وفای به عهد در اخلاق اسلامی با تاکید بر آموزه ها و سیره … |
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |
p> نیز به همین معنا ذکر شده است که راجع به این آیه در «غزل» توضیح داده شده است و خواه شکستن معنوى باشد مثل شکستن پیمان. در کلام الله مجید از نقض بیشتر در معنای معنوى به کار رفته است. قرآن کریم افرادی را که بر عهد خویش تاکید میورزند اما پس از مدتی آن را نقض میکنند نکوهش میکند: «وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها ؛ عهدها را بعد از تأکید نشکنید.»[۸۲]یا کسانی که عهد و میثاق الهی رانقض نمیکنند ستایش میکند: «الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ[۸۳]؛آنانکه به عهد خدا وفا میکنند و پیمان محکم را نمیشکنند».[۸۴]
نقض عهد در لغتنامهی دهخدا به شکستن عهد، خلاف پیمـان عمل کردن، عهدشکنی و پیمانشکنی معنا شده است.[۸۵] نقض عهد دو گونه است؛ گاهی انسان خود عهد را میگسلد و گاهی رابطهی بین خود و عهد را قطع میکند. یعنی تعهد به عهد ندارد. امتهای پیشین گاهی کتاب الهی را تحریف میکردند، یعنی خود عهد را نقض کردند و گاهی آن را تحریف نکردند لیکن پیوند خود را با آن کتابها قطع کردند. تفاوت این دو شیوه این است که در صورت دوم فقط شخص منقطع سقوط میکند، ولی اصل حبل سالم و محفوظ است و دیگری میتواند به آن تمسک کند و نجات یابد ولی در صورت اول که اصل گسسته شده هم خود عهدشکن سقوط میکند و هم باعث سقوط دیگران میشود.[۸۶]
۱- ۵-۲-۲٫ نَکث عهد
نکث (بر وزن مکث) به معنی شکستن، بازگشودن و واتابیدن است.[۸۷] (وإِذاهُمْ یَنْکُثُون[۸۸]َ) همانند نقض است و در قرآن کریم برای پیمانشکنی استعاره گرفته شده است.[۸۹] مانند سورهی مبارکه توبه که میفرماید: «وَإِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ»[۹۰]. همچنین نِکث (به کسر نون) نیز چیزی است که پس از تابیده شدن باز شده باشد، ریسمان باشد یا بافته است و در معنی همانند نَکث است. واژهی نکث در هفت آیه از قرآن آمده است و با مشتقاتش نُه بار تکرار شده است و در مورد پیمانشکنی و نقض عهد به کار رفته است بجز در سورهی نحل آیه ۹۲ که «أنکاثاً» ذکر شده است.
۱-۵-۲-۳٫ نَبذ عهد
کلمهی «نبذ» معناى دور انداختن یک شیء به خاطر بیاهمیت بودن آن است.[۹۱] نبذ در قرآن به معنای بیتوجهی به عهد و پیمان الهی به کار رفته است (همزه ۴، آل عمران ۱۸۷، بقره ۱۰۰، قصص ۴۰).[۹۲]راغب نیز نبذ را انداختن چیزی از روی بیاعتنایی تعریف میکند اما دیگران مطلق انداختن را نبذ میدانند. چنانکه در اغلب آیات قرآن کریم هم عدم اعتنا ملحوظ است و نبذ به معنای «انداختن چیزی از روی بی اعتنایی و هم چنین به معنای بی توجه بودن به چیزی» آمده است. مانند: «فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَم؛ فرعون و لشکریان او را گرفته و به دریا انداختیم»[۹۳]و نیز در آیهی «فَنَبَذُوهُ وَراءَظُهُورِهِمْ ؛ از روی بىاعتنائى آن را پشت سر انداختند و اهمیّت ندادند».[۹۴]
۱- ۵-۲-۴٫ غدر
غدر به معنای ترک کردن است. به ترک عهد نیز غدر میگویند و به عنوان نمونه وقتی گفته میشود فلانی «غادر» است یعنی «ناقض عهد» است. این لفظ تنها دو بار در قرآن، (کهف / ۴۷ و ۴۹) آمده است.[۹۵]
۱-۴-۲-۵٫ غَزْل عهد
