بررسی نقش زن در قصههای گیلانی- قسمت 8 |
هر حکایت دارای یک ماجرا است که غالباً کوتاه و ساده است و دارای پیچیدگی نمیباشد؛ به عبارت دیگر، پیرنگ حکایت، فوقالعاده ابتدایی، ساده و سرراست است.
- گفتوگو جزئی اساسی در حکایت محسوب میشود و همواره شخصیتها در آن به مراوده و ارتباط کلامی مشغول هستند.
- حکایات دارای وضوح و روشنی هستند و دارای پیچیدگی و ابهام نمیباشند.
- هر حکایت معمولاً شامل یک نکتهی ویژه است، که آن را از ماجراهای پیشپا افتادهی عادی دیگر متمایز میکند. به بیان دیگر، آنچه باعث بیان یک حکایت برای دیگران و نشر آن در جامعه میشود، همین نکتهی خاص نهفته در آن است. در هر حکایت یک پیام اخلاقی، سیاسی، اجتماعی، دینی یا عرفانی وجود دارد که عنصر اصلی حکایت را تشکیل میدهد.
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |
- حکایت در نهایت ایجاز و اختصار است و در آن شرح، توصیف مکان و زمان، شخصیتپردازی و … نمیآید.
به عبارتی هر حکایت را میتوان بی کم و کاست برای دیگران تعریف نمود حال آنکه در بقیه مقولههای ادبیات داستانی را میتوان قسمتهای زاید را حذف نمود و به ساختار داستان لطمهای وارد نمیشود.
- حکایت به دو دسته نظم و نثر تقسیم میشود.
- شخصیت قهرمان حکایت، از ابتدا تا انتهای حکایت، معمولاً تحول مَنشی و شخصیتی پیدا نمیکنند (رهگذر، ، 1388، ج2: 13-25).
2-4-3 قصه
قصهها دارای جنبههای مهمتری نسبت به داستان هستند. یکی از مهمترین کارکردهای قصهها، در بخش آموزههای مذهبی و دینی آنهاست. «اسطوره هم دین بود و هم هنر، هم تاریخ بود و هم سرگرمی، و هم زبان بود و هم ابزار انتقال تجربه و دانش» (تقوی، 1376: 5).
میرصادقی محور اصلی قصه را بیان حوادثی خارج از واقعیت میداند و میگوید: «در قصه محور ماجرا بر حوادث خلقالساعه میگردد و در حقیقت، حوادث، قصه را به وجود میآورند و رکن بنیادی آنها را نشکیل میدهند، بیآنکه در گسترش و رشد قهرمانها و آدمهای قصه نقشی داشته باشند؛ به عبارت دیگر، شخصیتها و قهرمانها در قصه کمتر دگرگونی مییابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگوناند. قصهها اغلب پایانی خوش دارند و خصوصیت اخلاقی آن به چشم میزند» (میرصادقی، 1383: 132).
فورستر در مورد قدمت قصه و تاریخچهی آن میگوید: «قصه یک چیز ابتدایی و مربوط به انسانهای اولیه است. و قدمت آن به مبادی ادبیات میکشد. به پیش از اختراع خط و کتابت. و به مذاق آنچه در ما بدوی و ابتدایی است، خوش و سازگار میآید» (فورستر، 1369: 35). یعنی قصه میتواند حاصل دیدهها، شنیدهها، تجربهها یا تخیل افرادی باشد که لزوماً داستاننویس هم نباشند اما روایتی را به زبان فرهنگ منطقه خود برای دیگران بازگو میکنند.
یکی از اولین کسانی که به وجود قصه در داستان پی برده و به آن توجه نمود، ارسطو (384-322 م)، متفکر و منتقد یونانی است. «او در کتاب فن شعر (بوطیقا) خود، برای تراژدی، شش جزء قایل شده است. یکی از آن شش جزء – اولیت آنها – افسانهی مضمون است. (البته در یکی از ترجمههای این اثر، به جای تعبیر مذکور، داستان – در واقع همان قصهی مورد بحث ما – ذکر شده است» (رهگذر، ، 1388، ج2: 29).
زرینکوب در مورد پیدایش قصه در ادبیات داستانی اینگونه مینویسد: «قصهها به تدریج با ما بزرگ شدند و به تناسب ذهنی ما، پیچیدگی و گسترش و غنای بیشتری یافتند و داستانهای امروزی را به وجود آوردند. مفاهیم ابدی قصهها، در داستانها تکرار شد، جویبار عظیم زندگی از قصهها سربه داستانهای کوتاه باز کرد و رمانها همچون اقیانوسها به وجود آمدند» (زرینکوب، 1362: 58).
