بررسی اثربخشی شناخت درمانی در کاهش نگرشهای ناکارآمد و باورهای مرتبط با مواد در … |
مراجع تشویق شود تا اعتبار اندیشههای منفی خویش را بیازماید.
- از مراجع خواسته شود تا دربارهی واقع بینانه بودن افکار و طرز تلقیهای خود، نظر دیگران را جویا شود.
- از مراجع خواسته شود تا الفاظی نظیر ضعیف، بازنده، حقیر و نادان را به خود نسبت میدهد، معنا کند.
- مراجع ترغیب و وادار شود تا سود و زیان یک احساس یا فکر منفی را بررسی کند مانند احساس ناتوانی در برقراری روابط اجتماعی و حقیر شمردن خود. به نظر شناخت درمانگران آنچه انسان را در معرض فشارهای روانی آسیبپذیر میسازد طرز تفکر همه یا هیچ است. به این دلیل در فرایند درمان باید تلاش گردد تا مراجع دریابد که میان اندیشههای منفی و نظام ارزشهای وی رابطه وجود دارد و برای رهایی از اندیشههای منفی لازم است نظام ارزشی سالمتری را در خود ایجاد کند. در فرایند درمان مراجع متوجه میشود که کدام افکارش غلط بوده است و پس از اصلاح این افکار، میآموزد که چگونه مشکلات هیجانی و رفتاری خود را برطرف سازد (رحیمیان 1377).
دانلود کامل پایان نامه در سایت pifo.ir موجود است. |
2-2-13- کاربردهای درمان شناختی
درمان شناختی در آغاز به عنوان رویکردی به درمان افسردگی شهرت یافت ولی پژوهش گستردهای نیز به بررسی و درمان اختلالهای اضطرابی اختصاص یافته است. از درمان شناختی به طرز موفقیت آمیزی برای درمان اختلالهایی از جمله درمان فوبیها، اختلالهای اضطرابی، اختلالهای روان – تنی، اختلالهای خوردن، خشم و حملات وحشتزدگی، اختلال استرس پس از آسیب، رفتار خودکشیگرا، اختلالهای شخصیت مرزی، اختلالهای شخصیت خود شیفته، اختلالهای اسکیزوفرنیک، سوءمصرف مواد، درد مزمن و بیماری جسمانی استفاده شده است. از درمان شناختی برای مداخله در بحران و در مورد زوجها و خانوادهها، سوء استفاده کنندگان از کودک، مشاورهی طلاق، مهارت آموزی و کنترل استرس نیز استفاده شده است (کری 2005).
درمان افسردگی: بک (1967) ابتدا شناخت درمانی را روی افسردگی اجرا کرد. مفهومبندیهایی که در مورد افسردگی ارایه شده عبارتند از: ترایاد شناختی، مارپیچ نزولی افسردگی و جامعهگرایی و خودمختاری. ترایاد شناختی به نگاه منفی افسردهها در مورد خودشان، دنیا و شکستهایشان اشاره دارد. طبق دیدگاه ادراک خویشتن، افسردهها خودشان را انسانهای بیارزش، تنها و بیعرضهای میدانند. افسردهها نگاه غم انگیزی به آینده دارند؛ آنها معتقدند که مشکلاتشان شدیدتر میشود و موفق نخواهند شد. بک دیدگاه نظری دیگر در مورد افسردگی، مارپیچ شناختی است. مارپیچ نزولی افسردگی که با ترایاد شناختی رابطه دارد، روابط طرحواره ها، افکار خودکار منفی، خلق و ادراکهای منفی را نشان میدهد. عقاید بنیادی و طرحوارههای افسردهها در مورد شکست، زمینهساز برخی واکنشها در آنها میشود. بک با بررسی بیشتر افسردگی دریافت دو بعد دیگر هم در افسردگی مهماند: وابستگی اجتماعی و خودمختاری. انسانهای خودمختار بطور کلی شخصیتی هدفمند، مستقل و مصمم دارند. در هنگام افسردگی از اینکه نمیتوانند خودپنداره خویش را حفظ کنند، ناراحت میشوند. ولی شخصیتهای سلطه پذیر به وابستگی، نزدیکی و توجه و مراقبت دیگران اهمیت میدهند. در درمان اشخاصی که این دو نوع شخصیت را دارند؛ وابسته و خودمختار، بر موارد متفاوتی تأکید میشود. در مورد فرد افسردهای که وابسته است، رابطه با درمانگر اهمیت خاصی دارد. چنین بیماری اهمیت خاصی برای توضیحات درمانگر قایل است و از وی پیشنهاد و توصیه میخواهد. درمان آنها در ابتدا روی احساسشان در مورد نظر دیگران و تحریفهای شناختی شان در مورد واکنشهای دیگران متمرکز میشود. ولی خودمختارها بیشتر دنبال همکاری هستند، به همین جهت توضیحات و تحقق اهداف، شکل مستقیمی به خود میگیرد. درمان این افراد روی آن دسته از تحریفهای شناختی متمرکز میشود که با «باید کارها را خودم انجام دهم، آزاد باشم هرکاری میخواهم انجام دهم و طبق معیارهای دست بالای خودم رفتار کنم» مربوطاند. در فنون مورد استفاده برای این افراد، تکلیفهایی داده میشود که احساس درماندگی و بیکفایتی آنان را کم میکنند. (اس. شارف 1380، 30- 29).
