برخی از شرکتها از دیدگاه سیاسی در معرض دید بیشتری قرار دارند. این شرکتها از منظر علت جلب توجهها به سه دسته تقسیم میگردند. دسته اول شرکتهای بسیار بزرگ هستند. علت جلب توجه به این شرکتها این است که فعالیت آنها بر عده زیادی از افراد اثر میگذارد. دسته دوم شرکتهایی هستند که در صنایع استراتژیک فعالیت میکنند؛ مانند شرکتهای نفت و گاز. در نهایت دسته سوم شرکتهایی هستند که حالت انحصاری یا شبه انحصاری دارند.
شرکتهای فوق خواستار نوعی مدیریت سود هستند که کمتر آنها را در معرض دید مردم قرار دهد. جونز[۲۸] (۱۹۹۱) در تحقیقی بر روی نمونهای از شرکتهای بزرگ به این نتیجه رسید که این شرکتها برای کاهش دادن سود به میزان زیادی از اقلام تعهدی استفاده میکنند. همچنین کاهان[۲۹] (۱۹۹۲) در تحقیق بر روی نمونهای از شرکتها که به روش انحصاری عمل میکردند به این نتیجه رسید که این شرکتها برای کاهش دادن سود به مقدار زیادی از اقلام تعهدی استفاده میکنند. تحقیق هان و وانگ[۳۰] (۱۹۹۸) بر روی شرکتهای نفتی در طی جنگ خلیج نشان داد شرکتها جهت اجتناب از هزینههای سیاسی و مقررات دولت، سود را بهوسیله مدیریت اقلام حسابداری کاهش دادند.
لازم به ذکر است انگیزههای سیاسی روی دیگری نیز دارد. شرکتها ممکن است جهت شمول یا عدم شمول بعضی قوانین دولتی اقدام به مدیریت سود کنند. هاو و همکاران[۳۱] (۲۰۰۵) با انجام مطالعهای در کشور چین دریافتند مدیریت سود افزاینده سود در پاسخ به قانونی بود که میگفت شرکتهایی که خواهان انتشار اوراق قرضه و سهام هستند باید حداقل به اندازه ۱۰% سرمایه، بازده سالیانه کسب کنند. همچنین در برخی موارد مدیران متاثر از تغییرات ناگهانی قوانین، دست به مدیریت سود میزنند. نورسکات و وینس[۳۲] (۱۹۹۸) در تحقیق خود به دنبال بررسی تاثیر بررسیهای مالیاتی فدرالی بر تغییرات حسابداری بودند. این تحقیق در پی سیاستگذاریهای مالیاتی پس از ۱۹۸۶ بر شرکتها انجام گرفت. نتایج نشان داد شرکتها سود خود را با قوانین جدید انطباق دادهاند.
۲-۴-۱-۶) کاهش مالیات
مسلما کاهش دادن میزان مالیات برای شرکتها بسیار مطلوب بوده و شرکتها انگیزه زیادی دارند که از هر راه ممکن از جمله مدیریت سود [کاهنده] به این هدف دست یابند. اما باید توجه داشت که بستر اعمال مدیریت سود، سیستم و اعداد حسابداری است. به عبارت دیگر هنگامی مدیریت سود میتواند در میزان پرداخت مالیات موثر باشد که برای محاسبه مالیات از اعداد بیرون آمده از سیستم حسابداری استفاده شود. اما اگر قوانین مالیاتی اختیاراتی به مدیر برای حسابداری مالیاتی ندهد، کارایی مدیریت سود در حوزه کاهش میزان مالیات بسیار کاهش مییابد. به عنوان مثال اگر قوانین مالیاتی تنها استفاده از یک روش استهلاک و یک روش ارزشیابی موجودی کالا مجاز بداند، مدیریت قادر نیست به وسیله تغییر رویه در این روشهای حسابداری مدیریت سود کند. بنابراین میزان کارایی مدیریت سود در کاهش مالیات بستگی به میزان تاثیرپذیری محاسبه مالیات از اعداد حسابداری دارد.
در برخی از تحقیقات شواهدی از استفاده از روشهای ارزشیابی موجودی کالا برای کاهش مالیات یافت شد (دوپاچ و پینکاس[۳۳]، ۱۹۸۸؛ لیندال[۳۴]، ۱۹۸۹). همچنین انتقال سود درونگروهی بوسیله بیتی و هریس[۳۵] (۲۰۰۱) و کرول[۳۶] (۲۰۰۴) اثبات شد. آنها شواهدی یافتند مبنی بر انتقال درآمد از یک شرکت وابسته به شرکت وابسته دیگر برای بهینه کردن میزان مالیات و سود گزارش شده و همچنین ایجاد منفعت بیشتر و سرمایهگذاری مجدد و دائمی سود.
