دسته بندی علمی – پژوهشی : شرایط احکام و آثار توقیف ، تأخیر و تعطیل اجرای احکام مدنی- قسمت ۹ |
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |
بند دوم: مفهوم طواری در اجرا
همانگونه که در طواری آئین دادرسی مدنی نیز به آن اشاره شد ممکن است پیش بیاید با این توضیح که در حین عملیات اجرائی ممکن است امور اتفاقی حادث شده که روند اجرائی را با تعطیل، قطع، توقیف یا تأخیر مواجه سازد. طواری جمع طاری یا طاریه است و از نظر لغوی یعنی ناگاه عارض شده.[۱۱۴]
همانطور که گفته شد طواری به حوادث و اتفاقاتی گفته میشود که در جریان اجرای حکم به صورت غیر منتظره عارض و حادث شده و اجرای حکم قطعی در آن پروندهی اجرائی منوط به تعیین تکلیف اتفاقات مذکور است با این توضیح که تا زمانی که این طواری اجرایی فیصله نیافته و به طور قطع خاتمه پیدا نکند اجرای حکم معطل شده و چه بسا ماهها و سالها این اطاله ادامه داشته باشد.
لازم به ذکر است که جریان اجرای مفاد اجرائیه و اجرای حکم یک جریان منظم و به هم پیوسته است که باید مصون از هر گونه خدشه و ایراد باشد که احقاق حق بر مبنای آن به نحو کامل صورت پذیرد. در حقیقت در این قسمت دستگاه قضائی و قسمت اداری دستگاه برای احقاق حق بستانکار اقدام نموده و باید این مداخله تا آن مقدار باشد که تضییع حقی از طرف مقابل یا ثالث صورت نگیرد چرا اگر در جریان اجرای اجرائیه و اجرای حکم دقت نظر وجود نداشته و قانون رعایت نگردد ممکن است به راحتی جهت احقاق حق محکوم له حق شخص ثالثی را تضییع نموده و یا اینکه علاوه بر محکومبه مقدمات تضییع حقوق دیگر محکوم علیه را فراهم آورد.
اگرچه اصل بر این است که اجرای احکام در جریان اجرای مفاد اجرائیه و اجرای حکم بر مبنای قانون و عدالت و اصل بیطرفی عمل نموده اما گاهی اوقات ممکن است سهواً یا عمداً اجرای حکم ملازم با تضییع حق ثالث یا محکوم علیه داشته باشد. به همین دلیل قانونگذار برای این موارد استثنائی حق شکایت از عملیات اجرائی را به شخص ذینفع داده است. منظور از ذینفع شخصی است که بر اثر عدم رعایت قانون در اجرای حکم به وی ضرر مستقیمی وارد شود. بنابراین شخص ذینفع اعم است از متعهدله، محکومله، متعهد، محکوم علیه و شخص ثالث (که مال او در قبال طلب متعهدله یا محکوم له و به عنوان مال محکوم علیه بازداشت شده است در حالی که مال متعلق به محکوم علیه یا متعهد نبوده است.) یا شخص ثالثی که ضامن مدیون (متعهد یا محکوم علیه) میشود و به دلیل عدم اجرای حکم یا تعهد از جانب متعهد یا محکوم علیه لاجرم موضوع سند یا حکم از اموال ضامن استیفا شده و ضامن مدعی است که قانون و مقررات قانونی در این خصوص رعایت نگشته است.
لازم به ذکر است که طواری اجرائی محدود به شکایت از عملیات اجرائی و مشروط و منوط به این شکایات نبوده و قلمرو وسیعتری دارد زیرا مفهوم شکایت در جایی مصداق پیدا میکند که مأموران اجرای دادگاه از مفاد قوانین تخلف نموده و یا مأموران اجرای ثبت از مفاد قوانین ثبتی، ماهوی و یا آئیننامه اجرائی مفاد اسناد رسمی لازمالاجرا تخلف کرده باشد. به همین دلیل میتوانیم بگوئیم طواری اجرائی عامتر از شکایت از عملیات اجرائی بوده و عبارت است از وقایعی که در طول دوره اجرائی و مفاد اجرائیه به وجود آمده و موجب وقفه در عملیات اجرائی میشود خواه این وقفه موقتی باشد یا دائمی بنابراین باید گفت ویژگی و خصیصه اصلی طواری اجرائی ایجاد وقفه در اجرای حکم است.
