در قالب رشتههای مختلف علمی در اختیار همگان قرار گرفته است.
در روش آموزش به صورت سنتی ،معلم به شیوهای مکانیکی و یک جانبه میکوشد تا از طریق روشهای گفتاری و نمایشی و فشار آوردن بر حافظه و تکرار مطالب،انبوهی از حقایق و اطلاعات را که صرفا محصول تفکر دیگران بوده است به ذهن شاگردان منتقل کند.در اینگونه روشها،بر درگیری مستقیم و شرکت فعال دانش آموزان در تجارب یادگیری کمتر تأکید میشود و یادگیرنده در فرایند یاددهی-یاددگیری غالبا نقشی انفعالی و پذیرنده دارد.او مجبور است بدون تفکر و تعمق و درک رابطهء منطقی میان پدیدهها و امور،مطالب را به شیوهای طوطی وار به ذهن بسپارد و در مواقع لزوم آنها را دوباره به خاطر آورد.
اینگونه آموزشها به مرور نوعی خستگی،دل زدگی و بیتفاوتی نسبت به علم و علم آموزی دریادگیرندگان ایجاد میکند و از آنان افرادی منفعل،زود باور،غیر منطقی،غیرخلاق،و خشک اندیش میسازد.چنین افرادی عملا قادر نیستند از تواناییها و استعدادهای بالقوهء خود استفاده کنند و در مسیر یادگیری بهتر و عمیقتر گام بردارند.در این روشها بیشتر فعالیتها بر عهدهء معلم است.اوست که میکوشد تا به هر شکل ممکن، دانش و یافتههای علمی را با استفاده از انواع مثالها و شواهد و تمرین و تکرار به دانش آموزان القا کند مایر(۱۹۹۰،۱۹۹۲).
در دیدگاه دوم که از آن به عنوان”دیدگاه پویا”نام برده میشود،علم بیشتر به صورت یک فرایند و فعالیت پویا،یعنی مراحلی که دانشمندان در جریان برخورد با موقعیتهای نامعین و مسألهای طی میکنند در نظر گرفته میشود.از این دیدگاه،علوم را باید به همان شیوهای که دانشمندان آنها را تولید کردهاند،آموخت.دانش آموزان در جریان یادگیری علوم به جای دریافت مستقیم حقایق علمی با فرایند تولید علم آشنا میشوند. (شواب، ۱۹۹۶)
دانشمندان در برخورد با مسائل به ویژه هنگام جمعآوری،ارزیابی و تفسیر دادهها مجموعهای از مهارتهای عقلی و طرز عملهای تجربی را به کار میگیرند که فرایندهای علم۵نامیده میشوند.برای مثال،فعالیتهایی مانند مشاهده،انــدازه گـیری،جمعآوری وطبقهبندی اطـلاعات ، فرضیهسازی ،آزمون فرضیهها،استنباط و نتیجهگیری ازدادههاو…نمونههایی از این فرایندها هستند که دستاوردها یافراوردههای علمی یعنی حقایق ، اصول،قوانینو نظریههااز طریق آنها حاصل میشوند.
بر اساس این دیدگاه،دانش آموزان باید همانند دانشمندان پدیدههای مختلف را از طریق مشاهده،تجربه و دیگر فرایندهای علمی مطالعه و بررسی کنند و پس از کشف روابط میان پدیدههای مورد نظر به احکام ، قوانین و اصول علمی پی ببرند.
این دیدگاه،به مرور روشهایی را برای آموزش و یادگیری علوم به وجود آورده است که به روشهای اکتشافی،فرایند-مدار،و یادگیرنده-مدارشهرت یافتهاند. روشهایی چون روش حل مسأله،روش کاوشگری و روشهای مبتنی بر تفحص و تحقیق از این نوع محسوب میشوند.در چنین روشهایی بر راه یادگیری و مهارتهای چگونه آموختن بیش از انتقال حقایق و دانشها تأکید میشود.در عین حال،سعی بر این است که یادگیرنده از طریق درگیر شدن در فعالیتها و تجربیات متنوع یادگیری به مجموعهای از دانشها،مهارتها و نگرشها دست یابد که خود در شکلگیری و تولید آنها سهم داشته است.مهمترین ویژگی این روشها کمک به ایجاد و توسعهء مهارتهای تفکر و یادگیری در دانش آموزان است.