۲-۴-۱-۷) اطلاعرسانی به سرمایهگذاران
اقبال عمومی نسبت به سرمایهگذاری در شرکتی خاص بستگی به برداشت عموم از عملکرد آینده آن شرکت دارد. به علاوه سرمایهگذاران با استفاده از سود دوره جاری در احتمالاتی که برای عملکرد آینده در نظر گرفتهاند، تجدید نظر میکنند. در طرف مقابل منطقی است که بپذیریم مدیر شرکت درباره سودهای خالص آینده شرکت اطلاعاتی محرمانه دارد. مسلما شرکتها این انگیزه را دارند که با مدیریت بر سود دوره جاری این اطلاعات را افشا کنند (البته در صورت خوب بودن خبرها)؛ به عنوان مثال مدیر میتواند با مدیریت سود، به نوعی توان تداوم سود و یا رشد سود را علامتدهی کند.
لویس و رابینسون[۳۷] (۲۰۰۵) بیان کردند که علامت اقلام تعهدی همراه با علامتی دیگر چون تجزیه سهام میتواند راهی موثر برای افشای اطلاعات خصوصی باشد. تاکر و زارووین[۳۸] (۲۰۰۶) هم بر این بحث متمرکز شدند که آیا مدیران برای منافع خودشان مدیریت سود میکنند یا برای بهبود اطلاعرسانی. آنها به صورت تجربی شواهدی گردآوری کردند که یکی از تاثیرات مهم استفاده مدیر از مدیریت سود، آشکارسازی اطلاعات بیشتری در مورد سود آتی شرکت و جریانات نقدی آتی شرکت میباشد.
۲-۴-۲) انگیزههای مربوط به منافع شخصی
آنچه در این نوع انگیزهها دارای اهمیت است، منافع افرادی در درون شرکت میباشد و نه خود شرکت. به عبارت دیگر هدف مدیریت سود در این نوع انگیزهها عبارت است از کسب پاداش، اعتبار، امنیت شغلی و در یک کلام کسب منافع اشخاصی در درون شرکت. مباحث نظریه نمایندگی در این نوع انگیزهها خودنمایی میکند. انواع مختلف این انگیزهها عبارتند از :
۲-۴-۲-۱) افزایش پاداش مدیران<
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |
/h4>
در نظریه نمایندگی برای غلبه بر مشکل تضاد منافع بین مالک و مدیر، یکی از راههای پیشنهادی جهت همسو کردن منافع، وضع پاداش است؛ بدین ترتیب که هرچه مدیر بیشتر در جهت اهداف شرکت (سودآوری) تلاش کند، پاداش بیشتری دریافت خواهد کرد. بهعلاوه معمولا مبنای اندازهگیری تلاش مدیر در جهت اهداف شرکت، سود شرکت است و از آنجایی که سود از اعداد حسابداری است، مدیر انگیزه کافی برای مدیریت سود را خواهد داشت.
هلی[۳۹] در سال ۱۹۸۵ در مطالعهای با عنوان «اثر طرح های پاداش بر تصمیمات حسابداری» به این نتیجه رسید که مدیران بر سود خالص مدیریت میکنند تا به پاداش دست یابند. موزز[۴۰] (۱۹۸۷) به بررسی ارتباط بین هموارسازی سود با محرکهای اقتصادی نظیر اندازهی شرکت، نوع کنترل، مالکیت و طرحهای پاداش پرداخت. وی به این نتیجه رسید که هموارسازی سود در شرکتهای دارای طرح پاداش مبتنی بر سود بیشتر است. گیدری و همکاران[۴۱] (۱۹۹۹) در تحقیق خود طرحهای پاداش مدیران را مورد بررسی قرار دادند. آنها به این نتیجه رسیدند که مدیران واحدهای تجاری برای حداکثر کردن پاداشهای کوتاهمدت خود با استفاده از اقلام تعهدی اختیاری سود شرکت را مخدوش میسازند.
نتایج پژوهش حاجیوند (۱۳۷۶) که در شرکتهای تولیدکنندهی سیمان انجام شده، نشان داد که هدف مدیریت از دستکاری سود، افزایش منافع شخصی مدیریت است. نتایج مطالعه خوشطینت و خانی (۱۳۸۲) نیز نشان داد مدیران تمایل دارند تا در جهت افزایش پاداش خود به اعمال مدیریت سود در دورههای سودده و زیانده شرکت پرداخته و در دورههای سودده به هموارسازی سود بپردازند.
