برای دانلود فایل متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.

ه‌عبارت دیگر مصرف، علاوه‌بر درآمد، تابعی از ثروت حقیقی است. البته لحاظ نمودن ثروت به‌عنوان یک عامل مؤثر از قبل توسط پیگو مطرح شده بود. پیگو به‌دنبال آن بود تا نشان دهد که تغییرات قیمت‌ها در یک اقتصاد آزاد، همواره قادر به اعاده اشتغال کامل است. به ین معنی که با کاهش سطح عمومی قیمت‌ها و با ثابت بودن قیمت اسمی پول، قدرت خرید مردم افزایش می‌یابد و از طرف دیگر، چون مصرف تابعی مستقیم از ثروت حقیقی است، بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که با افزایش قدرت خرید، دارائی‌های مالی و در نتیجه ثروت حقیقی مصرف افزایش می‌یابد.
تأثیر سیاست مالی و پولی در کوتاه ‌مدت و بلندمدت؛ طبق تمام نظریات مصرف بعد از کینز، تابع مصرف در بلندمدت از مبدأ مختصات و در کوتاه‌مدت از بالای مبدأ مختصات می‌گذرد و شیب تابع مصرف کوتاه‌مدت، کمتر از شیب تابع مصرف بلندمدت است. برای همین، هنگامی که در کوتاه مدت سیاستی اجرا شود و سبب تغییر درآمد شود، ابتدا تغییر چندانی بر روی مصرف نمی‌گذارد؛ زیرا درآمد، موقتی تلقی می‌شود. بدین جهت، در کوتاه‌مدت سیاست اجراشده اثر زیادی بر روی تولید و درآمد ملی تعادلی ندارد.
مصرف و متغیرهای کلان؛ مخارج مصرفی در مواجهه با نوسان‌های درآمد جاری نسبتا در سطحی ثابت حفظ می‌شود. مخارج مصرفی با درآمد امروز ما ارتباطی ندارد؛ بلکه با متوسط درآمدها در ارتباط است؛ که در طول زمان رشد می‌کنند. همچنین عواملی مانند کاهش انگیزه‌های پس انداز، افزایش ثروت، بیم از تورّم و توزیع مجدد درآمد بین خانوارها، می‌تواند موجب جابه‌جایی منحنی مصرف شود.
تأثیرگذاری تابع مصرف بر دیگر متغیرهای کلان اقتصادی؛ تحلیل از رفتار مصرفکننده دو اشاره مهم برای سیاست تثبیت اقتصادی دارد:
۱) میزان اعتماد ما نسبت به استفاده از تغییرات موقتی مالیات برای سیاست تثبیت اقتصادی، به میزان صحت و درستی فرضیه درآمد دائمی فریدمن بستگی دارد. اگر هر سال یک اضافه مالیات بر درآمد (به‌طور متغیر) توسط دولت وضع می‌شد، مردم فورا ارزش متوسط و انتظاری اضافه مالیات‌ها را محاسبه کرده و الگوی مصرفی خود راطوری تعیین می‌کردند که با درآمد قابل تصرف همراه با اضافه مالیات متوسط، مطابقت داشته باشد. بنابراین نوسانات در اضافه مالیات‌ها در نرخ پس انداز، جذب و خود به خود، تعدیل می‌شد و اثری روی مصرف نداشت و در واقع مردم پس انداز را از بخش خصوصی به بخش عمومی انتقال می‌دادند.
۲) ورود دارایی‌های حقیقی، احتمالا تأثیرگذاری سیاست پولی نسبت به سیاست مالی را از طریق اثر نرخ بهره بر ارزش دارایی‌ها، افزایش می‌دهد. سیاست انبساطی پولی، نرخ بهره را کاهش داده و این کاهش، علاوه‌ بر این‌که باعث افزایش سرمایه گذاری می‌شود، ارزش دارایی‌های حقیقی را نیز افزایش داده و موجب تحریک و افزایش مصرف می‌شود. از طرف دیگر، سیاست مالی انبساطی هم تمایل دارد که نرخ بهره را افزایش دهد و به‌دنبال آن، دارایی‌های حقیقی را کاهش داده و به تبع آن، مصرف را کاهش دهد. به‌همین جهت، اثر انبساط مالی اولیه تا حدودی تغییر در تقاضای مصرفی را کاهش می‌دهد
۲-۱۸)مبنای نظری توزیع درآمد بر مصرف:
رابطه بین درآمد و مخارج مصرفی یک رابطه کلیدی در تحلیل‌های اقتصاد کلان می‌باشد. در سال ۱۹۳۶کینز از نظر تحلیلی تابع مصرف را به عنوان عنصر اساسی روش درآمد- مخارج تعیین درآمد ملی تلقی کرد. تابع مصرف کوتاه مدتی را که کینز معرفی نمود در نمودار زیر نشان داده است که در آن مخارج حقیقی مصرف کننده در مقابل درآمد حقیقی به تصویر کشیده شده است.این تابع منعکس کننده این واقعیت مشاهده شده است که وقتی درآمد افزایش می‌یابد مردم تمایل دارند درصد کاهنده‌ای از آن را مصرف نمایند یا به عبارتی دیگر حاضرند درصد فزاینده‌ای از آن را پس انداز نمایند. شیب خطی که مبدا مختصات را به هر نقطه‌ای از تابع مصرف وصل می‌کند میل متوسط به مصرف (APC) و یا نسبت y /c دران نقطه به دست می‌آید. شیب تابع مصرف همان میل نهایی به مصرف (MPC )می‌باشد.از روی نمودار کاملا مشخص است که میل نهایی به مصرف از میل متوسط به مصرف کمتر است.اگر وقتی درآمد افزایش می‌یابد نسبت c /y کاهش یابد، نسبت افزایش c به افزایش y , c’، بایستی از c /y کوچک‌تر باشد.کینز این را به عنوان رفتار مخارج مصرف کننده در کوتاه مدت و در طول یک دوره تجاری لحاظ کرد. وی ثابت کرد که وقتی درآمد نسبت به سطح قبلی‌اش کاهش می‌یابد مردم با کاهش ندادن مصرف خود به تناسب کاهش درآمد، از استانداردهای مصرفی خود حمایت می‌کنند و بر عکس وقتی درآمدشان افزایش می‌یابد مصرف آنها به تناسب افزایش درآمد افزایش نمی‌یابد. بر اثر ملاحضه دوباره تابع مصرف، شواهد نشان می‌دهند افراد تمایل دارند مصرف نسبتا یکنواختی را طی طول عمر خود حفظ کنند. رفتار مصرفی افراد به فرصت‌های مصرفی بلند مدت آن‌ها، درآمد دایمی یا درآمد طول عمر به اضافه ثروت مرتبط است. با چنین نظری درآمد جاری تنها یکی از عوامل تعیین کننده مخارج مصرفی است. ثروت و درآمد مورد انتظار نیز نقش دارند. یک تابع مصرف که این اندیشه را بیان می‌کند عبارات است از:
(۲-۷ ) C=AWR+bθYD+b (1- θ)YD_1)
که برای ثروت واقعی WR درآمد قابل تصرف جاری YD، و درآمد قابل تصرف موخر YD_1 نقشی قائل است.

 

  1. y) )cc



 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...