مهارتهایی که از این طریق حاصل میشوند،به عنوان مهارتهای یادگیری مستمر و مادام العمر ،همیشگی و پایدار به موارد مشابه تعمیم مییابند و در یادگیریهای بعدی مورد استفاده قرار میگیرند. در این روشها معلم به جای انتقال صرف مطالب میکوشد تا موقعیتها و فرصتهایی را فراهم کند که شاگردان به بررسی دانش و تجارب قبلی خود بپردازند و در نهایت،با تجدید نظر در ساختهای ذهنی خود به دانش تازهای دست یابند.معلم در این جا بیشتر در نقش یک راهنما و تسهیل کنندهء امر یادگیری ظاهر میشود.او به دانش آموزان خود کمک میکند تا به مرور به یادگیرندهای خود راهبروخود ارزشیابی کننده مبدل شوند. ویژگی دیگر این روشها آن است که باعث میشود دانش آموزان در کنار کسب دانشها و مهارتهای یادگیری به مرور نسبت به علم و علم آموزی نگرشهای مثبتی پیدا کنند. نگرشهایی چون کنجکاو بودن، داشتن تفکر نقاد و منطقی و باز بودن بینش و تفکر آنان برای پذیرش عقاید مدلل و یافتههای علمی،که عملا به دانش آموزان فرصت میدهد تا هر چه بیشتر در مسیر علم آموزی و دریافت بینش علمی گام بردارند .
آموزش علوم در قالب شرح و توضیح مطالب علمی برای دانش آموزان و اعلام آنها به صورت اموری قعطی و ثابت به معنای نادیده انگاشتن ویژگیهای بنیادی علوم و ارائه تصویری نادرست از آن به یادگیرندگان است. در جریان آموزش علوم باید شرایطی فراهم شود که دانش آموزان با کیفیت ذاتی علوم آشنا شوند و آشکارا دریابند که چگونه دانش ما از تفسیر داهدها حاصل میشود و تفسیر دادهها و حتی جستوجو برای آنها هر آینه بر اساس مفاهیم و فرضهایی جریان مییابد که با توسعهء دانش ما تغییر میکنند.آنها باید بدانند که نظریهها و یافتههای علمی در حوزهء علوم تجربی پیوسته از طریق ارتباط مطالب جدید،با مطالب پیشین،رد فرضیههای قبلی و تأیید فرضیههای جدید در شرف بازسازی و تجدید نظرند.این بدان معنا نیست که دانش موجود غلط است بلکه کاملا علمی است؛چرا که بر پایهء مستدلترین حقایق و مفاهیم امتحان شدن درحال حاضر قرار دارد و در واقع منطقیترین و معتبرترین دانش در حد توان انسان امروزی است که مسلما در آینده نیز مورد تجدید نظر قرار میگیرد.
باید توجه داشت که تجربهء علوم دانش آموزان از یک سر راهی است برای توضیح ماهیت جهان،و از سوی دیگر،روندی است که طی آن،دانش آموزان دربارهء مشاهدات خود میاندیشند و عقاید خویش را بازسازی میکنند.آنان از طریق درگیر شدن در فرایند حل مسأله با اندیشه،عواطف،تجارب و توان ذهنی خود با مسائل علمی برخورد میکنند و از این طریق،مهارت خویش را در تفسیر دادهها،بیان فرضیهها و فهم دانش علمی توسعه میدهند.به این ترتیب،هر یک از آنها عملا به یادگیرندهای خود راهبر،خود ارزش یابی کننده و مستقل مبدل خواهند شد. آموزش علوم باید به رشد و توسعهء”مهارتهای فرایندی”یا فرایندهای علوم در یادگیرندگان کمک کند.
منظور از مهارتهای فرایندی یا فرایندهای علوم،آن دسته از مهارتهای تفکر و یادگیری است که در جریان کشف،تولید و توسعه نظریههای علمی مورد استفادهء دانشمندان قرار میگیرد.نمونههایی از این فرایندها که میتواند از طریق تدریس علوم در شاگردان ایجاد شود،عبارتاند از:مشاهده کردن،اندازهگیری کردن، طبقهبندی کردن،نظم بخشیدن،فرضیهسازی،تحلیل کردن،ترکیب کردن۵۴طراحی تحقیق و ارزش یابی کردن.