۲-۴-۲-۲) اعتبار، سرمایه انسانی و امنیت شغلی مدیر
فاما[۴۲] (۱۹۸۰) ابراز داشت که سرمایه انسانی مدیران برای آنها اهمیت زیادی دارد. بازار کار داخلی و خارجی مدیریت، بسته به برداشتش از موفقیت یا عدم موفقیت مدیر در شرکت است که میزان اعتبار، حقوق و پاداش وی را تعیین می کند. ارقام حسابداری نیز به طور مستقیم یا غیر مستقیم در برداشت بازار کار از موفقیت یا عدم موفقیت مدیر در شرکت تاثیر گذار است. همچنین ارقام حسابداری میتوانند به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بر تصمیمات سهامداران و هیأت مدیره برای تجدید یا خاتمه مدیریت مدیرعامل اثر گذار باشد. بنابراین مدیر انگیزه کافی برای مدیریت سود را دارد.
فادنبرگ و تیرول[۴۳] (۱۹۹۵) در مطالعه خود میدهد به این نتیجه میرسند که مدیران هموارسازی سود را به منظور حفظ موقعیت خود انجام میدهند. آریا و همکاران[۴۴] (۱۹۹۸) نیز بیان میکنند که انگیزهی اصلی مدیران برای هموارسازی سود امنیت شغلی آنهاست.
۲-۴-۲-۳) انگیزههای درونشرکتی
اگر شرایط کاری افرادی در درون شرکت متاثر از اعداد حسابداری باشد، انگیزه کافی برای مدیریت سود فراهم میگردد. به عنوان مثال در یک شرکت ممکن است به منظور جلوگیری از انحراف بودجه و دستیابی به استانداردهای عملکرد مورد نظر گزارش های مالی [و حتی صورتهای مالی] دستکاری شود.
لئون و راک[۴۵] (۲۰۰۲) با در نظر گرفتن اقلام تعهدی واحدهای تجاری یک شرکت بینالمللی در آمریکای شمالی به مطالعه تاثیر انحراف بودجه بر مدیریت سود پرداختند. آنها به این نتیجه رسیدند که در شرکت تغییرات بودجه در پاسخ به انحراف از بودجه در سال قبل انجام میشود و در شرایط انحراف مثبت از بودجه، خالص تغییرات در بودجه از انحراف مثبت بیشتر است. آنها موضوع تحقیق را در دو شرایط ایجاد سود (زیاد) دائمی و زودگذر بررسی کردند. آنها به این نتیجه رسیدند هنگامی که انحراف مثبت نسبت به بودجه وجود دارد و سود بدست آمده زودگذر است، مدیران از روش مدیریت سود کاهنده سود استفاده میکنند. مورفی[۴۶] (۲۰۰۱) با انجام تحقیقی به بررسی رابطه بین ماهیت استانداردهای عملکرد در قراردادهای انگیزشی و هموارسازی سود پرداخت. او نتیجه گرفت که شرکتهایی که از استانداردهای معین خارجی استفاده میکنند (یعنی استانداردهایی که تحت تاثیر عناصر داخل شرکت نباشد مثل استانداردهای گروه استانداردگذاری، استانداردهای ثابت و هزینه سرمایه) به نسبت شرکتهایی که از استانداردهای داخلی استفاده می کنند (بودجه،عملکرد سال گذشته، استانداردهای ذهنی) به احتمال کمتری دست به هموارسازی سود میزنند.
۲-۴-۲-۴) تغییر مدیران اجرایی ارشد
مدیر در حال برکناری به منظور افزایش شهرت و پاداش خود تلاش خواهد کرد سود گزارش شده را در سالهای پایانی حضور خود افزایش دهد (پورسیا[۴۷] ، ۱۹۹۳). فرضیه دیگری که در اینجا مطرح است فرضیه جایگاه مدیر در هیئت مدیره پس از برکناری است. بریکلی و همکاران[۴۸] (۱۹۹۹) دریافتند عملکرد حسابداری و عملکرد بازار سهام شرکت قبل از برکناری مدیر با احتمال حفظ جایگاه مدیر پس از برکناری در هیئت مدیره رابطه مستقیم دارد. هردوی این فرضیهها نشاندهنده وجود انگیزه مدیریت سود برای مدیر در حال برکناری در سالهای آخر حضور وی در شرکت است.