باید گفت در قانون اجرای احکام مدنی و در آئین نامه اجرای مفاد اسناد رسمی لازمالاجرا طواری اجرایی تحت عنوان مبحث مستقلی مورد بحث قرار نگرفته و به صورت پراکنده و در لابهلای مواد قانون اجرای احکام مدنی قانون آئین دادرسی مدنی، آئین نامه مفاد اسناد رسمی لازمالاجرا، قانون اصلاح بعضی از مواد قانون ثبت و قانون سردفتران سال ۱۳۱۲ و دیگر قوانین مورد بحث قرار گرفته است.
بند سوم: اصل غیر قابل توقیف یا تعطیل بودن اجرای حکم
براساس ماده ۲۴ ق. ۱۰۱ م مأمور اجرا بعد از شروع به اجرا نمیتواند اجرای حکم را تعطیل یا توقیف یا قطع نماید یا به تأخیر اندازد مگر به موجب قرار دادگاهی که دستور اجرای حکم را داده یا دادگاهی که صلاحیت صدور دستور تأخیر اجرای حکم را دارد یا ابزار رسید محکومله دایر بر وصول محکومبه یا رضایت کتبی او در تعطیل یا توقیف یا قطع یا تأخیر اجرا.
مفاد ماده ۲۴ ق. ا. ا. م سال ۵۶ قبلاً در ماده ۶۱۰ قانون اصول محاکمات حقوقی پیشبینی شده بود. ماده مذکور مقرر میداشت: (بعد از مباشرت به اجرا مأمور اجرا حق ندارد اجرای حکم را تعطیل یا توقیف یا قطع نماید مگر به موجب قرار محکمهای که حکم را داده است یا به ابراز قبض محکومله که از محکوم علیه مبلغ محکوم به رسیده است یا با رضایت کتبی محکومله در تعطیل یا توقیف یا قطع اجرا تخلف مأمور اجرا از وظایف خود باعث مجازاتی که معین شده است خواهد بود)
ماده مذکور با تغییراتی در این قانون پیشبینی شده است ماده۲۴ ق. ا. ا. م است که بر اصل ضرورت و تأخیرناپذیری اجرای حکم لازمالاجرا تأکید دارد. وقتی اراده دادگاه بر امری قرار گرفت و در غالب حکم به نفع خواهان و علیه خوانده ظاهر شد این حکم باید اجرا شود و به دلالت ماده ۸ ق. آ. د. م هیچ مقامی نمیتواند از اجرای آن جلوگیری کند، این ماده مقرر داشته است هیچ مقام رسمی یا سازمان یا اداره دولتی نمیتواند حکم دادگاه را تغییر دهد و یا از اجرای آن جلوگیری کند مگر دادگاهی که حکم صادر کند و یا مرجع بالاتر آن هم در مواردی که قانون معین نموده باشد در صورتی که برخلاف تجویز قانون شخصی در جهت جلوگیری از اجرای حکم اقدامی انجام دهد و مرتکب مجرم شناخته شده و مطابق با م ۵۷۶ ق. مجازات اسلامی قابل مجازات خواهد بود آنچنان که این ماده مقرر میدارد:
«چنانچه هر یک از صاحب منصبان و مستخدمین و مأمورین دولتی و شهرداری در هر رتبه و مقامی که باشد از مقام خود سوء استفاده نماید و از اجرای اوامر کتبی دولتی یا اجرای قوانین مملکتی یا اجرای حکم یا اوامر مقامات قضایی یا هر گونه امری که از طرف مقامات قانونی صادر شده است جلوگیری نماید به انفصال از خدمات دولتی از یک سال تا پنج سال محکوم خواهد شد.
