پایان نامه مبانی فلسفه سیاسی ژاک ماریتن |
مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران
رساله دکتری در رشتۀ «فلسفه غرب»
مبانی فلسفه سیاسی
ژاک ماریتن
استاد راهنما:
دکتر غلامرضا اعوانی
اساتید مشاور:
دکتر شهرام پازوکی
دکتر سید مصطفی محقق داماد
آذر 1389
برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده پایان نامه درج نمی شود
(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
چکیده رساله
ژاک ماریتن(1883-1973م.) فیلسوف فرانسوی در فلسفۀ سیاسی خود به تبیین جامعۀ نوینی که آن را «جامعۀ نوین مسیحی» مینامد پرداخته است. او بر آن است تا این جامعه را بر اساس آموزههای مسیحیت بنیان نهد. به گونهای که بدون گرفتار شدن در معضلات جوامع مدرن فعلی، جوابگوی نیازهای دنیای معاصر باشد. بنیانگذاری چنین جامعهای، در نظر وی، تنها راهحل عملی برای مشکلات جاری جوامع بشری است. وی یکی ازمؤثرترین متفکر کاتولیک در تغییر موضع کلیسا نسبت به اموری از قبیل دموکراسی و حقوق بشراست. متافیزیک ماریتن با الهام از توماس قدیس نقطه ثقل همه نوشته های فلسفی او در موضوعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است. به نظر او نقش فیلسوف عبارت است از تعیین اصولی برای تنظیم روابط اجتماعی، رشد تفکر اخلاقی برای حل مسائلی مانند تساوی، تساهل، احترام متقابل، حقوق و کرامت انسانی و صلح.
ماریتن با نقد ایدهالیسم دکارتی از گونهای معرفتشناسی که خود آن را رئالیسم انتقادی مینامد، دفاع می کند. از منطر انسانشناسی او از نوعی انسانشناسی به نام انسانگرایی پیشرفته دفاع میکند و پایههای عقلانی آن را بر دوش سنّت توماسی مینهد. او بویژه در دستگاه فکری خود میان «شخص» و «فرد» تمایز مینهد. فردیت اشاره به جنبۀ مادی انسان و شخصیت به جنبۀ معنوی او ناظر است و ریشه در مفهوم معنوی و متعالی انسان دارد. این تمایز در کل فلسفۀ سیاسی ماریتن نقش کلیدی ایفا مینماید.
دغدغههای ماریتن در طراحی یک فلسفۀ سیاسی عبارت است از: اجتناب از فاشیسم، اقتدارگرایی و کمونیسم، نیستگرایی، نسبیتگرایی، شکگرایی و نقض کرامت معنوی انسان در دنیای آزاد و مدرن.
او به دنبال انسجام نهایی ایمان و عقل است. از جلوههای تلاش ماریتن در این باره، سازگارسازی مسحیت با نیازهای عصر جدید، کوشش برای اثبات سازگاری مسیحیت با حقوق بشر است. ماریتن که خود از تدوینکنندگان فعال اعلامیۀ جهانی حقوق بشر(1948) است، حقوق بشر را بر قانون طبیعی بنیاد مینهد و فهرست وسیعی از حقهای بشری را ارائه میدهد. او حقوق اساسی بشر را بر سه اصل: شخص گرایی، خیر عمومی و حاکمیت الهی بنا می نهد. فلسفۀ او همچنین دلمشغول مسائلی مانند همبستگی و صلح جهانی است. در فلسفۀ سیاسی ماریتن، اما والاترین جایگاه از آن دموکراسی است. او به دفاع از دموکراسی با ارجاع آن به متون دینی و الهام از مسیحیت میپردازد. دموکراسی از نظر ماریتن یک سیاست عقلانی و اخلاقی را به ارمغان میآورد، سیاستی که به کرامت روح انسان هم اهتمام میروزد. به طور کلی او به دنبال اخلاقی کردن سیاست است. ماریتن با طرح نظریۀ ابزارانگاری دولت و قدرت این دو را در خدمت خیر عمومی میبیند و با نظریۀ ماکیاولی و مشابه آن در بارۀ قدرت سخت میستیزد.
از عناصر اصلی فلسفۀ سیاسی ماریتن ایجاد پیوند متعادل و معقول میان دولت و کلیسا و ترسیم جایگاه مناسبی برای کلیسا در جامعه است. او توجه کلیسا به اصل پیشرفت زندگی تاریخی انسان بر روی زمین و توجه به نقش زمان و مکان در فهم درست آموزههای مسیحی را در کاهش تنش میان دولت و کلیسا ضروری میداند. او برای ثبات این رابطه فهرستی از اصول راهنما را پیشنهاد میدهد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه اینجا کلیک کنید
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1399-01-11] [ 05:39:00 ب.ظ ]
|