پایان نامه مدل مفهومی حاصل از مولفههای اصلی پیاده سازی مدیریت دانش |
– ۱۱ رویکردها و روشهای اندازهگیری نامشهودها
رویکردهای سنجش نامشهودها، در چهار دسته اصلی قرار می گیرند:
- روشهـای سرمایه فکری مستقیم[۱] زمانی به کار برده می شوند که اجزای مختلف داراییهای نامشهود، قابل تشخیص باشند و مستقیماً ارزشگذاری شوند.
- روشهای ارزش حال سرمایه بازار[۲] زمانی به کار برده میشوند که تفاوت بین جمع مبلغ سرمایه و ارزش دفتری (دارایی خالص) سهامداران قابل محاسبه باشد.
- روشهای بازگشت دارایی (ROA) زمانی به کار برده میشوند که داراییهای مشهود و رشد مالی سالیانه با متوسط صنعت، قابل مقایسه باشند. در این روشها میانگین درآمدهای بالاتر، برای برآورد ارزش داراییهای نامشهود به کار برده میشود.
- روشهای کارت امتیازی (SC)[3] زمانی به کار برده میشوند که اجزای مختلف سرمایه فکری معیّن بوده، بتوان آنها را بر حسب کارت امتیازی و یا گراف منعکس کرد.
هر رویکرد مزایای ویژه خود را دارد. روشهای ارزش حال سرمایه بازار و بازگشت دارایی، ارزشگذاریهای پولی را ارائه میدهند که در زمینههای ادغام، تملک و ارزیابی سهام مفیدند. همچنین، این دو روش برای مقایسه شرکتهایی که در صنعت یکسانی فعالیّت دارند، به کار میروند. بالاخره، چون این روشها طبق اصول حسابداری طولانی مدت (تاریخی) بنا شدهاند، به آسانی میتوانند با حرفه حسابداری ارتباط برقرار کنند. ایراد این روشها در آن است که تبدیل همه چیز به روابط پولی میتواند آنها را سطحی جلوه دهد. روشهای بازگشت دارایی در برابر فرضیات نرخ تنزیل و نرخ بهره بسیار حساساند. روشهایی که فقط در سطح سازمانی و در جهت استفاده مفید به هدفهای مدیریتی عمل میکنند، در سطح پائینتری قرار میگیرند. برخی از روشها به ویژه روشهای برآورد ارزش حال سرمایه بازار، هیچ کاربردی در سازمانهای غیر انتفاعی، ادارههای داخلی و سازمانهای بخش عمومی ندارند.
از مزایای روشهای سرمایه فکری مستقیم و کارت امتیازی آن است که به آسانی در هر سطحی از سازمان کاربرد دارند و در مقایسه با محاسبههای مالی، تصویر جامعتری از ارزش سازمان ارائه میدهند، زیرا این روشها یک رویداد یا گزارش را دقیقتر اندازهگیری میکنند. پس، از اقدامهای مالی محض دقیقترند. از این رو، به اندازهگیری روابط پولی نیازی ندارند و برای سازمانهای غیر انتفاعی، ادارههای داخلی، سازمانهای بخش عمومی و هدفهای اجتماعی و زیست محیطی مفیدند. از آنجا که شاخصهای این روشها وابسته به قراین و طبق سفارش هر سازمان تدوین میشوند، مقایسه عملکرد بین سازمانی را بسیار دشوار میسازند. از این رو، ایرادی برای این روشها محسوب میشود. افزون بر آن، چون این روشها جدیدند به آسانی توسط شرکتها و مدیرانی که دیدگاه مالی محض دارند، پذیرفته نمیشوند. این رویکردها، حجم انبوهی از دادهها را تولید میکنند که تجزیه و تحلیل و ایجاد ارتباط را دشوار میسازند.