گفتار دوم: مصادیق طواری در اجرای احکام مدنی
بند اول: فرجام خواهی
فرجامخواهی، به عنوان طریق فوقالعادهی شکایت از رأی، علیالقاعده نباید اثر تعلیقی بر اجرای حکم داشته باشد. بدین معنا که رأی فرجام خواسته، در حالی که حتّی در دیوان عالی کشور تحت رسیدگی فرجامی است، اگر محکومله درخواست نمود باید اجرا شود. این خصوصیّت تمامی طرق فوقالعادهی شکایت از آراست (فرجام، اعادهی دادرسی، اعتراض شخص ثالث). در عین حال، قانونگذار، در مواردی، بر قاعدهی مزبور استثنائاتی وارد نموده است. در غیر موارد منصوص، فرجام، اجرای حکم را معلّق نمینماید؛ امّا به موجب ماده ۳۸۶ قانون آیین دادرسی مدنی، در صورت فرجامخواهی، پیش از اجرای حکم، عندالاقتضا، حسب مورد، از محکومله و یا محکومعلیه، به ترتیب زیر، تأمین گرفته میشود[۱۱۵].
الف :محکومبه مالی
به موجب بند (الف) مادّه ۳۸۶ قانون آیین دادرسی مدنی. «… چنانچه محکومبه مالی باشد، در صورت لزوم به تشخیص دادگاه قبل از اجرا از محکومله تأمین مناسب اخذ خواهد شد…». بنابراین اگر حکم در دعوای مالی قطعی شمرده شود و محکومله درخواست اجرای آن را کرده باشد، امّا نسبت به آن فرجام خواهی شده باشد، دادگاه، پیش از صدور دستور اجرا، از محکومله تأمین میگیرد، چنانچه دادگاه ضرورت گرفتن تأمین را احراز نمود، تأمین گرفته شده باید به میزان محکومبه باشد، تأمین میتواند به صورت وجه نقد، ضمانت نامهی بانکی، مال غیرمنقول و … باشد. در پذیرفتن ضامن معتبر، اگرچه شاید بتوان، به قرینهی تبصره ۲ مادّه ۳۰۶ ق. ج. و سکوت بند (الف) مادّه ۳۸۶ مزبور نظر مخالف داد، امّا نظر موافق نیز منطبق با اصول کلّی و فلسفهی تأمین و عموم و اطلاق بند (الف) مزبور است.
ب: محکومبه غیرمالی
بند (ب) مادّه ۳۸۶ قانون آیین دادرسی مدنی مقرّر میدارد: «چنانچه محکومبه غیرمالی باشد و به تشخیص دادگاه صادرکنندهی حکم، محکومعلیه تأمین مناسب بدهد اجرای حکم تا صدور رأی فرجامی به تأخیر خواهد افتاد». بنابراین، پس از صدور احکام قطعی صادره در دعاوی غیر مالی قابل فرجام (برای نمونه دعوای طلاق) فرجامخواهی، مانع اجرای حکم نمیشود. بدین معنا که به درخواست محکومله، دستور اجرا صادر میشود و تا پایان عملیّات اجرایی، بیهیچ وقفه و مانعی، علیالقاعده، شروع شده و ادامه مییابد؛ مگر محکومعلیه تأمین دهد که در این صورت دادگاه قرار تأخیر «اجرای حکم» را تا روشن شدن نتیجهی فرجامخواهی صادر مینماید. روشن است که چنانچه حکم ابرام شود عملیّات اجرایی ادامه مییابد.تعیین تأمین و گرفتن آن، به صراحت بند (ب) مادّه ۳۸۶ ق. ج. با «دادگاه صادرکنندهی حکم» است که حسب مورد، ممکن است دادگاه نخستین[۱۱۶] یا دادگاه تجدیدنظر باشد[۱۱۷].
