دانلود کامل پایان نامه در سایت pifo.ir موجود است.

به یک فعالیت مبتنی بر ریسک، موجب شد که از این پس کیفیت و روشهای انجام کار بیشتر مورد توجه قرار گیرد. زیرا هرچه روشهای کار، کیفیت نازلتری داشته باشد، ریسک حرفای افزایش خواهد یافت. همچنین کاهش کیفیت ممکن است تهدیدی برای اعتبار، حسن شهرت، حق الزحمه درخواستی حسابرس و مشروعیت حرفه حسابرسی باشد. از این رو افزایش کیفیت ممکن نیست مگر اینکه چرایی رفتار و علل تمایل افراد برای کارکرد و ماهیت رفتار برای هدایت بسوی تحقق اهداف، مشخص شود.
۲-۲- تئوری رفتارهای ناکارآمد
رفتار ناکارآمد را میتوان بهعنوان زیر مجموعهای از فرهنگ سازمانی در نظر گرفت که نشاندهنده فعل و انفعال چندبعدی بین سیستمهای رسمی و غیررسمی کنترل رفتاری است. این سیستمهای رفتاری رسمی، دربرگیرنده رهبری، ساختارهای قدرت، سیستمهای پاداش و برنامه های آموزشی میباشند، در حالیکه سیستمهای غیررسمی، مشتمل بر رفتار همکاران و هنجارهای اخلاقی هستند. در سازمانهایی که رهبران، مروج رفتارهای کارآمد هستند، هنجارهای اخلاقی، رفتار کارآمد را حمایت میکنند. ازاینرو رفتار کارآمد تشویق و رفتار ناکارآمد تنبیه میشود. بنابراین، در سازمانهایی که فاقد چنین ویژگیهایی هستند، رفتار ناکارآمد باید بیشتر باشد (Trevino et al., 1998).
از طرف دیگر کوتاهی حسابرسان در اجرای صحیح مراحل حسابرسی را می‌توان به رفتارهای ناکارآمد حسابرسی نسبت داد. رفتارهای حسابرسی ناکارآمد، که ناشی از رفتار حسابرسان در طی دوره حسابرسی است، سبب کاهش کارایی در جمع‌آوری شواهد حسابرسی می‌شود. این رفتارها کیفیت حسابرسی را تحت تأثیر قرارمی‌دهد و نیز به اعتبار آن خدشه وارد می‌کند. بسیاری از مطالعات نشان دادند که رفتار ناکارآمد حسابرسی یک واکنش ناکارآمد نسبت به محیط می‌باشد. این رفتار می‌تواند به‌نوبه خود به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم بر کیفیت حسابرسی اثرگذار باشد. رفتارهایی که به‌طور مستقیم بر کیفیت حسابرسی تأثیر می‌گذارند شامل ثبت زودهنگام مراحل حسابرسی بدون تکمیل روند آن (Otley & Peirce, 1995)، نادرست بودن پردازش‌ها (McDaniel, 1990)، جمع‌آوری شواهد ناکافی (Alderman & Deitrick, 1982) و حذف مراحل حسابرسی (Margheim & Pony, 1986) می‌باشد.
از طرفی دیگر دیآنجلو (۱۹۸۱) کیفیت حسابرسی را شامل دو احتمال تعریف میکند: اول اینکه حسابرس ایرادهای سامانه حسابداری را کشف کند و دوم اینکه آن ایرادها را گزارش کند. کشف ایراد، کیفیت حسابرسی را در قالب دانش و توانایی حسابرس انزهگیری میکند. در حالی که گزارش آن به انگیزههای حسابرس برای افشاگری بستگی دارد. کسب موفقیت در سازمانها و مؤسسات حسابرسی تا حد زیادی به روحیه، تلاش و انگیزش منابع انسانی بستگی دارد. از طرفیدیگر کوتاهی حسابرسان در اجرای صحیح مراحل حسابرسی را میتوان به رفتارهای ناکارآمد، که کاهنده کیفیت حسابرسی میباشند، نسبت داد. این رفتارهای ناکارآمد که ناشی از رفتار حسابرسان در طی دوره حسابرسی است، سبب کاهش کارایی در جمعآوری شواهد حسابرسی میگردد. این رفتارها کیفیت حسابرسی را تحت تأثیر قرار میدهد و به اعتبار حرفه خدشه وارد میکند.
به اعتقاد هُسمر (۱۹۹۴) اصول اخلاق حرفه‌ای از آن معیارهای ذهنی بشمار نمی‌آید که با دگرگونی شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، تغییر می‌کنند، بلکه احکام عینی و کاربردی است که کشورها، مذاهب و دوره‌های زمانی مختلف را درنوردیده‌اند. آن‌ها اصول بنیادی یا مبانی اولیه‌ای تلقی می‌شوند که از دیرباز و در راستای کسب اطمینان از سعادت جامعه، همواره پیشنهادشده‌اند. جامعه سعادتمند، جامعه‌ای است که اعضای آن به‌منظور تأمین منافع دیگران، داوطلبانه با یکدیگر همکاری می‌نمایند. این در حالی است که به نظر می‌رسد حسابداران و حسابرسان به دلیل اهمیت وظایفی که بر عهده‌دارند، باید کار خود را ضرورتاً بر مبنای الف) مجموعه‌ای از رفتارهای کارآمد تغییرناپذیر (که فارغ از صاحب‌کار، تفسیرهای استانداردهای حسابرسی و منافع مالی احتمالی وجود دارند) و ب) ایفای تعهدات اجتماعی مربوط به کسب اعتماد و احترام جامعه نسبت به حرفه‌هایی که با منافع عمومی و رفاه کلیه ذی‌نفعان سروکار دارند، به انجام رسانند. هُسمر (۱۹۹۴) با ارائه خلاصه‌ای از ۱۰ رویکرد اخلاقی معروف و متمایز از اندیشه‌های فلاسفه بزرگ به اعضای جامعه علمی و حرفه‌ای حوزه تجارت کسب‌وکار، تلاش کرده است تا آنان را در آشنایی هرچه بیشتر با رفتارهای کارآمد یاری نماید. رویکردهای اخلاقی مذکور به همراه کاربرد احتمالی هر یک از آن‌ها در حوزه‌های حسابرسی و گزارشگری مالی، در جدول (۲-۱) ارائه‌شده است. بررسی رویکردهای ۱۰ گانه، اطلاعات ارزشمندی را درزمینهی مفروضات اخلاقی و ارزش‌های برتر در اختیار قرارمی‌دهد که بر تصمیم‌گیری‌های حوزه کسب‌وکار (شامل کارکردهای اخلاقی دیدگاه‌های مذکور در عرصه حسابرسی و گزارشگری مالی) تأثیرگذارند، علاوه بر این بامطالعه رویکردهای مورداشاره می‌توان به استدلال‌های پشتوانه این موضوع پی برد که چرا باید الگویی مبتنی بر قواعد را که فرایند حسابرسی از دیرباز بر مبنای آن قرار داشته است، در حوزه حسابرسی و گزارشگری مالی تغییر داد (Imhoff, 2003).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
 
yle="box-sizing: inherit; width: 1104px;">