از دیدگاه فلسفی،برقراری معیارها به ایجاد استانداردهایی برای قضاوت کردن در مورد ارزش یا منطق ایدهها اشاره دارد.این معیارها اصولی منطقی هستند که از فرهنگ، تجربه و آموزش مشتق شدهاند.از میان الگوهای بسیار گوناگون تدریس میتوان به یادگیری مشارکتی اشاره کرد. این الگو از نظر ساختاری زیرمجموعه خانواده الگوهای اجتماعی و برای آموزش همکاری است. ساز و کار این الگو به سبب وجود عوامل بارز و مؤثری چون روابط مثبت میان اعضا، همکاری در گروههای یادگیری، مسئولیتپذیری فردی و پیامدهای رضایت بخش گروهی، موجب دستاوردهای مثبت و شاخص در آموزش و پرورش دانشآموزان شده است. یادگیری مشارکتی با ایجاد شرایط مناسب برای آموختن استراتژیهای یادگیری، به انتقال یادگیری از طریق گروه به فرد، و کنش متقابل میان فراگیران با سطوح توانایی علمی ناهمگن در کلاس کمک می کند. این الگو برای موفقیت تحصیلی دانشآموزان الگویی مناسب و شناخته شده است.به بیان مؤلفان کتاب الگوهای تدریس: هنگام کارکردن با یکدیگر انرژی جمعی به وجود میآوریم که آن را جمعافزایی مینامند. الگوهای اجتماعی تدریس برای این به وجود آمده اند که دانشآموزان با ایجاد جمعهای یادگیری بتوانند از مزیت این پدیده برخوردار شوند. دراصل «مدیریت کلاس درس» موضوع توسعه روابط مبتنی بر همیاری در کلاس درس است (جویس و دیگران: به نقل از بهرنگی ۱۳۸۱).
درس علوم از اهمیت فوق العادهای برخوردار است و در تحقیقاتی که به عمل آمده، ضعف دانشآموزان ایرانی در درس علوم ثابت شده است. الگوهای تدریس ابزار مهمی برای گشودن راه سازماندهی آموزش و پرورش در جهت استفاده از انواع هوش و افزایش یادگیری است. الگوهای تدریس مشارکتی رویکرد آموزشی مناسب برای استفاده از مسئلهگشایی و تفکر و تحقیق با توجه به برنامه، اهداف و امکانات دراختیار میگذارد. الگوهای تدریس مشارکتی به لحاظ ساختاری زیرمجموعه خانواده الگوهای اجتماعی و برای آموزش همکاری است. در الگوهای تدریس مشارکتی دانشآموزان نقش اساسی برعهده دارند. معلم به عنوان راهنما و هدایتکننده عمل میکند و وظیفه دارد شرایط یادگیری را فراهم نماید. الگوهای تدریس مشارکتی دانشآموزان را به گفتگو، جستجو، تفکر و آموزش یکدیگر فرا میخواند.
مفهوم کار گروهی یک اصطلاح عام است که ریشه در نظرات لوین دارد و برای برخی از انواع شیوههای تعاملی گروههای کوچک به کار میرود.در این روش دانش آموزان برای انجام وظایف عملی،برای کمک به خود و هم گروهان خود برای یاد گیری بهتر و مؤثرتر به فعالیت و تلاش جمعی مشغول میشوند و سرانجام در راستای اهداف مشترک به نتایج ارزندهای میرسند(اسلاوین،۱۹۹۶). برای درک بیشتر این روش بهتر است به پیش فرضها و خصوصیات مشترک روشهای مشارکتی اشاره کرد.در این روش،دانش آموزان به صورت گروهی در انجام وظایف مشترک کار میکنند و از طریق کار گروهی کار خود را اثربخش مینمایند.گروهها معمولا ۲ یا ۵ نفره هستند و از رفتارهای اجتماعی و مشارکتی برای اجرای وظایف مشترک یا فعالیتهای یاد گیری استفاده میکنند،فرا گیران به طور مثبت به هم وابسته هستند و علاوه بر جنبهء اجتماعی به طور انفرادی مسؤول یا پاسخگوی کار خود هستند(میلیس،۱۹۹۶). با این پیش فرضها میتوان به این مطلب رسید که یاد گیری مشارکتی شیوهای از یاد گیری است که در آن پویایی،خلاقیت،تعامل و وابستگی مثبت به هم گره میخورد و فرد در عین تمایل به جمع،به خود جوشی میپردازد و زمینهء رشد خود و دیگران را فراهم میکند (نصر آبادی و نوروزی،۱۳۸۲).