بند دوم: در واخواهی
الف :مهلت واخواهی در صورت وجود عذر موجّه
مادّه ۳۰۶ ق. ج. در عین حال، به محکومعلیه غایبی که به سبب عذر موجّه نتوانسته در مهلت مقرر واخواهی نماید اجازه داده که پس از مهلت مقرّر نیز دادخواست واخواهی را تقدیم نماید. در این صورت، واخواه باید پس از رفع عذر دادخواست واخواهی بدهد و، جهات عذر و دلیل موجّه بودن آن را، به دادگاه صادرکنندهی حکم غیابی تقدیم نماید. دادگاه ابتدا ادّعای او را مورد رسیدگی قرار داده و در صورتی که عذر را موجّه تشخیص دهد قرارقبولی دادخواست واخواهی را صادر مینماید که در این صورت اجرای حکم، اگر در حال انجام باشد، متوقّف میشود (قرار توقّف اجرای حکم، طبق اصل کلّی مقرّر در مادّه ۲ قانون ایین دادرسی مدنی، باید مسبوق به درخواست محکومعلیه باشد).
جهات عذر در بندهای ۴-۱ همان مادّه پیشبینی شده است . چنانچه دادگاه، عذر اعلام شده را موجّه تشخیص ندهد قرار ردّ دادخواست واخواهی را صادر مینماید. در اینجا نیز قرار، قابل تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر است که رأی قطعی را صادر مینماید[۱۱۸].
ب: مهلت واخواهی در صورت ابلاغ قانونی حکم غیابی
در صورتی که ابلاغ واقعی حکم غیابی، ممکن نباشد ابلاغ قانونی شده و معتبر خواهد بود. مهلت واخواهی نیز در صورت ابلاغ قانونی حکم همان (حسب مورد بیست روز یا دو ماه). بنابراین محکومعلیه غایب، در صورت ابلاغ قانونی حکم نیز، علیالقاعده، نمیتواند خارج از مهلت مقرّر واخواهی نماید. در عین حال، چنانچه واخواه مدّعی باشد که، با ابلاغ قانونی، از مفادّ حکم آگاه نگردیده میتواند دادخواست واخواهی خارج از مهلت خود را به دادگاه صادرکنندهی حکم غیابی تقدیم نماید. دادگاه ابتدا، خارج از نوبت، در این مورد رسیدگی مینماید و چنانچه درستی ادّعای واخواه را احراز نمود قرار قبولی دادخواست واخواهی را صادر مینماید؛ در این صورت اجرای حکم، چنانچه در حال انجام باشد، تا روشن شدن نتیجهی دادخواست واخواهی، به درخواست محکومعلیه، متوقّف میشود. بدیهی است که قرار قبولی دادخواست واخواهی در اینجا نیز تنها بدین معناست که دادگاه ادّعای واخواه را مبنی بر آگاه نشدن از مفادّ حکم پذیرفته و به واخواهی او رسیدگی میکند؛ در نتیجه پرونده، برای رفع نقص احتمالی از دادخواست و … به دفتر بر میگردد. (ملاک تبصره ۲ مادّه ۳۳۹قانون ایین دادرسی مدنی. امّا در صورتی که دادگاه ادّعای واخواه را در این خصوص نپذیرد قرار ردّ دادخواست واخواهی را صادر مینماید. قرار ردّ دادخواست در این مورد نیز به همان شرطی که گفته شد در مهلت مقرّر قابل تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر است که رأی قطعی صادر مینماید.
