بررسی بازنویسی ها و بازآفرینی های کلیله و دمنه برای کودکان و نوجوانان، … |
-تناسب یا عدم تناسب متن با گروه سنی ذکر شده در کتاب
نویسنده در صفحهی عنوان، مخاطب خود را در گروه سنی «ب» و «ج» عنوان میکند. زبانی که بازنویس به کار میگیرد بیشتر متناسب با گروه دوم است و لازم بود که شیخی برای تطبیق دادن زبان با گروه سنی پایینتر (ب)، آن را به شکلی سادهتر و با گنجاندن حس صمیمیت در قالب عبارات ارائه میداد.
تصاویر زیبای کتاب که با متن همخوانی دارد، کودک را در دریافت محتوا یاری میرساند و به طور کامل با مخاطبان ذکر شده در کتاب تطابق دارد.
ارزیابی نهایی
شیخی با شاخ و برگ دادن به داستان، شخصیتپردازی درست و خلق تصاویر و گفتوگوهای جدید، به تعدادی از بازنوشتههایش هیجان و خلاقیت بخشیده است. با این حال زبان این آثار کششی در مخاطب به مطالعهی داستان ایجاد نمیکند.
۳-۵- محمدحسن شیرازی
محمدحسن شیرازی (۱۳۳۵) نویسندهای است که به خصوص در زمینهی ادبیات نوجوان، شناخته شده و علاوه بر کلیله و دمنه به بازنویسی سایر آثار کهن، یعنی حکایات مثنوی، لیلی و مجنون، بوستان و گلستان، مرزباننامه، شاهنامه و … پرداخته است.
این نویسنده با زبان تأثیرگذار و جذاب خود، حدود ۲۲ حکایت از کلیله و دمنه را انتخاب کرده و در یک مجموعهی دو جلدی فراهم آورده است که سهم جلد اول، ۱۰ حکایت بوده و جلد دوم نیز ۱۲ حکایت را در خود گنجانده است.
شیرازی در پرداخت این آثار اغلب یک شیوه را دنبال میکند و بنابراین تنها به بررسی چهار اثر نویسنده که نمایانگر سایر آثار او است، اکتفا شد.
این حکایتها که عبارتند از «سرانجام نصیحت جاهلان»، «عاقبت طمع»، «تصمیم عجولانه» و «پاداش خوبی» از میان هر دو جلد انتخاب شده و البته سعی بر آن بوده است که از گزینش آثار تکراری خودداری شود.
۳-۵-۱- نقد و بررسی داستان «عاقبت طمع»
شیرازی، محمدحسن (۱۳۸۹). « عاقبت طمع»؛ قصههای کلیله و دمنه، ج۲ [۱۱۲ ص. مصور]. تهران: پیام محراب
گروه سنی ذکر شده در کتاب: نوجوان
مأخذ کتاب: کلیله و دمنه
نویسنده در صفحهی عنوان، کتاب مأخذ را ذکر کرده است.
مشخصات ظاهری: ۵ ص. مصور [۸۷- ۸۳]
۳-۵-۱-۱- خلاصهی داستان
بازرگانی نیکوکار هر بار مقداری عسل و روغن برای مرد فقیر میآورد و او بیتوجه به نصایح همسرش که اصرار دارد، آنها را برای گذران زندگی بفروشد، این عسل و روغنها را در کوزههایی ذخیره میکند.
تا اینکه مدتی بعد مرد فقیر نگاهش به کوزهها میافتد و ناخودآگاه، سخنان همسرش در ذهن او تداعی میشود و او را به اندیشههای دور و دراز میکشاند؛ این اندیشه که با فروش عسل و روغنها به مال و ثروتی میرسد و فرزندش را به بهترین نحو، تربیت میکند و اگر فرزندش از او سرکشی کند، با عصا او را تنبیه میکند. در همین اندیشهها ناگاه عصا به کوزهها برخورد میکند و او عاقبت طمع و حرصورزی خود را میبیند.
۳-۵-۱-۲- تطبیق متن بازنویسی شده با متن اصلی
الف. بخشی از متن باز نویسی شده
«مرد بازرگان که هنوز گرد و غبار خستگی را از جسم و روح خود نزدوده بود، چندین بار در خانه را کوبید.
از پشت در صدایی گنگ و خوابآلود به گوش بازرگان نشست:
کیستی؟!
– بازکن برادر!… بازرگان هستم. در را باز کن با تو کاری دارم. در خانه با صدای کشداری بر پاشنه چرخید و نور ضعیفی ا ز میان در نیمه باز، چهرهی بازرگان را روشنتر کرد.
مرد فقیر از میان در دهان گشوده، نگاهی به مردی که پشت در بود انداخت و با دیدن بازرگان چهرهاش به شادی گرایید و خندهای مهمان چشمانش شد.
مرد بازرگان هر بار که از سفر بر میگشت، برای مرد فقیری که اکنون بر پاشنهی در ایستاده بود، مقداری روغن و عسل میآورد، تا مرد فقیر برای خود و خانوادهاش مصرف کند.
مرد فقیر همانطور که مرد بازرگان را در خط نگاه خود داشت، تک سرفهای کرد و گفت:
– داخل بیا.
لحظهای بعد مرد بازرگان با ظرفی از روغن و عسل قدم بر آستانهی خانه گذاشت. همه جای خانه خشت و خاک بود. بوی نم و رطوبت بر فضا تن میکشید و بر مشام مینشست. بازرگان ظرفها را در مقابل پای خود زمین گذاشت و رو به مرد فقیر گفت:
– این روغن و عسل را برای تو آوردهام.» (شیرازی، ۱۳۸۹: ۸۴- ۸۳)
ب. بخشی از متن اصلی
«پارسا مردی بود و در جوار او بازرگانی بود که شهد و روغن فروختی و هر روز بامداد، قدری از بضاعت خویش برای قوت او بفرستادی.» (منشی، ۱۳۸۶: ۲۶۳)
۳-۵-۱-۳- روش خلق اثر
اثر حاضر با عنوان «پارسا مرد و کوزهی شهد و روغن» در میانهی باب «زاهد و راسو» کلیله و دمنه در قالب یک حکایت فرعی نقل شده است.
بازنویس با تغییر عنوان به «عاقبت طمع» به پیام و محتوای داستان اشاره میکند و به این ترتیب از جذابیت داستان میکاهد.
او با افزودن مطالبی به داستان به ویژه در زمینهی شخصیتپردازی و همچنین به کارگیری زبانی تأثیرگذار، بر آن است تا زمینهی حضور فعال نوجوان در روند داستان را فراهم کند و از دیگر سو جذابیت آن را بیشتر سازد.
yle="box-sizing: inherit; width: 1104px;" width="531">
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-09-22] [ 03:20:00 ق.ظ ]
|