به طور کلی در یاد گیری مشارکتی سه گروه وجود دارد:
گروههای یاد گیری مشارکتی رسمی: این گروهها ممکن است برای یک دوره کلاس چند هفتهای برای تکمیل نیازهای درسی تشکیل شوند.در این گروهها معلم یک درس را معرفی میکند و دانش آموزان را به گروههای ۳ تا ۵ نفره تقسیم میکند و به آنان موادی را که برای تکمیل وظیفه و تکلیف نیاز است،ارائه میدهد.معلم نقش دانش آموزان را در گروه تعیین میکند.وظایف آنان را توضیح میدهد و هر مفهوم یا شیوهای را که دانش آموزان برای انجام تکلیف به آن نیاز دارند آموزش میدهد تا دانش آموزان بر اساس وظایف خود کار کنند.هنگامی که دانش آموزان با هم کار میکنند معلم به گروهها سرکشی میکند و تعاملات مثبت بین آنها را تقویت میکند(نصر آبادی و نوروزی،۱۳۸۲).در مواقعی که دانشآموزان وظیفهء اصلی و علمی خود را نمیفهمند یا مشکلی در کار کردن با هم دارند،معلم مداخله میکند و آن را حل مینماید و بعد از اممام کار معلم موقعیت علمی هر دانش آموز و چگونگی عملکرد هر گروه را به عنوان یک گروه واحد میسنجد و بر اساس ارزیابی خود در سازماندهی درسها،تعاملات فرا گیران و نگرشهای آنها تغییراتی ایجاد میکند(کارسون،۱۹۹۰؛ جانسون،۱۹۸۷). تغییر نگرشها و تعاملات مثبت در یادگیری مشارکتی به دانش آموزان میآموزد که در قبال یاد گیری خود و دیگران مسؤول هستند و به صورت مثبت با یکدیگر رقابت دارند.در این حالت آنان اعضای گروه خود را تشویق میکنند که مشارکت سازنده داشته باشند.
به کار گیری گروههای یادگیری مشارکتی غیررسمی: معمولا به مجموعهء انتظارات کلاس کمک میکنند و دانش آموزان را از لحاظ شناختی به مواد تدریس شده مطمئن و مسلط میسازند.
تشکیل گروهها بر پایهء مشارکت بلند مدت: وجود این گروهها فرد را تشویق و تحریک میکند که کمکهایی را که فراگیران برای پیشرفت علمی و تعامل مثبت نیاز دارند، بیاموزند.تعامل مثبت و وابستگی اجتماعی از لحاظ شناختی و اجتماعی در گروههای مشارکتی موجب رشد پویایی و سلامتی انسان میشود و چون نوع تعاملی که در یاد گیری مشارکتی استفاده میشود متقابل است،عزتنفس فراگیران نیز افزایش مییابد .وابستگی متقابل اجتماعی در این یاد گیری بر پایهء نظریهء رشد تکاملی متکی است و بنابراین از پویایی لازم برخوردار است.معمولا این نوع وابستگی با وابستگیهای دیگر متفاوت است،دروابستگیهای اجتماعی معمولی نتیجهء عمل یک فرد به وسیلهء دیگری تحت تأثیر قرار میگیرد،اما عمل فرد دوم تحت تأثیر فرد اولی نیست ووابستگی یکطرفه میشود،بنابراین تأثیر چندانی ندارد.معمولا افراد در مسائل اجتماعی اهداف خود را به سه طریق تنظیم و دنبال مینمایند.
همکاری به صورت مشارکتی برای اجرای اهداف مشترک:به نظر میرسد این روش برای دست یافتن به اهداف بهترین روش است،زیرا وقتی که موقعیتی به صورت مشارکتی ساخته میشود،افراد به طور مثبت به هم وابسته میشوند و به این مسأله میرسند که آنها در صورتی میتوانند به اهدافشان نایل شوند که دیگران هم به اهدافشان برسند و دست یافتن دیگران نه تنها مانعی برای دستیابی فرد به اهدافش نیست،بلکه برای او مفید نیز هست.به عبارت دیگر افراد در گروه به دنبال نتایجی هستند که برای تمام آنهایی که با هم کار میکنند،سود داشته باشد.