همچنین در سال تغییر مدیر عامل، انگیزههای متعددی را میتوان برای مدیریت سود کاهنده برشمرد. اولین انگیزه، یک مسئله روانشناختی است. مدیر عامل جدید ممکن است در سال ورودش با مدیریت سود کاهنده، مدیرعامل قبلی شرکت را مقصر جلوه داده و از این طریق شخصی را که همگان با وی مقایسه میکنند را در جایگاه عملکردی نازلی قرار دهد. از طرف دیگر با این کار وانمود میکند
شرکت را در وضعیت بدی تحویل گرفته و سطح انتظارات را از خود کاهش میدهد. انگیزه دوم، مسئله حداکثر کردن پاداش است. مدیر عامل جدید در سال ورودش به شرکت با مدیریت سود کاهنده، از یک طرف مبنای محاسبه پاداش را در سطح پایینتری قرار میدهد و از طرف دیگر بستر را برای معکوس کردن اقلام تعهدی و مدیریت سود افزاینده در سال بعد فراهم میکند. انگیزه سوم، مسئله اعتبار و دوره تصدی مدیرعامل است. مدیرعامل جدید این انگیزه را دارد تا با افزایش دوره تصدی، رفاهش را افزایش دهد. از آنجایی که موضوع پایاننامه در مورد همین انگیزه است، توضیحات بیشتری با خواست خداوند ارائه خواهد شد.
۲-۵) مدیریت سود خوب و مدیریت سود بد
در سالهای اخیر در تعدادی از تحقیقات، سعی در طبقهبندی مدیریت سود به دو طبقه خوب و بد یا مفید و فرصتطلبانه شده است. اما به نظر میرسد قبل از ورود به چنین بحثی باید مشخص گردد از دید چه کسی و یا چه کسانی این بحث میخواهد مطرح شود؛ از دید شرکت به عنوان یک شخصیت مستقل (نظریه تفکیک شخصیت)، از دید مالکان شرکت (نظریه مالکانه)، از دید سرمایهگذاران و اعتباردهندگان بالقوه، از دید دولت، از دید خصوصیات کیفی اطلاعات مالی، از دید حسابداران، از دید اخلاق و یا … . به عنوان مثال فرض کنید شرکتی برای کاهش میزان پرداخت مالیات، اقدام به مدیریت سود کاهنده میکند؛ یعنی سود خالص را کمتر جلوه میدهد. حال اگر از دید شرکت به قضیه بنگریم، این نوع مدیریت سود خوب است. اگر از دید دولت نگاه کنیم، این نوع مدیریت سود بد است. اگر از زبان مالک سخن گوییم، این نوع مدیریت سود مطلوب و اگر از حسابداران شرکت و یا اخلاق بشنویم، این کار نامطلوب است. بنابراین اگر در بحث دقیق شویم ملاحظه میکنیم خوب یا بد بودن مدیریت سود بستگی به این دارد که از منظر چه کسی به موضوع نگاه میشود. اما در مجموع برخی از انواع مدیریت سود مفید و برخی غیرمفید میباشند که در تحقیقات مختلف به آنها اشاره شده است. به عنوان مثال افشای برخی اطلاعات محرمانه در قالب مدیریت سود، مجموعا مطلوب و مدیریت سود با انگیزه منافع شخصی نامطلوب هستند.
سوبرامانیام[۴۹] (۱۹۹۶) در تحقیق خود به وسیله مدل جونز، اقلام تعهدی را به دو دسته اختیاری و غیراختیاری تقسیم کرد و پس از کنترل اثر جریانهای نقدی عملیاتی و اقلام تعهدی غیراختیاری بر بازده سهام، مشاهده کرد که بازار سهام در برابر اقلام تعهدی اختیاری واکنش مثبت نشان میدهد. وی نتیجه گرفت که مدیران با استفاده از مدیریت سود میکوشند درباره قدرت سودآوری آینده شرکت اطلاعات محرمانهای را افشا کنند. در تحقیقات دیگری نیز این نتیجه کسب شد که مدیریت سود ابزاری برای افشای اطلاعات محرمانه شرکت است و لذا اگر مدیریت سود به شیوهای مسئولانه اعمال شود، این کار بد نیست (دمسکی و سپینگتن[۵۰]، ۱۹۹۰؛ فلتام و اولسان[۵۱] ، ۱۹۹۶؛ لئو و همکاران[۵۲]، ۱۹۹۷؛ بارث و همکاران[۵۳]، ۱۹۹۹؛ تاکر و زارووین، ۲۰۰۶). هلی و والن (۱۹۹۹) تعریف خود را از مدیریت سود به مدیریت سود فرصتطلبانه محصور نمودند.