بند سوم: در تجدید نظرخواهی
مورد دیگر تأخیر موضوع ماده ۳۴۰ ق. آ. د. م در بحث تجدید نظرخواهی میباشد. با این توضیح که بعد از اینکه رأی دادگاه به صورت قانونی به محکوم علیه ابلاغ میگردد گاهی اوقات ممکن است به دلیل اتفاقی محکوم علیه در فرجه مقرر و قانونی از رأی صادره تجدیدنظرخواهی ننماید و با درخواست محکومله اجرائیه صادر و با ابلاغ آن عملیات اجرائی شروع میگردد و محکوم علیه دادخواست تجدیدنظر را با دلیل و بیان عذر خود به دادگاه صادرکننده رأی تقدیم میکند که دادگاه به استناد ماده ۳۴۰ ق. آ. د. م ابتدا به عذر رسیدگی چنانچه عذر متقاضی تجدیدنظر از موارد مذکور در ماده ۳۰۶ ق. آ. د. م باشد نسبت به پذیرش دادخواست تجدیدنظر اتخاذ تصمیم مینماید و بعد از پذیرش دادخواست تجدید نظر عملیات اجرایی نیز متوقف خواهد شد زیرا با استناد به ماده ۳۴۷ قانون آیین دادرسی مدنی[۱۱۹] تجدیدنظر خواهی از آرای قابل تجدیدنظر که در قانون احصاء گردیده مانع اجرای حکم خواهد بود. به عنوان مثال ممکن است شخصی محکوم به پرداخت مبلغی به محکومله شده باشد و محکوم علیه در زمان ابلاغ رأی به علت حادثه تصادف از ناحیه پا نیز مصدوم شده و قادر به حرکت نباشد که پس از انقضاء مهلت تجدیدنظر خواهی، محکومله درخواست صدور اجرائیه نموده و با ابلاغ اجرائیه عملیات اجرائی نیز شروع شده باشد. در حین اجرای حکم، که محکومعلیه بهبودی حاصل مینماید و با ارائه گواهی از پزشک معالج و بیمارستانی که در آن بستری بوده است درخواست تجدیدنظر از رأی دادگاه مینماید، دادگاه با رسیدگی یبه عذر متقاضی تجدیدنظر، چنانچه آن را مطابق واقع احراز نمود دادخواست تجدیدنظر را خواهد پذیرفت و قاضی صادرکننده رأی، عملیات اجرایی را نیز با پذیرش دادخواست تجدیدنظر متوقف خواهد نمود.
صدور قرار رد دادخواست تجدید نظر بدلیل عدم رفع نقص یا بدلیل تقدیم آن خارج از مهلت چون قابل تجدیدنظر است تا قطعی شدن آن اجرای رأی را متوقف میکنند.[۱۲۰]
بند چهارم: قرار قبولی اعاده دادرسی
اعادهی دادرسی از طرق فوقالعادهی شکایت از احکام قطعیّت یافته است. بنابراین قابلیّت اعادهی دادرسی و حتّی صرف درخواست اعادهی دادرسی نسبت به حکم، اجرای آن را متوقّف نمینماید. در عین حال اگر قرار قبولی درخواست اعادهی دادرسی صادر شود چنانچه محکومبه غیر مالی باشد اجرای حکم متوقّف خواهد شد[۱۲۱]. امّا چنانچه محکومبه مالی باشد و امکان گرفتن تأمین و جبران خسارت احتمالی باشد به تشخیص دادگاه از محکومله تأمین مناسب گرفته شده و اجرای حکم ادامه مییابد[۱۲۲]. با توجّه به شیوهی انشای مادّهی مزبور باید پذیرفت که قرار قبولی اعادهی دادرسی، در هر حال اجرای حکم را به درخواست محکومعلیه متوقّف مینماید. در عین حال، چنانچه محکومبه مالی باشد پس از گرفتن تأمین از محکوم له، عملیّات اجرایی به درخواست محکومله از توقیف خارج شده و ادامه مییابد[۱۲۳]. روشن است که در هر حال، اجرای حکم در صورتی متوقّف میشود که اوّلاً عملیّات اجرایی مختومه نشده باشد. زیرا «توقّف» عملیّات اجرایی مستلزم در جریان بودن آن است. ثانیاً محکومعلیه حکم مورد درخواست اعادهی دادرسی، درخواست صدور قرار توقیف عملیّات اجرایی را بنماید. اصل مهمّ مقرّر در مادّه ۲ قانون آیین دارسی مدنی که مقرّر میدارد. «هیچ دادگاهی نمیتواند به دعوایی رسیدگی کند مگر اینکه شخص یا اشخاص ذی نفع … رسیدگی به دعوا را … درخواست نموده باشند» باید همواره در تفسیر نصوص ذی ربط مورد لحاظ قرار گیرد: این احتمال که محکومعلیه علاقهای به توقیف عملیّات اجرایی نداشته باشد باید در نظر گرفته شود.وانگهی دادگاه نمیتواند نسبت به عملیّات اجرایی تمام پروندهها آگاهی دقیق و کامل داشته باشد. پس از توقّف عملیّات اجرایی که به درخواست محکومعلیه انجام میشود، عملیّات مزبور، تا روشن شدن نتیجهی قطعی اعادهی دادرسی متوقّف میماند.در صورتی که درخواست اعادهی دادرسی نسبت به یک قسمت از حکم باشد، حسب مورد، مطابق بندهای (الف) و (ب) مادّه ۴۳۷ قانون آیین دارسی مدنی اقدام میشود[۱۲۴].
