أَضَرَّتْ بِضَوءِ البَدرِ و البَدرُ طالِعٌ

 

 

وَ قامَتْ مَقامَ البَدرِ لَمَّا تَغَیَّبا.»

 

(منشی، ۱۳۸۶: ۲۲۵)
۳-۴-۶-۳- روش خلق اثر
این داستان در کلیله و دمنه، یکی از حکایات فرعی باب بوف و زاغ را با عنوان «زاهد و بچه موشی که دختر شد» شکل داده است.
شیخی با افزودن مطالبی به داستان، آن هم در حوزهی شخصیتپردازی، علاوه بر خلاق و جذاب کردن داستان، آموزه‌های اخلاقی را نیز به صورت غیرمستقیم و با معرفی اشخاص داستان، به آنها آموزش میدهد. از جمله
– دعوت به دعا و عبادت، راز و نیاز با خداوند و تفکر به قدرت او.
همه‌ی این مباحث آموزنده در معرفی شخصیت سلمان نمود پیدا می‌کند؛ سلمان که می‌تواند الگوی مناسبی برای کودک باشد.
– برشمردن وظایف متقابل والدین و فرزند:
«سلمان و زنش، رودابه را بزرگ کردند. آن‌ها همه جور وسایل راحتی او را فراهم کردند و سعی داشتند هیچ کمبودی نداشته باشد. رودابه هم پدر و مادرش را خیلی دوست داشت. به مادرش در کارهای خانه کمک می‌کرد.»‌(همان: ۴)
– احترام به والدین:
شخصیت رودابه که در مقابل سلمان و همسرش ادب را رعایت می‌کند، می‌تواند الگوی خوبی برای کودک باشد:
«رودابه گفت: پدر جان! هر چه شما بگویید، من حرفی ندارم!…» (همان:‌)
در واقع آن‌چه کار بازنویس را جذاب‌تر از حکایت مأخذ کرده است، شیوه‌ی شخصیت‌پردازی او است که با برجسته‌کردن شخصیت‌ها، توضیحات بیشتر و بیان روابط خانوادگی آن‌ها جلوه‌گر شده است.
بازنویس در میانه‌ی داستان برای این‌که به مخاطب یادآوری کند که این دختر بچه در اصل موش بوده است و هرکس به اصل و ذات خود عشق می‌ورزد، مطالبی را به داستان افزوده است:
«هر وقت در میان علف‌ها و کنار رودخانه‌ها بچه موشی را می‌دید، به دنبالش می‌دوید و با آن‌ها بازی می‌کرد. رودابه دشت و صحرا و حیوان‌ها را خیلی دوست داشت، مخصوصاً موش‌ها را.» (همان: ۴۱)
اما عامل اساسی در جلب توجه‌ کودک و اشتیاقش به مطالعه‌ی این داستان، تصاویر رنگی و زیبای کتاب است که تمامی شخصیت‌ها در آن حضور دارند و پابهپای متن به کودک در دریافت محتوا یاری می‌رساند.
۳-۴-۶-۴- عناصر داستان
-پیرنگ
روابط علی و معلولی به داستان انتظام خاصی بخشیده است و از آن‌جا که هیچ پیچیدگی در میان این حوادث به چشم نمی‌خورد، پیرنگ از نوع باز است:
سلمان دعا می‌کند موش به دختر بچه‌ای تبدیل شود، چونکه همسرش با دیدن یک موش در خانه ناراحت می‌شود. از آنجا که این دختر در کنار رود پیدا شده است، همسر سلمان او را رودابه نام مینهد. رودابه به سن ازدواج رسیده است و به همین دلیل سلمان از او می‌خواهد فردی را به همسریش برگزیند. سلمان به خورشید پیشنهاد می‌دهد با رودابه ازدواج کند به دلیل آنکهرودابه آرزو دارد همسرش از همه قدرتمند‌تر باشد. خورشید ابر را از خود قوی‌تر می‌داند؛ زیرا جلوی نور او را می‌گیرد. ابر نیز در جواب زاهد می‌گوید که باد از من تواناتر است؛ زیرا او را به هر طرف که بخواهد می‌برد. از طرفی باد نیز کوه را از آنجا که هم‌چون سدی در مقابل او قرار گرفته است، از خود قدرت‌مندتر می‌داند. سرانجام کوه نیز به دلیل آنکه خود را پر از سورخ می‌بیند، قوی‌ترین موجود را موش معرفی میکند. موشی که همسر رودابه است، دوست دارد او همجنس خودش باشد و به همین دلیل با دعای سلمان رودابه به اصل خود بازمیگردد.
اکنون عناصر طرح به کار رفته در داستان بررسی می‌شود:
داستان با توصیف سلمان، پیدا شدن موش و تبدیل او به دختر بچه آغاز می‌شود. با رسیدن رودابه به سن ازدواج و این که آرزو دارد همسرش از همه قوی‌تر باشد، گره‌افکنی شکل می‌گیرد و به دنبال آن کشمکش عاطفی در درون سلمان به وجود می‌آید که چه کسی از همه نیرومندتر است. داستان پیش می‌رود و سلمان نزد خورشید، ابر، باد و کوه می‌رود و به آن‌ها پیشنهاد می‌دهد. خواننده کنجکاو است بداند رودابه با کدام یک ازدواج می‌کند، در این‌جا است که در حالتی از تعلیق قرار می‌گیرد. بحران و نقطه‌ی اوج زمانی شکل می‌گیرد که کوه، موش را از خود قوی‌تر می‌داند. ناگاه ذهن مخاطب به سمت آغاز داستان باز می‌گردد، زمانی که رودابه بچه موشی بود. گره‌گشایی زمانی است که رودابه همسری موش را می‌پذیرد و به اصل خود باز می‌گردد. پایان داستان زمانی رقم می‌خورد که سلمان با دعای خود، دوباره رودابه را تبدیل به موش می‌کند.
بازنویس با توصیفاتی که به آغاز داستان افزوده است و هم‌چنین مطالب پایانی، پیرنگ استوارتری را نسبت به حکایت مأخذ رقم زده است.
– شخصیت‌پردازی
شخصیت‌های این داستان به سه دسته تقسیم می‌شوند. زاهد و همسرش شخصیت انسانی هستند. موش شخصیتی است حیوانی و کوه و ابر و باد و خورشید شخصیت‌های غیر جان‌دار را شکل می‌دهند. شخصیت ‌رودابه، حیوانی و انسانی است.
همه‌ی شخصیت‌های حکایت مأخذ، به اثر حاضر انتقال یافته‌اند به جز شخصیت‌ مرید که زاهد دختر بچه را برای تربیت نزد او می‌سپارد.
«و آن‌گاه او را به نزدبک مریدی برد که چون فرزندان عزیز، تربیت واجب دارد. مرید اشارت پیر را پاس داشت و در تعهد دختر تلطّف نمود.» (منشی، ۱۳۸۶: ۲۲۵)
اما بازن

 

 
 
 
yle="box-sizing: inherit; width: 1104px;" width="531">