۲-۶) الگوهای مدیریت سود
شرکتها میتوانند با توجه به شرایط و انگیزههایی که دارند از الگوهای مختلفی برای مدیریت سود استفاده کنند. الگوی مدیریت سودی که یک شرکت اعمال میکند ممکن است در طول زمان تغییر کند. برخی از این عوامل عبارتند از تغییر مفاد قراردادها، تغییر سطح سودآوری، تغییر مدیرعامل، نیاز به تامین مالی، تغییر در وضعیت سیاسی شرکت و غیره. این الگوها عبارتند از:
به حداکثر رساندن سود: عموما در شرکتهایی که انگیزههای مربوط به منافع شخصی در آنها شدید است، این الگو حاکم میباشد. به عنوان مثال در شرکتهایی که پاداش، همبستگی زیادی با عملکرد شرکت دارد. همچنین شرکتهایی که نیاز به تامین مالی دارند، جهت ارائه تصویر بهتری از شرکت و در نتیجه تحمل هزینه سرمایه کمتر، ارائه این الگو محتمل است. در مورد شرکتهایی که به مرحله نقض مفاد قرارداد وام نزدیک میشوند نیز باید منتظر ارائه این الگوی مدیریت سود بود. چراکه اینگونه شرکتها برای فرار از نقض مفاد قرارداد وام و تحمل هزینههای بسیار سنگین، انگیزه فراوانی برای مدیریت سود در جهت افزایش سود دارند.
به حداقل رساندن سود: شرکتهایی که از لحاظ سیاسی در معرض دید و توجه عموم هستند، هزینههای زیادی را به خاطر این وضعیت متحمل میگردند و لذا ترجیح میدهند این الگوی مدیریت سود را در پیش بگیرند. بهعلاوه شرکتهایی که انگیزه کاهش مالیات دارند نیز از این الگو استفاده میکنند. در مورد تغییر مدیرعامل نیز همانطور که در قسمت انگیزههای مدیریت سود ذکر شد، در سال تغییر مدیرعامل ممکن است انگیزه کاهش سود وجود داشته باشد؛ که در آن موارد نیز استفاده از این الگو محتمل است.
استقبال از زیان: در این الگو معمولا شرکت به صورت طبیعی دچار زیان میشود و از آنجایی که میزان این زیان تفاوت چندانی در وضعیت شرکت و به خصوص مدیر نخواهد داشت، مدیر اقدام به مدیریت سود کاهنده کرده و این زیان را بیشتر میکند. شرکت با این کار زیانهای آینده را در این دوره شناسایی کرده و احتمال افزایش سود در دورههای آتی را افزایش میدهد. هنگامی که شرکت دچار بحران سازمانی یا تجدید ساختار میشود احتمالا این الگو را اعمال خواهد کرد. هلی[۵۴] (۱۹۸۵) در مقاله خود مدیرانی را معرفی میکند که سود خالص شرکت آنها ا
ز حداقل مبلغ مندرج در برنامه پاداش کمتر است و احتمالا از چنین الگویی استفاده میکنند.
هموارسازی سود: نوسانهای سود طی دورههای متوالی، اعتماد سرمایهگذاران را نسبت به آینده شرکت کاهش میدهد و متعاقب آن بر قیمت سهام تاثیر منفی میگذارد (کریسچنهیتر و ملومد[۵۵] ، ۲۰۰۲). هموارسازی سود بیانگر تلاش مدیریت برای کاستن نوسانهای سود است تا حدی که در محدودهی خطمشی حسابداری و مدیریت، منطقی و قابل قبول باشد (بیدلمن، ۱۹۷۳). بنابراین انگیزههای اصلی هموارسازی سود عبارت است از کاهش ریسک شرکت از طریق افزایش قدرت پیشبینی سرمایهگذاران، افزایش قیمت و بازده سهام و کاهش هزینههای استقراض (بارنی و همکاران، ۱۹۷۶). البته در تحقیقات، انگیزههای دیگری نیز برای هموارسازی سود مطرح شده است؛ به عنوان مثال میتوان به افشای اطلاعات محرمانه (سانکار و سابرانیام[۵۶] ، ۲۰۰۱)، افزایش محتوای اطلاعاتی سود (تاکر و زارووین، ۲۰۰۶) و حفظ موقعیت مدیر در شرکت (فادنبرگ و تیرول، ۱۹۹۵) اشاره کرد.
۲-۷) ابزارهای مدیریت سود
مدیران ممکن است به روشهای مختلفی روی سودهای گزارش شده اثر بگذارند و آن را مدیریت نمایند. به این روشها و تکنیکهای مختلف مدیریت سود، ابزارهای مدیریت سود گفته میشود. ابزارهای مدیریت سود را میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد:
[شنبه 1399-09-22] [ 12:15:00 ق.ظ ]
|