در فرهنگهای لغت فارسی، یکی از معانی قصه، بیان یک واقعه ذکر شده است. «قصه، نقل وقاعی است به ترتیب توالی زمان. در مَثَل، ناهار پس از چاشت، و سهشنبه پس از دوشنبه، و تباهی پی از مرگ و بر همین منوال» (فورستر، 1369: 36). به عبارت دیگر، در قصه برنامه و اندیشهای حساب شده برای رعایت توالی زمانی اتفاقات وجود دارد.
2-4-3-1 ویژگیهای قصه
در مورد ویژگیهای قصه میتوان سه عنصر اصلی را مد نظر قرار داد:
الف. خرق عادت
خرق عادت به اموری گفته میشود که با واقعیت و امور حسی و عینی در تناقض بوده و قابل درک در دنیای مادی نیستند. زمانی که اشیا و حیوانات به سخن میآیند و با انسان گفتگو میکنند، و یا عواملی چون دیو، غول و پری ظاهر میشوند و جادو به حل مشکلات میپردازد، تماماً خرق عادت است که جلوه نموده است.
ب. پیرنگ ضعیف
حوادث و رویدادهای خارقالعاده و امدادهای غیبی که در قصه روی میدهد باعث میشود که خواننده نتواند با آن ارتباط کامل برقرار کند و آن را در دنیای خیال خود تنها محقق میداند. «از این نظر، اغلب در قصهها روابط علت و معلولی حوادث از نظم منطقی و معقولی برخوردار نیست، نظمی که پیرنگ داستان کوتاه و رمان به وجود میآورد؛ به همین جهت انسان از مسائل و حوادث، در هر دوره، پیرنگ داستانها را به وجود آورده، یعنی حوادثی که امروزه پذیرفتی نیست، درگذشته باور کردنی و معقول بوده است» (میرصادقی، 1383: 133).
ج. کلی گرایی و نمونه کلی
در قصهها، اغلب مطالب و توصیفات به صورت کلی است و از توضیح جرئیات پرهیز میشود. «در واقع روانشناسی فردی و گروهی و تجزیه و تحلیلهای اخلاقی و روانی شخصیتها و آدمهای قصه و بازتاب آن بر وقایع و حالات، مورد نظر نیست و راوی به ذکر کلیات حوادث و امور قناعت میکند» (همان: 134).
2-4-3-2 تفاوت قصه و داستان
یکی از تفاوتهای قصه و داستان در نوع راوی و نویسندهی آنهاست. «در قصهسازی، تنها تجربههای انسانی و تخیل شخص است که نقش اصلی را دارد؛ و هرچه تخیل قویتر باشد، او در این کار موفقتر است. نیز میدانیم که تخیل، مختص و در انحصار نویسندگان نیست. حال آنکه داستاننویسی، یک عمل فنی، حساب شده و توأم با آگاهی است و آنچه سبب موفقیت نویسنده در این جنبه میشود، همان دانش، تجربه و مهارتهای حرفهای اوست» (رهگذر، ، 1388، ج2: 37).
از چـند تـفاوت مهمتر قصه و داستان میتوان به این نکات اشاره کرد:
- «موضوعات قصه محدودتر از داستانند.
- پرداخت مـوضوع قـصهها، خواه مـتعلق به یک ملت و خواه از آن ملل مختلف، بسیار همانند و یکنواخت است.
- قصهها چنان یکسان بـه مـوضوعها میپردازند که گویی هیچ خبر و نشانی از تفاوتهای فرهنگی و معرفتی در بین افراد و حتی ملل مختلف ندارند.
- بیشتر اوقـات مـوضوع در قصه، صرفاً بهانهای برای قصهگویی است و هیچ علت معقول و مقبولی برای ظهور مـوضوعها نـمیتوان یافت» (فولادی تالاری، 1378: 55).
- در قصه در وهله اول سرگذشتی كه نقل میشود،اهمیت دارد و آدمها فقط از حیث پیش بردن این سرگذشت نقشی فعال دارند، اما داستان یا رمان، چه در نگریستن به واقعیت و چه در پرداختن به ساختارهای روایی، فرق اساسی با قصه یا رمانس دارد.
- در داستان در مورد نوع شخصیتها، روانشناسی آنها و توصیفات متنوع سخن به میان میآید، اما در قصه چنین نیست.
- محور ماجرا در قصه بر حادثه استوار است و قهرمان ها در آن كمتر دگرگونی می یابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگوناند، ولی شخصیتهای داستان در حین جریان حادثه دچار تحول و دگرگونی نیز میشوند.
- در قصه، زمان و مکان مشخصی وجود ندارد، اما در داستان زمان و مکان به صورت تقریبی شرح داده میشود و مشخص میشود.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-09-22] [ 04:42:00 ق.ظ ]
|