یادگیری از طریق همیاری (کار گروهی) راهبردی است که دانش آموزان را در قالب گروه های منسجم و پایدار برای کار و تماس با یکدیگر برمی انگیزد. کار گروهی، بخش اصلی تحقق اهداف یادگیری در کلاس های درس است. یادگیری از طریق همیاری، مسئولیت پذیری شخصی را در میان تعاملات گروهی پرورش می دهد. به طوری که به گفته آلیسون کینگ در یادگیری از طریق همیاری، نقش معلم از دانای صحنه کلاس به راهنمای عمل تغییر می یابد. دانش آموزان اگر چه به صورت گروهی به یادگیری اقدام می کنند، ولی پیشرفت آنان در یادگیری، به صورت انفرادی سنجیده می شود.
یادگیری از کار گروهی، دارای نظم و ساختار است و تمرکز اساسی اش بر اطمینان یافتن از رخ دادن یادگیری است. انتخاب و فعال سازی گروه سبب می شود دانش آموزان بنابه دیدگاه ها، توانایی ها، قومیت و نژادهای مختلفی که دارند، به صورت خلاقانه عمل کنند.
واگذار کردن تشکیل گروه به خود دانش آموزان امکان دارد سبب تشکیل گروه های همگن شود، یعنی امکان دارد دانش آموزانی که گرایش هنری، علمی، اجتماعی، خانوادگی، طبقه اجتماعی و… خاصی دارند، به گروه های خاص تقسیم شوند. این کار سبب می شود کارآیی گروه ها کاهش یابد و کسب مهارت های اجتماعی به تأخیر افتد و تمرکز بر انجام تکلیف محوله تنزل یابد. از این روست که، توصیه می شود، معلم برای یادگیری از طریق کار گروهی و به منظور تشکیل گروه ها باید خود رأساً وارد عمل شود و گروه های ناهمگنی بسازد. در گروه های ناهمگن، اعضای گروه از زمینه های دانشی، هنری، قومی و… متفاوتی برخوردار هستند. تعداد اعضای گروه در کلاس درس می تواند بین ۳ تا ۸ نفر متغیر باشد. این تعداد عضو برای گروه های دانش آموزی است که تا حدودی توانایی مدیریت زمانی و کلامی را دارند.
روش تدریس: عبارت است از تعامل یا رفتار متقابل معلم با شاگرد، بر اساس طرحی منظم و هدفدار معلم، برای ایجاد تغییر در رفتار شاگرد ( شعبانی ، ۱۳۷۱).
پیشرفت تحصیلی: در این پژوهش پیشرفت تحصیلی بر اساس نمرات بدست آمده دانشآموزان در درس علوم است.
کارگروهی: به روشی اطلاق میشود که در آن فراگیران در جریان آموزش برانگیخته شده و در امر یادگیری میکوشند. دانش آموزان به صورت گروه بندی شده و معلم نقش راهنما و هدایت کننده را ایفا میکند و یک ارتباط متقابل بین معلم و شاگرد وجود دارد.
روش تدریس غیر فعال: به روشی اطلاق می شود که به صورت معلم محور برگذار شده و دانشآموزان منفعل بوده و نقش شنونده را دارند. دانشآموز خوب در این کلاس، دانشآموزی است که ساکت باشد.
یادگیری: تغییرات دائمی و پایداری که در رفتار فرد بر اثر تجربه بدست آمده باشد ( سیف، ۱۳۷۸).
