– تعریف روشنی از سلسله مراتب قلمرو، از عمومی تا نیمه عمومی، نیمه خصوصی تا خصوصی

 

– قراردادن درها وپنجره ها برای ایجاد امکان مراقبت طبیعی از ورودی ها و محوطه های باز

 

– استفاده از فرم ها و مصالح ساختمانی مناسب برای جمعیت های آسیب

 

– مکان یابی مجموعه ها در مناطق “سازگار با محیط اطراف” که در آن اهالی احساس تهدید نکنند (صالحی، ۲۹:۱۳۹۰).

 

به طور کلی فضای قابل دفاع نیومن باعث ترفیع پذیرش عمومی این ایده شد که طراحی معماری و محیطی می‌تواند بر بزهکاری تأثیر گذارد (کازنس[۴۰]، ۱۳۱:۲۰۰۲).

 

نیومن به عنوان یک معمار تأکید کار خود را بر طراحی قرار داده بود. او در نظریۀ خود، با عنوان فضای قابل دفاع بر این نکته تأکید داشت که طراحی و شکل فیزیکی با جرم ارتباط معنا داری دارد و این امر را آمار ها تأکید می‌کنند. نظریۀ فضای قابل دفاع ماهیت پیشگیری از جرم را تغییر داد. اصطلاح فضای قابل دفاع بیان کنندۀ فضا و محیط است که در آن طراحی به نحوی است که به هر یک از اهالی، به عنوان فردی مسئول در محله، اجازه می‌دهد و حتی آن ها را تشویق می‌کند که اولاً دیده شوند و ثانیاًً دیگران را ببینند و بر اعمال و رفتار آن ها نیز نظارت داشته باشند (می هو[۴۱]، ۱۹:۱۹۸۶).

 

فضای قابل دفاع موجب تقویت دو نوع از رفتارهای اجتماعی می شود: قلمرو گرایی و نظارت طبیعی. هدف نظریۀ فضای قابل دفاع این است که حس خفتۀ قلمرو گرایی را در اهالی محله بیدار کند، به گونه ای که این خصیصه تبدیل به مسئولیتی برای اهالی در جهت تبدیل محله به فضایی امن برای اهالی آن شود. بنا بر نظر نیومن، فضای قابل دفاع شامل دو جزء است: اول، فضای قابل دفاع به اهالی این اجازه را می‌دهد که دیده شوند و قابلیت دیده شدن را داشته باشند. این مسئله موجب کاهش ترس اهالی خواهد شد، زیرا آن ها اطمینان حاصل می‌کنند که مجرمان بالقوه به راحتی قابل تشخیص و مشاهده و در نتیجه قابل دستگیری باشند. دوم، مردم باید به هنگامی که جرمی رخ می‌دهد به گزارش دادن آن جرم یا دخالت کردن در آن تمایل داشته باشند (خوش نمک، ۹۲:۱۳۸۰). افزایش حس مالکیت اهالی محل، به تشویق آنان به کنترل و نظارت بر محلۀ خود منجر شده و نهایتاًً حس مالکیت و حس تعلق به محله را در آنان افزایش خواهد داد. افزایش احساس امنیت در محله موجب افزایش تعامل مردم با محیط خواهد شد و این امر موجب می شود که افراد در ممانعت ارتکاب جرم دخالت کرده و یا آن را به پلیس گزارش دهند (پودراتچی، ۸۵:۱۳۷۲). افکار نیومن تأثیر بسیار زیادی بر نحوۀ طراحی ساختمان های عمومی در سرتاسر جهان گذاشته است (کلارک[۴۲]، ۱۸۵:۱۹۹۷).

 

همچنین، این نظریه به دنبال این است که پتانسیل اهالی محله را در جهت دیدن مجرمان افزایش داده و بدین وسیله برای اهالی محله توانایی کنترل و نظارت بر محیط فیزیکی محلۀ خود را فراهم نماید. به عبارت دیگر می توان گفت، فعالیت های نیومن تلاشی در جهت کاهش ارتکاب جرم و ترس ناشی از آن، از طریق کاهش فرصت ارتکاب جرم و تقویت تعامل اجتماعی مثبت در میان همسایگان است (باهوش، ۳۳:۱۳۸۷).

