سامانه پژوهشی – بررسی حکایات عقلای مجانین در مثنوی های عطار بر اساس کتاب نیشابوری- قسمت ۵ |
به نظر میرسد این مجانین، همنشینی مردگان را بر مصاحبتِ زندگان ترجیح میدادند و اموات را کمآزارتر از احیاء مییافتد، از اینروست که در بسیاری از حکایات آنان را در گورستانها میبینیم؛ بهعنوان نمونه، نیشابوری درمورد بهلول میگوید: «محمدبن اسماعیل ابی فدیک گفت: بهلول را در قبرستانی دیدم که بر لب گوری نشسته، پای را در قبری آویخته بود و با خاک، بازی میکرد. گفتم: چه میکنی؟ گفت: با مردمانی همنشینی میکنم که مرا آزار نمیدهند و چون از ایشان غایب شوم، مرا غیبت نمیکنند. گفتم: گرانی و قحط است، آیا دعا نمیکنی که خداوند آن را دفع کند؟ گفت: من باک ندارم؛ حتی اگر هر دانه از غلّه و حبوب به یک دینار شود. خداوند متعال از ما پیمان گرفته است که او را بپرستیم؛ چنانکه فرمان داده است و بر اوست ما را روزی دهد؛ چنانکه وعده داده است.» (نیشابوری،۱۳۶۶: ۱۱۱)
علاوه بر این، در حکایات متعدّدی میبینیم که ایشان از آزار و سنگ زدنِ کودکان در امان نبودند، عطار در مورد اویس قرنی نقل میکند: «به هر محلت که فرو رفتی کودکان او را سنگ زدندی، او گفتی: ساقهای من باریک است، سنگ کوچک اندازید تا پای من خونآلود نشود و از نماز نمانم که مرا غم نماز است نه غم پای.» (عطار،۱۳۷۲،۲۸) رفتار عموم مردم با این دیوانگانِ دانا، آمیزهای از ترحم و دوریگزینی بود، ولی صوفیان همواره در حقِ ایشان اعتقادی عظیم داشتند، به ویژه دعای آنها را مقرون به استجابت میدانستند. برای نمونه: «رباح قدیمی گفت: از مالک دینار شنیدم که میگفت: در بصره قحطسال سختی پیش آمد. از شهر به طلب باران بیرون رفتم. به سعدون برخوردم، گفتم: تو را به آنکه آفریدت، سوگند؛ دعا کن تا خداوند ما را سیراب کند. سعدون سر به آسمان بلند کرد و گفت: ای آفرینندهی تنها و جانها و برانگیزندهی ابر و باد و ای شکافندهی صبح به حق آنچه دیشب میان من و تو گذشت، به بندگان خود رحمت کن و سرزمینهای خود را به گناه بندگان تباه مکن .(نیشابوری،۱۳۶۶،۷۴)
۲-۳- تنوع در میان عقلای مجانین
نکتهی دیگر در مورد این شوریدگان آنکه: در میان افرادی که در طول تاریخ به عنوان “عقلاءالمجانین” نامبردار شدند، تنوع و تکثر فراوانی دیده میشود، در واقع هرگز نباید پنداشت “عقلاءالمجانین” افرادی یکدست و یکسان بودند که اندیشهای خاص را ترویج میکردند؛ بلکه تحت این عنوان افراد و اقشار متنوع اجتماعی را مشاهده خواهیم کرد که نقطهی اشتراکشان برخورداری از نوعی هشیاری و بیداری روحی و صراحت و بیباکی در بیان «ما فیالضمیر» بود. در میان این بیدلان همچنانکه بعضی از صوفیان برجسته را میتوان یافت، دیوانگانی را نیز میتوان دید که اقوال و اعمالشان رنگ و بوی صوفیانه ندارد و با آنکه کلام بعضی از آنان حاوی اشارات فلسفی و کلامی است در عین حال بیشتر آنان را باید از طبقهی عوام پنداشت که ویژگی مشخصشان احساس رنج و درد ناشی از مشکلات معیشت به ویژه فقر و بیسامانی است. همچنین در میان حکایاتشان علاوه بر مردان به زنان نیز برمیخوریم که به جنونی حکمت آمیز شهره بودند. برای مثال، در کتاب نیشابوری به ده تن از ایشان اشاره شده است(نیشابوری،۱۳۶۶: ۷۴)
از نظر محدودهی جغرافیایی نیز ما عقلای مجانین را در سرتاسر جهان اسلام مییابیم: از ماوراءالنهر و خراسان گرفته تا حجاز و عراق و یمن و شام. همچنانکه در این حکایات از دیوانگان دیگر ادیان مثل «یوحنا» دیوانهی مسیحی نیز یاد میشود(نیشابوری،۱۳۶۶،۹۵)
۲-۴- عقلای مجانین و هنر
میتوان مصداق این سخن راکه «نبوغ هنری و جنون دو روی یک سکهاند» را در حکایات دیوانگان به خوبی مشاهده کرد. در حکایات مجانین آنچه بسیار جلب توجه مینماید آمیخته شدن سه عنصر خیال خلاق، تجربهی عاطفی و زبانی مجازی است و این سه، کلامِ دیوانگان را به سرحدّ هنر ناب نزدیک میکنند و حکایاتشان را به داستانهایی تاثیرگذار و به یاد ماندنی تبدیل میکنند. بسیاری از مجانین – به ویژه در آثار عربی – با عوالم شاعرانه سروکار داشتند و بسیاری از آنان را مییابیم که ابیاتی دلکش در خاطر داشتند یا هر جا حاضر میشدند به مشاعره میپرداختند و یا فیالبداهه اشعاری زیبا میسرودند که در همهی آنها آثارِ لطف طبع و عمق احساس عاشقانه یا تجربهی صوفیانهی آنها هویدا است. در حکایات دیوانگان در زبان فارسی نیز میتوان بهترین نمونههای ایجاز، نکته سنجیهای شاعرانه و ساختارشکنی در زبان با استفاده از پارادوکس، طنز، رمز و ایهام را بیابیم. برای نمونه به این چند حکایت توجه کنید: «بکار بن علی گفت: رئیس شرطه به دیدن من آمد و از من خواست کسی را برای صحبت و منادمت او دعوت کنم، مانِ دیوانه را پیشنهاد کردم و او پذیرفت و مان نزد ما آمد و کنیزکی در مجلس ما ابیاتی میخواند؛ هر بیتی که در غنا خود میخواند، مان از امیر اجازه میخواست و در تکمیل مضمون یا مناسب آن معنی، ابیاتی میگفت که بسیار شورانگیز و شیوا بود از جمله کنیزک این ابیات را از ابوالعتاهیه خواند:
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |
حجــــبواها عنالریاح لانّی | قلت للریح بلغیها السلاما | |
لو رضوا بالحجابهان ولکن | منعوها یومالرحیل الکلاما |
(او را از بادها پنهان ساختند، زیرا من به نسیم گفتم سلام مرا به او برسان. اگر به پنهان کردنش اکتفا کرده بودند، چندان سخت نبود، او را در روزِ رفتن از سخن گفتن نیز منع کردند.)
مان گفت چه خوب بود که گویندهی آن، این دو بیت را نیز میافزود:
yle="box-sizing: inherit; width: 1104px;">
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-09-22] [ 12:07:00 ق.ظ ]
|