غَزْل (بر وزن فلس) به معنای تابیدن است. قرآن کریم بر وفاداری به پیمانهای الهی تاکید فراوان نموده و سستی در وفای به عهد و بد قولی را به شدت مورد نکوهش قرار داده است. تنها مثلی که با واژه غزل در این زمینه در قرآن آمده و خداوند به ناقض عهد زده است در آیه «وَ لاتَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ َنْکاثاً؛(در عهد و پیمان خویش ثابت قدم باشید) وچون آن زن نباشیدکه رشته خویش را پس از تابیدن پنبه قطعه قطعه کرد»[۹۶]است که بر ثابت قدم بودن در عهدالله است تاکید نموده است. بدین معنا که اگر به عهد خدا وفا نکنید، قول شما بىفایده و بىاثر خواهد بود مثل عمل آن زن و در آن صورت بىاعتبار خواهید بود. نقل شده است که آن زن سفیهى بود از قریش با کنیزانش تا نصف روز میرشت آنگاه میگفت آنچه رشتهاند پنبه کنند و این عادت او بود و به وى سفیه مکه میگفتند.[۹۷]
۱- ۵-۲-۶٫ خلف وعده
خُلف (بر وزن قفل) به معنی مخالفت در وعده و وفا نکردن به آن است و فعل آن همه از باب افعال بکار رفته است. مانند «إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ»[۹۸] ونیز آیهی ۴۷ همین سوره « فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ …». وقتی به کسی گفته میشود خلف وعده کرد یعنی به وعدهی خود وفا نکرد.[۹۹]«وَعَدَنی فَأخلَفنی» یعنی به وعده و قرار خود وفا نکرد.[۱۰۰] در لسان العرب نیز در توضیح این کلمه آمده است: اخلاف عبارت است از وفا نکردن در عهد و پیمان و به اتمام نرساندن وعده و «رجُلٌ مُخلِفٌ» یعنی مردی که بسیار خلف وعده میکند.[۱۰۱]
۱-۶٫ اهمیت وفای به عهد و ارزش وفاداری در اسلام
وفای به عهد، یکی از بدیهیترین ارزشهای اجتماعی است که مقبولیت عمومی دارد و بدون آن هیچگونه همکاری اجتماعی ممکن نیست. دین اسلام بر وفای به عهد تاکید زیادی نموده و این امر را یکی از اصول انسانی دین دانسته که باید نسبت به همه افراد آن را لازم المراعات میداند.به همین دلیل در منابع اسلامی تاکید فراوانی روی این موضوع شده است. هرگاه وفای به عهد در جامعه کمرنگ شود، هرجومرج و سلب اط
مینان عمومی که بزرگترین بلای اجتماعی است در میان جامعه رواج پیدا میکند و در چنین حالتی نباید انتظار داشت که اسلام نیز به نحو مطلوب به مرحله اجرا درآید چرا که همه قوانین اسلام از دو حال خارج نیستند: برخی عبارتاند از عهد و پیمان میان انسان و خداوند و برخی دیگر عهد و پیمان میان انسانها با یکدیگر. و مردمی که وفای به عهد را ناچیز میشمارند در واقع نسبت به این پیمانهای میان خود و خداوند بیاعتنا هستند و در نتیجه هیچکدام از قوانین اسلامی به نحو مطلوب به اجرا در نمیآیند. لاجرم برای آنکه بتوان در سایه قوانین اسلامی به عبودیت پروردگار و حیات طیبه نائل آمد چارهای جز متعهد شدن به پیمانها و وفای به آنها وجود ندارد.
البته حسن وفای به عهد و قبح عهدشکنی از امور فطری است که برای هر انسانی قابل فهم است. به عبارتی دیگر، انسان برای درک حسن وفای به عهد و قبح عهدشکنی، به راهنمایی شرع و اقامه برهان نیاز ندارد. به همین جهت، زمانی که به تاریخ جوامع مینگریم، به وضوح مشاهده میکنیم که پایبندی به معاهدات، یکی از اصول اخلاق اجتماعی مورد توجه آنها بوده است. در حقیقت، هیچ اجتماعی راه زندگی اجتماعی و پیشرفت به سوی مقاصد خود را، جز به وسیله پایبندی به معاهدات هموار نمیبیند.