2-2-14- فنون درمان
با فنون شناختی مختلفی میتوانیم به مراجعان کمک کنیم به هدفهایشان برسند در بعضی از این فنون، افکار خودکار مشخص و نقد میشوند و بعضی دیگر نیز به مفروضات ناسازگارانه یا طرحوارههای شناختی نامؤثر میپردازند فریمن و همکارانش (1990) به هشت مورد از این فنون شناخت درمانی اشاره کردهاند که در زیر آنها را ذکر میکنیم.
1- شناخت معنای شخصی: هر کلمهای بسته به افکار خودکار و طرحوارههای شناختی افراد، معنای خاصی برای آنها دارد و درمانگر نباید فرض کند که منظور مراجع از کلمات را میداند.
2- زیر سؤال بردن مطلق ها: درمانگر در این فن اظهارات افراطی مراجع را که در آنها معمولاً از کلمات همه، همیشه، هرگز، هیچ کس و همواره استفاده میشود را زیر سؤال میبرد تا مراجع نظرش را دقیقتر بیان کند.
3- اسناد مجدد: گاهی مراجعان خودشان را بابت برخی شرایط و وقایع مقصر میدانند درحالی که خیلی مقصر نبوده اند، درمانگر با کمک این فن به مراجعان کمک میکنند که خود را مقصر ندانند.
4-برچسب زدن تحریفها: مراجعان با برچسب زدن به تحریفهای شناختی میتوانند افکار خود کاری را که مزاحم استدلال آنها میشوند، دسته بندی کنند.
5- فاجعه نساختن: مراجعان ممکن است از نتیجهای وحشت داشته باشند که پیش نخواهد آمد. فنی که غالبا این وحشت را برطرف میکند فن «اگر… چه اتفاقی میافتد» میباشد. این فن خصوصاً وقتی مؤثر است که مراجعان نسبت به یک نتیجهی احتمالی واکنش افراطی نشان میدهند.
6- مبارزه با تفکر دو مقولهای: گاهی مراجعان، مسائل را به صورت همه یا هیچ یا سیاه و سفید میبینند که درمانگر به فرایند ورقه ورقه کردن متوسل میشود یعنی تفکر دو مقولهای را به پیوستار تبدیل میکند.
7- فهرست ضعفها و قوتها: درمانگر از مراجع میخواهد که نقاط ضعف و قوت برخی از عقاید یا رفتارهایشان را یادداشت کنند. این رویکرد تا حدی شبیه فن ورقه ورقه کردن است چون ذهن مراجعان را از همه یا هیچ کردن مسائل دور میکند.
8- مرور شناختی: در این فن مراجعان در جلسهی درمان وقایع بعدی را تجسم میکنند و درمانگر به کمک این فن تجسمهای مخرب را تغییر م
یدهد.
شناخت درمانگرها از فنون رفتاری نیز استفاده میکنند مثل فعالیت زمانبندی شده، تمرین رفتاری، آموزش مهارتهای اجتماعی، کتاب درمانی، آموزش ابراز وجود و آموزش آرمیدگی (اس. شارف 1380).