بند پنجم: صدور قرار تأخیر اجرای حکم به درخواست معترض ثالث
یکی دیگر از مواردی که ممکن است اجرای حکم قطعی به تأخیر افتد این است که شخص ثالث، که در دادرسی به عنوان اصحاب دعوا دخالت نداشته است، به عنوان معترض ثالث قبل از اجرا به رأی دادگاه اعتراض نماید زیرا با استناد به ماده ۴۲۴ قانون آیین دادرسی مدنی اعتراض شخص ثالث قبل از اجرای حکم مورد اعتراض قابل طرح است و بعد از اجرای حکم در صورتی میتوان اعتراض نمود که ثابت شود حقوقی که اساس و مأخذ اعتراض است به جهتی از جهات قانونی ساقط نشده باشد، هرچند در مانحن فیه تقدیم دادخواست اعتراض ثالث موجب تأخیر اجرای حکم نمیباشد ولی اگر معترض ثالث به موجب ماده [۱۲۵]۴۲۵ قانون آیین دادرسی مدنی درخواستها تأخیر اجرای حکم را بنماید و دادگاه نیز درخواست معترض ثالث را وارد تشخیص دهد با اخذ تأمین از معترض ثالث قرار تأخیر اجرای حکم برای مدت معین صادر مینماید.[۱۲۶]
مطابق با ماده ۴۲۲ ق. آ. د. م اعتراض شخص ثالث قبل از اجرای حکم، قابل طرح است و مطابق با ماده ۴۲۴ ق. آ. د. م: «اعتراض ثالث موجب تأخیر اجرای حکم قطعی نمیباشد در مواردی که جبران ضرر و زیان ناشی از اجرای حکم ممکن نباشد دادگاه رسیدگی کننده به اعتراض ثالث به درخواست معترض ثالث بعد از اخذ تأمین متناسب قرار تأخیر اجرای حکم را برای مدت معین صادر مینماید. «بنا به صراحت این ماده اصولاً بعد از قطعیت حکم اصل بر اجرای حکم صادره است و اجرای حکم به موجب اعتراض اشخاص ثالث به تأخیر نمیافتد؛ اما استثنائاً در مواردی که جبران ضرر و زیان ناشی از اجرای حکم ممکن نباشد و یا متأثر باشد دادگاه میتواند بعد از درخواست معترض ثالث و اخذ تأمین از ثالث قرار تأخیر اجرای حکم را برای مدت معینی صادر نماید.
بند ششم: توقف اجرای حکم در تجدیدنظر از آراء قطعی با استناد به ماده ۱۸ قانون اصلاح موادی از قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب:
یکی از طرق فوقالعاده اعتراض به آراء دادگاهها، با استناد به تبصره ۲ ماده ۱۸ قانون اصلاح موادی از قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب[۱۲۷] می باشد. هرگاه شخصی از رأی قطعی دادگاههای بدون تجدیدنظر از شعب تشخیص دیوان عالی کشور درخواست تجدیدنظر نماید پس از ارجاع پروندهها به شعب تشخیص توسط رئیس دیوان عالی کشور و یا معاون وی در شعب تشخیص، رئیس شعبه مرجوع الیه پروندهها را به ترتیب شخصاً بررسی و گزارش آن را تنظیم و یا به نوبت به یکی از اعضای شعبه ارجاع مینماید. عضو مذکور گزارشی از پرونده را که متضمن جریان دادرسی و نیز بررسی کامل جهات قانونی تجدیدنظر خواهی است به صورت مستند و مستدل تهیه مینماید. صرف دادخواست تجدیدنظر در شعب تشخیص مانع از اجرای حکم نیست.
بند هفتم توقف عملیات اجرایی به لحاظ فوت یا محجور شدن محکومعلیه
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1399-09-21] [ 11:02:00 ب.ظ ]
|