 

گاردین[۴۳]:

 

گاردین با تحقیقات خود در سال ۱۹۷۸ ثابت کرد که شریان های اصلی و خیابان ها، فعالیت های مجرمانه را ترغیب می نمایند. ‌بنابرین‏ با طراحی شهری خیابان ها و شریان های اصلی که پذیرای تعداد زیادی از افراد غیر ساکن هستند، می توان امنیت و آرامش محله را حفظ کرد (حشمتی، ۵۵:۱۳۸۲).

 

۲-۵-۳- دهۀ ۸۰ :

 

ویلسون[۴۴] و کلینگ[۴۵]: (نظریه پنجره های شکسته[۴۶])

 

در سال ۱۹۸۲ ویلسون و کلینگ نظریه «پنجره شکسته» را ارائه نمودند. بر اساس این نظریه بین فضاهای شهر خشن و به هم ریخته با افزایش جرم رابطه وجود دارد. طبق این نظریه نشانه هایی از عدم وجود کنترل و نظارت اجتماعی بر محیط، نظیر پنجره های شکستۀ یک ساختمان، وجود آشغال و….. به مثابه چراغ سبزی برای مجرمین است (صالحی، ۳۰:۱۳۹۰). ساختمان های صنعتی و تجاری بدون سکنه، در و پنجره های شکسته، دیوارهای ترک دار و مخروبه، محوطه های عمومی کثیف و پر از آشغال در برخی مناطق شهر احتمال وقوع جرم را در این مکان ها افزایش می‌دهد. این نشان می‌دهد برخی محیط های خاص، جاذب مجرمین بالقوه برای ارتکاب جرم می‌باشد (رحمت، ۱۰۶:۱۳۸۸). ویلسون و کیلینگ در تئوری پنجره های شکسته، بر روی اهمیت اساسی مدیریت و نگهداری محیط به عنوان شاخص فیزیکی مراحل به هم پیوستگی اجتماعی و کنترل اجتماعی غیر رسمی تأکید داشتند. نتیجه این که، بیشتر تحقیقات بیان می دارند که مدیریت و نگهداری از محیط شهری، به طور معنی داری در کاهش جرم، مؤثر خواهد بود (ویلسون[۴۷] و کلینگ[۴۸]، ۱۹۸۲ ، کازنس[۴۹]، ۲۰۰۰).

 

پاتریشیا[۵۰] و برانتینگهام[۵۱]:

 

همزمان با جاکوبز، نیومن و دیگران که اصول فضای قابل دفاع خود را بسط دادند، پاتریشیا و پل برانتینگهام دیگر نظریه ها را در شهر تالاهاسی فلوریدا بررسی کردند. این دو پژوهشگر به کشفیات مهمی نیز دست یافتند.

 

آنان نشان دادند که ارقام میانگین جرم در یک منطقۀ بزرگ بیش از آن که آشکار شوند، اغلب پنهان می مانند. این دو پژوهشگر دریافتند که مکان های در حاشیه، سرقت های به نسبت بیشتری از مکان های مرکزی دارند. آن ها متوجه شدند که کسانی که در بخش میانی محله سکونت داشتند، از تعلق یا عدم تعلق افراد به آن محله آگاهی بیشتری داشتند. آنان در کتاب خود با عنوان “جرم شتاسی محیطی” نشان دادند که آرایش و ترکیب طراحی یک محله پیامدهای آشکاری بر شمار و پراکندگی سرقت های ارتکابی در آن محله دارد. وانگهی، ارتباط میان حاشیه و مرکز محله می‌تواند از آن آرایش اثر بپذیرد. از این رو محله های طویل، نسبت به محله های فشرده در معرض خطر بیشتری از نظر سرقت هستند (کلکوهن، ۹۳:۱۳۸۷).

 

ابعاد جرم از نظر پاتریشیا و برانتینگهام عبارتند از : قانون، مجرم، آماج جرم و مکان (تصویر ۲-۴).

 

 

 

تصویر (۲-۴) : ابعاد جرم از نظر پاتریشیا و برانتینگهام

 

پاتریشیا و برانتینگهام فرایند تحقیق خود را بر پایۀ این فرضیه بررسی کردند که بزهکاران نشانه ها یا سیگنال هایی از محیط می ‌گیرند که نشان می‌دهد این یک آماج مناسب یا نامناسب است (کلکوهن، ۹۴:۱۳۸۷).

 

دونالد پرلگات[۵۲]:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...