2-2-15- تفاوت دیدگاه شناختی درمانی با روان تحلیلی
شناخت درمانی و درمان روان تحلیلی از جهاتی با هم شباهت دارند، در هر دو روش مراجع افکار، طرز تلقیها و انتظارات خود را بیان میکند. وظیفه درمانگر آن است تا با برقراری ارتباط میان افکار با احساسات و حوادثی که در زندگی مراجع روی میدهد او را به بینش برساند. بر اساس هر دو نظریه درمانگر به دنبال تغییر در ساختار شخصیت بیمار است، زیرا او معتقد است که تغییر رفتار نامطلوب به وسیله رفتار درمانی، به بهبودی مداوم در بیمار منجر نمیشود. درمان هم در روش تحلیل روانی و هم در شناخت درمانی بر تغییر ساختار ذهنی بیمار متمرکز است با این تفارت که در تحلیل روانی توجه درمانگر معطوف به طرز تلقیها و افکاری که ریشه در تمایلات سرکوب شده و ناخودآگاه دارد؛ در حالی که در شناخت درمانی درمانگر در پی تغییر و اصلاح افکار غیر واقع بینانه است. در مورد تفاوت دو نظریه میتوان گفت که شناخت درمانگر به معانی پنهان و ناخودآگاه اندیشه بیمار بی توجه است در صورتی که روان تحلیل گر به کار بر روی این معانی علاقمند است. از آنجا که شناخت درمانگر به نقطه نظرهای آگاهانه بیمار علاقه نشان میدهد مراجع میتواند نظرات و مطالب درمانگر را با تجربههای خودآگاه خویش پیوند دهد و درستی آنها را آزمون کند. در تحلیل روانی مخالفت مراجع با تفسیرهای درمانگر مقاومت تلقی میشود. شناخت درمانی در مقایسه با روش تحلیل روانی از لحاظ طول دوره درمان با صرفهتر است و به دقت کمتری نیاز دارد. کاربرد و آموزش اصول و روشهای شناخت درمانی برخلاف زیربنای نظری پیچیدهی تحلیل روانی بسیار ساده است، به طوری که درمانگر کم تجربه هم میتواند از این روش استفاده کند (رحیمیان 1387، 80).
2-2-16- محدودیتها و انتقادهای وارد شده به درمان شناختی
از درمان شناختی به خاطر تأکید خیلی زیاد بر نیروی تفکر مثبت، خیلی سطحی و ساده بودن، توجه نکردن به اهمیت گذشته درمانجو، گرایش داشتن خیلی زیاد به فن، عدم استفاده از رابطه درمانی، کارکردن فقط روی برطرف کردن نشانهها اما برطرف نکردن علتها و مشکلات زیربنایی، نادیده گرفتن نقش عوامل ناهشیار، و بیتوجهی به نقش احساسات انتقاد شده است. یکی دیگر از انتقادهای وارد شده به درمان شناختی این است که هیجانات در درمان کم اهمیت جلوه داده شده اند (کری 1377).
2-2-17- شناخت درمانی در اعتیاد
شناخت درمانی همواره توسط درمانگرانی که در این شیوه مجربند به اجرا در میآید. میتواند هم بصورت جلسات گروهی یا انفرادی (با خود درمانگر) انجام شود. جلسات بطور میانگین 45 دقیقه بطول میانجامد. اساس درمان شناختی بر این مفهوم است که افراد الگوهای متفاوتی از افکار دارند که بر روزانه برطبق آن کار کرده یا تمرین میکنند. توسط درمانگر افکار مربوط به اعتیاد تشخیص داده میشود. این افکار اغلب سبب بقا اعتیاد و سست شدن ترک عادات میشوند. نمونه این افکار اعتقاد به درستی آن است اما نمیتواند به اثبات برسد و نیز خود شما هم از اینکه افکارتان درست باشد یا ممکن است درست باشد میترسید. مثالهای افکار این چنینی:
اعتیاد از خود من قویتر است؛ و من بر آن کنترلی ندارم.
مردم فکر میکنند من بخاطر اینکه معتادم شکست میخورم.
اگر عاداتم را ترک کنم قادر نخواهم بود دوستی بیابم.
من یک انسان ضعیفم.
متعاقباً درمان سعی دارد این افکار را از طریق تکالیف و تمرینات معروف به تحریکی (انگیزه) به افکار مفیدتر و مثبتی تبدیل کند. مثالی افکار مثبت و مفید:
نمیدانم که آیا اعتیاد از من قویتر است؛ من با درمان کامل خودم میتوانم آن را کشف کنم.
من نمیدانم مردم در مورد من چه فکر میکنند;من میدانم که بخاطر اعتیادم شکست نمی خورم.
من با مردم صحبت میکنم و اغلب نظرات مثبتی دریافت میکنم. پس یقیناً میتوانم دوستانی جدید هم داشته باشم. فقط مقداری زمان میبرد.
من روی اعتیادم کار میکنم و میکوشم تا زندگیم را از سر بگیرم بنابراین من بازنده نیستم مطمئناً. این افکار تازه در یک روز شکل نمیگیرد؛ زمان میبرد تا توسط خود فرد پذیرفته شود (صادقی و آتشپور 1390).
2-3- مفهوم شناسی نظری نگرشهای ناکارآمد
2-3-1- تعریف نگرش
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-09-22] [ 05:50:00 ق.ظ ]
|