قرآن کریم نیز به این دلیل که متعرض اصلاح زندگی اجتماعی بشر شده، همانگونه که به اصلاح زندگی افراد اهتمام نموده است، به طور گسترده به بیان اهمیت وفای به عهد پرداخته است. در قرآن به روشهای گوناگون به وفای به عهد اشاره شده است. توصیهی اکید قرآن به وفای به عهد چه به صورت عام و چه به صورت خاص، چه وفای به عهد به نفع صاحب عهد باشد یا به ضرر او، چه طرف مقابل مشرک باشد یا مسلمان، چه عهد بزرگ و مهم باشد یا کوچک و بیاهمیت. خلاصه آن که قرآن وجوب وفای به عهد را به طور مطلق دستور داده و تحت هیچ شرایطی و با هیچ عذر و بهانهای، نقض آن را جایز ندانسته است. مگر جایی که عدالت، نقض عهد را حکم کند.
در اهمیت وفای به عهد همین بس که خدای تعالی آنگاه که میخواهد از حضرت اسماعیل (ع) به عظمت نام برد وفای به عهد را به عنوان یکی از اوصاف برجستهی وی به شمار میآورد و یاد میکند.[۱۰۲] در آیهای که به این موضوع پرداخته، وفای به عهد پیش از مقام نبوت و رسالت آورده شده است و گویی که وفای به عهد، پایهی نبوت است.
در چند جای قرآن مجید وفای به عهد را واجب و روی آن تأکید نموده است. مهمترین آیهای که میتوان در این رابطه نام برد آیهی «و اوفوا بالعهد ان العهدکان مسئولاً؛ به پیمان (پیمانی که خدا با شما بسته است از تکالیف شرعی و عهدی که با یکدیگر میبندید و عهدی که با خدا میبندید) وفاکنید به درستی که پیمان مورد بازخواست خواهد بود»[۱۰۳] است که «عهد» در این آیه مطلق آمده در نتیجه عمومیت را میرساند و حکم آیه، همهی عهدها را در برمیگیرد. درجای دیگر میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید به تمام عقدهای خود وفاکنید»[۱۰۴]که از آن جمله پیمان با خدا یا بندگان خداست . همچنین در بارهی اهل صدق و تقوا میفرماید: «و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا؛ آنان که به پیمانشان چون پیمان بستند، وفاکنندگانند».[۱۰۵]
باز در قرآن آمده است که؛ «بلى من اءوفى بعهده واتّقى فانّ اللّه یحبّ المتّقین». در اینجا وفاى به عهد همردیف تقوا شمرده شده، تقوایى که بهترین زاد و توشه انسان در قیامت و سبب ورود در بهشت و معیار شخصیت و مقام انسان در پیشگاه خدا است. این تعبیر نشان مىدهد که وفاى به عهد یکى از شاخههاى مهم تقوا است و تعبیر آیه دربارهی این دو از قبیل ذکر عام بعد از ذکر خاص است.[۱۰۶]
با توجه به این آیات، به وضوح مشاهده میشود که قرآن کریم نسبت به وفای به عهد در همه معانی و مصادیقی که دارد، توصیه اکید فرموده است. ذکر کردن وفای به عهد به عنوان صفت برجسته یک انسان مؤمن در قرآن و قرار گرفتن این صفت در کنار دیگر اوصاف اساسی او نظیر خشوع در نماز، رویگردانی از کارهای لغو، پرداخت زکات، پاکدامنی و محافظت بر نمازها، نشاندهندهی اهمیت والای وفای به عهد است. همچنین ذکر وفای به عهد به عنوان یکی از اصول اخلاق نیکوکاران واقعی و قرار گرفتن این شاخصه مهم اخلاقی در کنار اساسیترین مسائل اعتقادی و عملی، نشاندهنده جایگاه ویژه وفای به عهد است. در آیهی ۱۷۷ سورهی بقره، پانزده صفت نیک در قالب اصول مهم اعتقادی، عملی و اخلاقی برای نیکوکاران واقعی بیان شده است. در بخش اعتقاد به مسئله ایمان به خدا، فرشتگان، انبیاء، قیامت و کتب آسمانی اشاره شده و در بخش عمل به برپایی نماز، پرداخت زکات، آزاد نمودن بردگان و صبر اشاره گردیده است. در قسمت اخلاقی نیز، وفای به عهد و دل کندن از مادیات و ترحم به فقرا، به عنوان اصول این بخش معرفی شدهاند.[۱۰۷]