انگیزش
انگیزش اسم مصدر از انگیزیدن بوده و در لغت به معنای تحریک، ترغیب، تحریض و هیجان آمده است. دکتر سیف در کتاب روانشناسی پرورشی واژه انگیزش را این گونه توضیح داده است: ‹واژه انگیزش در انگلیسی از کلمه لاتین Mover(حرکت دادن) گرفته شده است . این اصطلاح همان گونه که از معنای رایج آن برمیآید به علت و چرایی رفتار اشاره دارد.(سیف، ۱۳۷۴)انگیزش را میتوان به عنوان عامل نیرو دهنده، هدایت کننده و نگهدارنده رفتار تعریف کرد. (سیف، ۱۳۸۲)به زبان ساده انگیزش چیزی است که فرد را به پیش رفتن وا میدارد، در حال پیش رفتن نگه میدارد و تعیین میکند که به کجا سعی بایدکرد.روانشناسان، انگیزش را عامل درونی میدانندکه رفتار شخص را تحریک میکند و در جهت معین سوق میدهد و آن را هماهنگ میسازد. این نکته نیز مورد اتفاق است که انگیزه سازهای است که به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازه گیری نیست،ولی وجود آن ازرفتارشخص استنباط می شود(موری، ۱۳۵۴)اصطلاح انگیزه غالبا با انگیزه مترادف به کار میرود با این حال میتوان انگیزه را به عنوان حالت مشخصی که سبب ایجاد رفتاری معین میشود، تعریف کرد. به سخن دیگر انگیزه اصطلاحی دقیقتر از انگیزش است. انگیزش عمل کلی مولد رفتار است، اما انگیزه حالت اختصاصی رفتار خاص است. (سیف، ۱۳۷۶)
فصل دوم
ادبیات وپیشینه تحقیق
۲-۱- مقدمه :
فعالیتهای آموزشی هر کشور را می توان نوعی سرمایه گذاری برای آینده دانست. هدف اصلی این سرمایه گذاری، توسعه انسانی و یا به عبارتی، رشد آگاهی و توانایی های بالقوه ی انسان می باشد. با پیشرفت روزافزون علوم وتکنولوژی، نقش آموزش و پرورش نیز دچار دگرگونی شده است؛ به طوری که امروزه وظیفه اصلی نظام آموزشی، کشف و پرورش استعدادها و توانایی های دانش آموزان، برای شرکت در فعالیتهای سازنده ی اجتماعی است. (قره داغی،۱۳۸۹)
درگذشته اعتقاد بر این بود که تنها کلاسهای ساکت و بیتحرک،کلاسهای یادگیری واقعی هستند.در آنزمان مدیران مدارس در راهروهای خاموش قدم میزدند و در انتظار شنیدن کوچکترین صدا،به کنترل کلاسها میپرداختند.اما،امروزه بسیاری از مدارس در صدد استفاده از برنامههایی هستند که دانشآموزان را به بیان عقاید و مشارکت در یادگیری دعوت میکنند.اینگونه برنامهها که یادگیری به صورت گروهی خوانده میشوند،دانشآموزان را به بحث،مذاکره،و در نهایت به آموزش یکدیگر فرا میخوانند.
یکی از دستاوردهای موفقیت آمیز روان شناسی اجتماعی به کار گیری و استفادهء وسیع از کارگروهی در همهء زمینههاست.حدود ۳۰ سال پیش این روش کاملا ناشناخته بود،اما اکنون به عنوان یک روش آموزشی استاندارد در مدارس پیشرفتهء جهان به کار میرود.کار گروهی دانش آموزان در بحث آموزش شیوهای است که امکان یاد گیری دانش آموزان را در مواردی مانند:امکان تبادل اطلاعات بیشتر و بهتر،ترغیب به یاد گیری بیشتر و مؤثرتر،افزایش مهارتهای گروهی برای زندگی،فراهم سازی و ارائهء باز خوردهای تکوینی و رشد دهنده، افزایش نقش مثبت فرا گیران در کمک به یاد گیری خود و همتایان،و امکان تعاملات مثبت بین اعضای گروههای فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی مختلف افزایش میدهد و آن را تسهیل و تقویت میکند(میلیس،۱۹۹۶)
یادگیری به صورت کارگروهی در حقیقت به عنوان راه حل مقابله با انبوهی از مشکلات آموزشی پیشنهادشده است.از این یادگیری غالبا به عنوان وسیلهای برای تقویت مهارتهای فکری و ارتقاء سطح یادگیری نظامیافته،جایگزینی برای گروهبندی دانشآموزان براساس تواناییهایشان،آموزشهای جبرانی یا آموزش استثنایی و وسیلهای برای بهبود ارتباط دانشآموزان نژادهای مختلف با یکدیگر،پذیرفتن دانشآموزان عقبماندهء تحصیلی و آماده کردن دانشآموزان،به منظور ایفای نقش در فعالیتهای گروهی و مشارکتی،یاد میشود.بهراستی چهتعداد از موارد فوق جامهء عمل به خود پوشیدهاند؟روشهای گوناگون یادگیری مشارکتی چه تأثیری بر موفقیت دانشآموزان و دستاوردهای دیگر داشتهاند؟چه اشکالی از یادگیری مشارکتی بیشترین تأثیر را بر موفقیت تحصیلی دارند؟وجود چه عناصر و شرایطی لازمهء موفقیت یادگیری مشارکتی است؟
برای دانلود فایل متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید. |
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1399-09-21] [ 11:32:00 ب.ظ ]
|