۲ – ۱۲ سرمایه انسانی
سرمایه انسانی که از آن تحت عنوان سرمایه منابع انسانی نیز یاد میشود (Wang, 2004)، ستون فقرات سرمایه فکری به شمار رفته و عنصر بسیار مهمی در ارزش آفرینی سازمانها محسوب میشود (Almasi,2010). سرمایه انسانی شامل تمام داراییهای فکری سازمانها مانند دانش، مهارت و سایر قابلیتهای کارکنان بوده که آنان را قادر میسازد مشکلات مربوط به سازمان و مشتریان را برطرف سازند. این نوع سرمایه که از آن به عنوان مهمترین معیار سرمایه فکری یاد میشود (Cornachione, 2010)، کلیه دانش موجود در افراد سازمان را در برگرفته و قابلیت سازمان را در یافتن بهترین راه حل از طریق دانش کارکنان نشان میدهد.
یکی از مبانی اصلی مباحث مرتبط با دانش، درک مفهوم سه جزء داده، اطلاعات، دانش و تعامل بین آنها است که گاهی به این مثلث ضلع چهارمی به نام معرفت یا خرد نیز افزوده میشود. معمولاً داده به عنوان مواد خام، اطلاعات به عنوان مجموعهی سامان یافتهای از داده و دانش به عنوان اطلاعات با مفهوم شناخته میشود (Bannany, 2008). دادهها به خودی خود عاری از مفهوم هستند و شامل مشاهدات، حقایق یا اعدادی هستند که اطلاعات را به دست میدهند. زمانی که دادهها به منظور خاصی سازماندهی شده و در یک متن قرار میگیرند به اطلاعات تبدیل گردیده، وقتی که اطلاعات برای آشکار ساختن الگوهای غیرمعمول یا گرایشهای نهان مورد تحلیل قرار میگیرد به دانش تبدیل شده و زمانی که برای تصمیم گیری در موقعیتهای واقعی زندگی به کارگرفته میشوند تبدیل به خرد میگردند (Gandhi, 2004).
دراکر، دانش را چیزی غیر از سرمایه و نیروی انسانی بلکه به عنوان منبعی معنادار و سرمایهای فکری در جامعه دانشی امروز میداند که سازمانها برای تبدیل آن به یک کالای سرمایهای باید در جهت ایجاد تعادل میان فعالیتهای مدیریت دانش بکوشند (میر غفوری، ۱۳۸۸).
در تقسیم بندی دیگری از دانش، دو نوع دانش در سازمان شناسایی شده که شامل دانش آشکار و دانش ضمنی است (میر غفوری، ۱۳۸۸). دانش آشکار، دانشی عینی، مستدل و منطقی است که به زبان رسمی در اسناد یا پایگاههای اطلاعاتی ذخیره شده و به راحتی قابل توزیع بین دیگران میباشد در حالی که دانش ضمنی، دانشی ذهنی و تجربی است که در طول زمان از طریق آموزش، تجربه و فرآیندهای فردی داخلی کسب شده و در وجود شخص ذخیره میشود لذا غیر ملموس بوده و مستندسازی و انتقال آن به دیگران دشوار است. مدیریت دانش در واقع تلاشی برای آشکار کردن داراییهای پنهان در ذهن اعضاء و تبدیل آنها به دارایی سازمانی، به منظور دسترسی تمامی کارکنان به آن میباشد Davenport, 2008)).
مدیریت دانش را میتوان استراتژی آگاهانه برای کسب دانش مناسب، از افراد مناسب در زمان مناسب و کمک به افراد در تسهیم و به کارگیری اطلاعات در مسیر بهبود عملکرد سازمانی تعریف کرد. (APQC/EFQM /KMN, 2007) این فرآیند امکان دستیابی به تجربیات، دانش و تخصصی را فراهم میکند که منجر به ایجاد تواناییهای جدید، بهبود عملکرد، تشویق به نوآوری و ارزش آفرینی برای مشتریان گردد (Beckman, 2009).
[۱] DIC= Direct Intellectual Capital Methods
[۲] MCM= Market Capitalization methods
[۳] Score card
برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-01-10] [ 06:19:00 ب.ظ ]
|