در قرآن برای نشان دادن اهمیت وفای به عهد روشهای دیگری نیز از جمله بیان سرزنش عهدشکنان، برخورد شدید با عهدشکنان و بیان پیامدهای سوء عهدشکنی به کار برده شده است. از خلال آیات قرآن به دست میآید که عهدشکنی پیامدهای شوم گمراهی، قساوت، خیانت و دروغ، شرمساری، بیاعتمادی، جنگ و خونریزی، فرجام بد، لعنت، عذاب و انحطاط را به دنبال دارد.[۱۰۸] که در قسمتهای بعدی آنها را توضیح خواهیم داد.
پس از قدرت و شوکت اسلام در زمان پیامبر(ص)، خداوند در سورهی برائت به جهاد با مشرکین امر فرمود که مکه معظمه را از لوث شرک و بت پرستی پاک کنند ولی از این حکم آن
عده از مشرکینی که سابقه پیمان عدم تعرض با مسلمین دارند استثناء فرمود که باید به پیمان خود وفا کنند و متعرضشان نشوند تا مدت پیمانشان پایان پذیرد آنگاه با آنها جهاد کنند چنانچه میفرماید: « الا الذین عاهدتم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیئاً و لم یظاهروا علیکم احداً فأتِمّوا الیهم عهدهم الی مدتهم ان الله یحب المتقین؛ مگر کسانی از مشرکین که با ایشان پیمان بستهاید و چیزی از پیمانتان را نقض نکرده و با کسی برعلیه شما هم پشتی نکردهاند برای آنها پیمانشان را تا مدتشان کامل کنید به درستی که خدا پرهیزگاران را دوست میدارد».[۱۰۹]
در روایات اسلامی به اهمیت وفای به عهد به طور مفصل پرداخته شده است و شواهد بسیاری در دست است که پیغمبر اکرم (ص) به وفای به عهد اهتمام تام داشت. از آن جمله در صلح حدیبیه بین آن حضرت و مشرکین مکه پیمانی بسته شد که اگر کسی از پیروان رسول خدا (ص) به سوی قریش آمد قریش او را بپذیرد و هر کس از قریش به سوی پیغمبر (ص) آمد او را نپذیرد رسول خدا (ص) همچنان بر پیمان خود استوار بود و کسی از افراد قریش را در آن هنگام نمیپذیرفت. [۱۱۰]پیامبر خدا (ص) اهمیت ویژهای برای وفای به عهد قائل گشته و آن را مرادف با دینداری و عهدشکنی را مصداق بیدینی میداند. در حدیثی از ایشان نقل است که: «لادین لمن لا عهد له؛ کسی که پیمانشکن باشد دیندار نیست».[۱۱۱]
عمار یاسر گفته است: «من و محمد (صلی الله علیه و آله) قبل از اسلام گوسفند میچراندیم روزی در محلی مرتع خوبی یافتم و قرار شد گوسفندان را آنجا بچرانیم فردا که من گوسفندانم را به آنجا بردم دیدم آن حضرت پیش از من به آنجا رسیده، ولی گوسفندان را از چرا بازداشته است. پرسیدم: چرا چنین کردهای؟ پاسخ داد: ما با هم قرار گذاشتیم که گوسفندان را به اتفاق بچرانیم و من دوست ندارم خلاف وعده انجام دهم ».[۱۱۲]
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-09-22] [ 03:01:00 ق.ظ ]
|